یک آدم که سبیلش مارپیچ است، جوان عاشقی که همیشه بالای کلهاش قلب بالا میرود، اسکلتی که به حرف میآید و پیامهای اخلاقی داستان را منتقل میکند، کلاغی که قارقارهایش با زیرنویس ترجمه میشود، موتورسواری که زن ذلیل است و از غرغرهای زنش میترسد، ماشینهایی که همهشان یک شکلاند و شبیه هیچ کدام از ماشینهای دوروبرمان نیستند و البته یک شهر پاستوریزه و فانتزی که این روزها حسابی توی بورس است؛
یک شهر خیالی با آدمهایی که شباهتی با داداش سیا و هوتی ندارند. اینجا شهری خیالی است که قرار است برای رفتار مردم در یک شهر واقعی، پیامهای آموزنده بدهد و البته کمی هم شما را بخنداند. اینجا «شهر زندگی» است.
طبقه چهارم یک آپارتمان کوچک و قدیمی (حوالی میدان هفتم تیر) فضای محدودی است که با پارتیشن از بقیه اتاقها جدا شده است. متراژش را که بخواهی حساب کنی، 9 متر هم نمیشود اما توی همین فضای کوچک، یک عالمه میز و دفتر و دستک و 7تا کامپیوتر با دم و دستگاه وجود دارد و البته 8نفر به صورت کاملا امپیتیری نشستهاند و دارند با نرمافزار 3Dmax سروکله میزنند.
بیشتر چراغها را هم خاموش کردهاند تا انعکاس نور لامپها روی صفحه مانیتورها اذیتشان نکند. دورتا دورشان هم پر است از عکس اژدر و اسکلت و قند عسل. این، همه توصیفی است که میشود از دفتر کار سازندگان انیمیشن جدید شهرداری کرد؛ انیمیشن 3دقیقهای «شهر زندگی» که با آن فضای تخیلی و تکیهکلامهای شیریناش، این روزها خیلی سروصدا کرده است.
انیمیشن یعنی فانتزی
«اصلا قرار نبود کارمان واقعی باشد. از همان اول قرار گذاشتیم هم کار فانتزی باشد؛ هم قیافه کاراکترها، هم فضای شهر و هم کل داستان. اصلا اصالت انیمیشن به این است که فانتزی باشد. این البته ایده و اعتقاد شخصیام بود که اگر میخواهیم واقعی کار کنیم، چرا برویم انیمیشن بسازیم؟ انیمیشن یعنی فانتزی و خیال»؛ اینها صحبتهای نویسنده و کارگردان هنری مجموعه انیمیشن «شهر زندگی» است.
«علی درخشی» که کاریکاتورهایش را قبلا در خیلی از روزنامهها دیدهایم، حالا زده توی کار انیمیشنسازی و با شخصیتهایی که خلق کرده، داستانهایی میسازد که توی بازار داغ انیمیشنهای مختلف، حالا حسابی گل کردهاند. درخشی درباره تفاوت «شهر زندگی» با دیگر انیمیشنها میگوید: «از همان اول که قرار شد آدمها و فضای شهر را اینطوری طراحی کنیم، میدانستیم که داریم ریسک بزرگی میکنیم. البته مطمئن هم بودیم که شکست نمیخوریم، فقط نگران قصهها بودیم.
اما راستش خود شهرداری نگران این بود که کار با این فضای فانتزی نگیرد. به هر حال تا به حال، همه انیمیشنها و آدمها خیلی به واقعیت نزدیک بودهاند و اینکه یک اسکلت یا یک کلاغ بیاید و حرف بزند، خیلی جدید بود. اما بعد از اینکه یکی دو قسمت از کار پخش شد، خیلی به ادامه کار تشویقمان کردند». وقتی از او درباره کاراکترها و شخصیتهای داستان میپرسیم، زیاد راضی به نظر نمیرسد؛ «واقعیتاش را بخواهید خودم خیلی راضی نیستم؛ یعنی با آن چیزی که در نظر داشتم، خیلی فرق میکند.
