به گزارش همشهریآنلاین به نقل از مهر، در و دیوار خانه با پرچمهایی که نام حضرت زینب(س) و امام حسین(ع) بر آن نقش بسته بود مزین شده و عکس شهید سردار سلیمانی در کنار عکس شهید مدافع حرم «قربان نجفی خانببین» خودنمایی میکرد.
لوحی روی میز وجود دارد که بعداً فهمیدم با دستان ابومهدی المهندس تقدیم خانواده شهید نجفی شده است.
شهید قربان نجفی، فرهنگی بازنشسته و دهمین شهید مدافع حرم استان گلستان و متولد روستای مازیاران علیآبادکتول است. برای آگاهی از خصوصیات اخلاقی و منش این شهید بزرگوار با همسرش، فاطمه صادقی گفتگویی ترتیب دادیم که در ذیل خواهد آمد.
چه شد که شهید نجفی تصمیم به رفتن گرفت؟
دیدن صحنههای دلخراش و غم بار جنایات داعش سبب شد که شهید نجفی برای رفتن اقدام کند. شکافتن قبر حجر بن عدی روی ایشان تأثیر بسیار داشت و همچنین پیدا شدن جنازه طفلی خردسال در ساحل دریا در سوریه ایشان را متأثر کرد.
در مراسم تشییع شهدای مدافع حرم استان و استانهای مجاور شرکت میکرد و ما از این قضیه اطلاعی نداشتیم.
وی چند بار برای دفاع از حرم زینب(س) در سوریه اقدام کرد اما به دلیل آنکه متولد ۱۳۴۳ بود و بیان کردند سن شما بالاست نتوانست به سوریه اعزام شود. با پافشاری و ممارستی که داشت به کربلا رفت و در فلوجه عراق شهید شد.
سابقه حضور در دفاع مقدس را هم داشتند؟
ایشان بیش از ۶ ماه در جبهه حضور داشته و در کردستان خدمت کرد و همیشه بیان میکرد بنده از خیل شهدا جا ماندهام و سرانجام به آرزویش رسید.
مانع رفتن ایشان نشدید؟
شهید نجفی علاقه زیادی به رفتن داشت؛ سه مرتبه با پای پیاده از علیآباد تا سپاه نینوای گلستان رفته بود و آزمایشات مختلف داده بود تا ثابت کند توانایی بدنی خوبی برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) دارد. بعد از ممارست فراوان و دیدن اصرار زیاد وی با رفتن ایشان موافقت و از سپاه قدس قم اعزام شد.
تمامی نیروهایی که به منطقه اعزام میشوند هم از روی اخلاص رفته و پشتیبان ولایت هستند و در روایات داریم که هرکس صدای مظلومی را بشنود و سکوت کند مردن برای وی بهتر است، بنابراین بنده و فرزندانم مانع رفتن وی نشدیم.
وقتی اعلام کرد که میخواهد برود نه به ایشان گفتم برو و نگفتم نرو. دلم نمیخواست شرمنده حضرت زینب(س) شود.
چگونه ایشان را بدرقه کردید؟
چون یک بار رفته بود و ایشان را اعزام نکرده بودند فکر نمیکردیم که دوباره اعزام شود. مهیای رفتن شد و دوست نداشت کسی از رفتن ایشان مطلع شود. وی انتخاب شده بود و لطف خداوند نصیبش شد.
چه زمانی اعزام شدند؟
پنجم فروردین ۱۳۹۵ شهید نجفی به عراق اعزام و در تاریخ پنجم خرداد شهید شد. ایشان یک هفته که به عراق اعزام شده بود مجروح و ۲۱ روز در بیمارستان الحریری بغداد بستری بود و بعد به بیمارستان لقمان حکیم تهران و سپس به بیمارستان بقیهالله منتقل شد و در آنجا به شهادت رسید.
از زمان بستری ایشان در بیمارستان بگویید.
هنگامی که در بیمارستان عراق بستری بود، همرزمش به خود اجازه نداد تماس گرفته و وضعیت وی را برای ما تشریح کند، اما شهید نجفی از او خواسته بود تماس بگیرد و گوشی را به وی بدهد. هنگام تماس، صدایی گنگ و ضعیف میآمد و تنها صدای دستگاه شنیده میشد. بنده مجدداً با آن شماره تماس گرفته ولی دیگر کسی جواب نمیداد.
شهید نجفی قبلاً با چند شماره با من تماس گرفته بود و من آنها را گوشهای یادداشت کرده بودم؛ به سراغ آنها رفته و تماس گرفتم. طرف مقابل اظهار بیاطلاعی کرد و گفت چند روزی است که از شهید نجفی خبر ندارد ولی قول داد که همرزمش را پیدا کند. بعد از چند ساعت، شماره تلفنی را به من داد و بنده تماس گرفتم و آنها قادر نبودند وضعیت همسرم را اعلام کنند. به نخاعش آسیب رسیده بود و برای تنفس حنجرهاش را شکافته بودند. من صحبت میکردم و ایشان فقط گوش میداد.