زمان کم داشتیم و هول هولکی کار کردیم. برای همین، شخصیتها آنطور که میخواستم درنیامده. مثلا اژدر توی ذهن من، یک راننده تاکسی خالیبند بود که از روی بیکاری، صبح تا شب توی خیابانها چرخ میزد و با مسافراناش حرف میزد و البته گاهی اوقات خالیبندیهایی هم میکرد؛ منتها چون با این شخصیت موافق نبودند، سردرگم شدم. من کاراکتری طراحی کرده بودم که نمیدانستم چه شخصیتی دارد و قرار است چه کار کند. حتی قیافهاش هم کلی تغییر کرد تا به اینجا رسید. در مورد شخصیتهای دیگر هم همینطور؛ مثلا کلاغ داستان هم مشکلاتی دارد که هنوز برایمان حل نشده است».
عید بیچارهمان کرد
«هر کس دیگری میخواست کار را جمع کند، شاید 2 برابر این زمان مجبور بود وقت صرف کند؛ مخصوصا که به مناسبت نوروز برای 3قسمت چهارشنبه سوری، خرید شب عید و مسابقات فرمول یک، فقط 15 روز وقت داشتیم؛ در صورتی که به طور متوسط، ساختن هر قسمت، 8-7 روز طول میکشد»؛ کارگردان فنی «شهر زندگی» با این جملهها سختی کارشان را برایمان توصیف میکند.
«امینیان» از آن روزها بهعنوان سختترین روزهای کار یاد میکند و میگوید اصلا حاضر نیست آن روزها را دوباره تکرار کند؛ «استرس بهموقع رساندن کار، بیچارهمان کرده بود ولی خدا را شکر که هر سه تا کار گرفت و توی ذهن مردم ماند». «شهر زندگی» را شرکت نسل اندیشه سبز میسازد. گروه 8 نفره سازنده «شهر زندگی» یکی از گروههای زیرمجموعه این شرکت است که توی یک اتاق L مانند کوچک کار میکنند و از مهرماه 86، کارشان را با پیشتولید شروع کردهاند.
یک ماهی طول کشید تا مراحل پیشتولید انجام شود و آبانماه اولین قسمت تولید شد. تا الان هم 13 قسمت تولید شده که 12 قسمتش پخش شده است. اینطور که بروبچههای گروه میگویند، هر 10 روز یکبار، 2 قسمت از کار پخش میشود که تقریبا 2برابر کار گروههای دیگر است. «امینیان» در اینباره میگوید: «بچهها هر روز از 10 صبح میآیند سر کار و معمولا تا حدود ساعت 7 شب کار میکنیم. روند کار هم به این صورت است که آقای درخشی داستان مینویسد و شخصیتسازی میکند. بعد که کارفرما داستان را تایید کرد، استوری بوردها سهبعدی میشوند و کاراکترها تست رنگ میشوند.
بعد نماها را بین بچهها تقسیم میکنیم و هر کس یک قسمت از کار را میسازد. مرحله بعدی، نورپردازی است و بعد از آن مسیر حرکت دوربینها طراحی و اجرا میشود. بعد هم پیشنمایش کار است. بعد از آن نوبت دستگاههاست که به صورت شبانهروزی نماهای کار را رنگ میکنند و آن را تبدیل به فریم میکنند. قسمت آخر کار هم ساختن موسیقی متن است و بعد کار میرود برای دوبله».
اما همه اینهایی که توی 3-2 خط برایتان گفتیم، چیزی حدود 8-7 روز طول میکشد: «4-3 روز صرف متحرکسازی میشود. نورپردازی یک تا 2 روز طول میکشد. یکی، دو روز هم پردازش تصویر طول میکشد و بعد میرود برای تایید و پخش». دوبله «شهر زندگی» را هم یک گروه پرطرفدار به عهده گرفتهاند؛ «انجمن گویندگان جوان» به جای شخصیتهای این مجموعه صحبت میکنند؛ گروهی که قبلتر هم با گویندگی به جای شخصیتهای سری دوم انیمیشنهای شرکت گاز، نشان دادهاند که کارشان را بلدند.