همسرم دو بار در عراق عمل شد اما نتوانستند کاری برای ایشان انجام دهند. بعد از ۲۱ روز به بیمارستان لقمان حکیم تهران منتقل و بعد به آیسییو بیمارستان بقیهالله انتقال یافت.
هنگامی که در تهران بستری بودند، همراهشان بودم. نخاع شهید، آسیب دیده بود و هیچ تحرکی نداشت و نمیتوانست صحبت کند. بدنش به دلیل امکانات کم بیمارستان عراق ضعیف شده و عفونت کرده بود.
نمیتوانست حرف بزند و با اشاره نمازش را میخواند. کمکم ضریب هوشیاری ایشان پایین آمد و پرستار به بنده گفت: «میتوانید با مریض خود خداحافظی کنید» و بنده هم در جواب گفتم «خداوند به همراهش».
هنگامی که در عراق بودند تا یک هفته به فرزندانم اطلاع ندادم و حتی خانواده خودم هم تا زمانی که به تهران منتقل شد، اطلاعی نداشتند. دوست نداشتم برای کسی نگرانی ایجاد کنم.
در مورد ویژگیهای اخلاقی شهید صحبت کنید.
سیویک سال پیش زندگیمان را در یک اتاق ساده و با کمترین امکانات در روستای مازیاران آغاز کردیم. ماحصل این زندگی سه فرزند است که هر سه ازدواج کردهاند.
شهید نجفی اخلاق بسیار خوبی داشت و با همه خوش برخورد بود و کمتر عصبانی میشد. به نظر بنده ایشان به هر جایگاهی که رسید به دلیل اخلاق خوبش بود.
بلندنظر بود و سعهصدر داشت. همیشه دلش میخواست دیگران را بزرگ کرده و به آنها عزت و شخصیت دهد و نسبت به همه حسنظن داشت.
پدر ایشان در قید حیات هستند و همواره بیان میکند که شهید نجفی نسبت به سایر فرزندانش منحصر به فرد و خاص بود.
هر کسی از بستگان و همسایهها که نیاز به دارو و درمان داشت، شهید نجفی با هزینه خود وی را به درمانگاه میبرد. سخاوتمند بود ولی برای خودش همه چیز را ساده میخواست.
فردی زحمتکش بود و در کنار معلمی، نوغانداری و کشاورزی میکرد و مغازه داشت و بنده هم پابهپای ایشان کار میکردم.
برخی میگویند مدافعان حرم انگیزه مادی داشتند.
نگرش خاصی در جامعه نسبت به شهدای مدافع حرم وجود دارد و برخی بیان میکنند که مدافعان حرم به خاطر پول رفتند. آیا پول در برابر جان ارزش دارد؟ وقتی خود فرد نباشد که از آن پول استفاده کند انگیزه مادی معنی ندارد. بالاترین چیز برای انسان جان وی است، بنابراین این سخنان جز آنکه سبب رنجش خانواده شهدا میشود فایدهای ندارد.
شهید نجفی برای اعزام با ماشین شخصی خود تا مرز رفت و از امکانات خودش برای اعزام استفاده کرد و لباس و کفش خرید و هزینهای از طرف دولت دریافت نکرد. این را همه همرزمانش شهادت میدهد. بنده هم اکنون هیچ حقوقی از بنیاد شهید دریافت نمیکنم.
بعد از رفتن ایشان زندگی سخت نشد؟
انسان اختیار جان خود را دارد و نمیتوانستم مانع رفتن ایشان شوم.
از نظر مالی و از نظر محبت شهید نجفی، چیزی برای خانوادهاش کم نگذاشت، نبودن ایشان سخت است اما خواست خدا این بود.
شهید اکنون حاضر و ناظر است و من این را لمس میکنم. تنها دلیل اینکه به سر مزار ایشان میروم این است که نگوید چرا جایی که جسم من دفن است، نیامدهاید؟ میدانم شهید در منزل منتظر من است و من در خانه آرامش خاصی دارم.
چندین بار خود و فرزندان و بستگان خوابش را دیدند یکی از بستگانم خواب دیده که ایشان گفتند من استاندار کنعان هستم یا خود بنده هم خواب دیدم که در حال مرمت بیتالمقدس است و اینها تعابیر مختلفی دارد.
مهمترین فراز وصیت نامه ایشان چه بود؟
در بخشی از وصیتنامهشان آمده است «آرزوی ما در جنگ تحمیلی کربلا بود برآورده کرد خداجان اکنون قصد زیارت مسجدالقصی را داریم برآورده به خیر بفرما».
شهادت سردار سلیمانی برای خانواده شهدای مدافع حرم سخت بود.
شهادت سردار خیلی برای ما سخت بود. حق حاج قاسم شهادت بود اما رفتن برای ایشان زود بود.
هنگام وفات حضرت زینب(س) سردار انگشتری برای خانواده شهدا فرستاده بود و نیمهشعبان سال ۹۸ هم رئیس حشدالشعبی عراق، «ابومهدی المهندس»، خانواده شهدایی که در عراق شهید شده بودند را دعوت کرد و ما هم از گلستان اعزام شدیم. زیارت خوبی بود و در آنجا لوحی توسط اول ابومهدی المهندس تقدیم خانواده شهدا شد.
نظر شما