دوبلهکار با فیلمنامه قرص و محکم و البته بامزه درخشی خوب هماهنگ شده است، هر چند خود درخشی هنوز زیاد از کار راضی نیست؛ «سعی کردم شوخیها و دیالوگها در حد معمول باشد و وارد لمپنیسم نشویم ولی از آن طرف هم نمیخواهیم برای هر چیزی اصالت قائل شویم. از همان اول قرار بود فضای شهر قصهمان، فضای تمیز و ایدئالی باشد. حتی شخصیتهای منفی کار هم یک خرده مؤدبتر از مجموعههای مشابه هستند. با اینکه امیدوارم این قضیه جواب بدهد و روی رفتار مردم تاثیر بگذارد اما بیشتر از همه نگران همین ایدئال بودن فضای شهر هستم چون تهران اصلا اینجوری نیست؛ اینجا پر است از دود و کثیفی، پر است از ناهنجاری؛ در حالی که در «شهر زندگی» اصلا از این اتفاقها خبری نیست».
کسی اعتراض نکرد
«اعتراض!» این مشکل بیشتر مجموعههای رادیو، تلویزیونی است که هر بار و هر قسمت به یک قشر خاص برمیخورد و صدای اعتراضشان را بلند میکند؛ اتفاقی که با توجه به بعضی کاراکترها و دیالوگهای تند و تیز «شهر زندگی» کمی محتمل به نظر میرسید؛ مثل اسکلتی که عینک میزند و پای تخته سیاه میایستد و درس میدهد یا حتی همین قسمت آخری مجموعه که با پلیس و نیروی انتظامی شوخی میکند.
اما آنطور که درخشی میگوید نهتنها این اتفاق نیفتاده بلکه خیلی هم از آن استقبال شده است؛ «اتفاقا بخشهایی از بعضی قسمتها بود که با توجه به دیالوگها و کاراکترها، بهمان میگفتند که اجازه پخش نمیگیریم اما خوشبختانه فضاهای شاد و فانتزی کار، کمکمان کرد که کار را بدون محدودیت و ممنوعیت پخش کنیم؛ چون ذهنیت بدی به وجود نمیآورد. توی همین کار اخیرمان با نیروی انتظامی شوخی کردهایم اما همین شوخی بودن و فانتزی بودن باعث شد تا کار به مشکلی برنخورد».
کاراکترهای جدید شهر زندگی هم شاید موضوع جالبی برای صحبت با سازندگان این مجموعه باشد؛ زن خانهدار و شوهر میانسال و شعر دوستش و البته یک «دایی نصرت» با 7 قلوهایش که ماجرا را کمکم جالبتر میکنند؛ شخصیتهایی که به گفته درخشی، کمکم و بهتدریج شکل گرفتهاند؛ «اینها کاراکترهایی هستند که بهتدریج شکل گرفتهاند و شخصیت پیدا کردهاند. کار ما هم یکجورهایی مثل سریالهای 90 شبی است که با توجه به بازخوردها و نکتههایی که وسط کار دستمان میآید، تصمیم میگیریم بعضی شخصیتها را حذف و بعضی کاراکترها را اضافه کنیم.
اصلا خاصیت کارهای روتین این است که سریع متوجه میشویم کدام تیپها، کدام کاراکترها و چه نوع داستانهایی بیشتر میگیرد تا بر همان اساس داستان را جلو ببریم؛ مثل همین شخصیت اژدر که الان داریم متفاوتاش میکنیم و او را وارد داستانهای دیگری میکنیم».
به دنبال محبوبیت
شهر زندگی حالا از نیمه گذشته است و شخصیتهایش روزبهروز بیشتر بین مردم محبوب میشوند. «قند عسل» را بچهها بیشتر میشناسند و «بهمن»- جوان عاشقپیشه – را جوانترها. به هر حال باید منتظر ماند و دید که توی 12 قسمت باقیمانده، اهالی شهر زندگی میتوانند خاطره خوش انیمیشنهای نیروی انتظامی را زنده کنند یا نه؛ اتفاقی که چند سال پیش با انیمیشنی در فضای واقعی و شخصیتهای ملموس افتاده بود و حالا دارد در یک فضای کاملا متفاوت و فانتزی و با شخصیتهای خیالی تکرار میشود.