پای خواندن که وسط میآید چه بهتر که آدم شرطش را ببازد. «گردان چهار نفره» آنقدر پسرانه هست که هیچ دختری جرأت نکند طرفش بیاید. آن هم با آن اسم کت و کلفت «گردان».
اگر مثلاً اسمش بود پروانه روی دوشهای بلدرچین، آن وقت بود که این شرط را باید با پسرها میبستم. کافی بود نویسنده گوش بلدرچینهایش را هم میگرفت و میگذاشت کنار گردان. من اگر جای دخترها بودم، برای به خاک مالیدن پشت همة این حرفها و آن حرفها که قدیمیها گفتهاند و میگویند گردان چهار نفره را یک نفس می خواندم و برای روکم کنی هم که شده پشت کتاب را به خاک می مالیدم.
اصلاً بیایید این به خاک مالیدن و رو کم کردن را هم بگذاریم کنار. مگر ادبیات و خواندن و رمان و داستان جای این حرفهاست. آدمیزاد باید کلاسش خیلی پایین باشد که هنوز بگوید دخترها، یا بگوید پسرها. یا بنویسد، رمان گردان چهار نفره که تشکیل شده از چهار عدد پسر به نامهای: ناصر، علی، سعید و حسن و همه ماجراهایش از خط اول تا خط آخر در خودِ خود جبهه جنگ میگذرد، آن هم زیر رگبار مسلسل و توپ و تانک و همه این جور چیزها، پسرانه است.
اتفاقاً، ادبیات و رمان و داستان بهترین فرصت است برای سرک کشیدن؛ برای فضولی کردن و برای راضی کردن حس کنجکاوی. در واقعیت و در هیچ کجای دنیا، نمیشود وارد یک جمع پسرانه شد؛ از نزدیک آنها را تماشا کرد و یواشکی به حرفهایشان گوش داد. آن هم وقتی فقط خودشان هستند و خودشان. و هیچ غریبهای از جنس دیگر در میانشان نیست تا رعایت مصلحت کنند و جور دیگری حرف بزنند و عمل کنند.
اصلاً کار رمان و داستان، همین سرک کشیدن است به جاهایی که نمیشود و نمیگذارند و نمیتوانیم واردش بشویم. آیا در واقعیت میشود یک دختر وارد یک دبیرستان پسرانه شود، در کلاسها حضور داشته باشد، در بازیها و دعواهایشان. اگر هم بشود، فضا کاملاً تغییر میکند.
اما رمانی مثل «شکلات» از «رابرت کورمیه»، دست تک تک ما را میگیرد و میبرد به مسافرت ذهنی. کار رمان همین است؛ بدون این که کسی تو را ببیند، میبرد تو را به مرکز آن واقعه. به درون آن رابطهها. گردان چهار نفره هم با خوانندهاش تقریباً همین کار را میکند. یا مثل «پائولا فاکس» نویسنده رمانهای «گربه یک چشم»، «تصویر ایوان»، «دهکده ساحلی»، «اتان خوب»، «پسر چهره سنگی» و... که بیشتر از رابرت کورمیه در شکلات از پس این کار برآمده است.
احمد دهقان، نویسنده رمان گردان چهارنفره، در کتابهای دیگرش که برای بزرگترها نوشته، همین کار را کرده، اما اینجا احتمالاً به خاطر گل روی شما نوجوانان، کمی تا قسمتی واقعیت را تغییر داده است. حتماً متوجه شده شما از هیجان و ماجراجویی خوشتان می آید؛ قهرمان هایی آفریده که شجاعانه میزنند به دل دشمن. با هم رودررو میشوند.
سلام و علیک میکنند. از کنار هم میگذرند. جلوتر میروند، وارد سنگرهای دشمن میشوند. با هم خوش و بش میکنند. و بعد تازه آنجا را منفجر میکنند و بعدترش فرار میکنند و همه چیز حتی سعیدجان زخمی را هم نجات میدهند. تازه کجایش را دیدهای؛ ناصرجان، بلدرچینها را هم نجات میدهد از دست سگهای وحشی و درنده. و با هم یک جشن بلدرچینی میگیرند.
رشته کلامم قطع شد با شکلات. داشتم میگفتم رمان و داستان فرصت سرک کشیدن را برای ما تدارک میبینند. گردان چهار نفره، محیطی کاملاً پسرانه مردانه است. پس اتفاقاً دخترها بیشتر باید به آن سرک بکشند و بخوانندش؛ چون چیزهایی را نشان میدهد که زندگی روزمره نمیتواند به ما بدهد. و تازه یک سرک بزرگتر هم میتوانید بکشید به کانون جنگ. آنجاهایی که شما ندیدهاید.
البته به نظر من برای این سرک کشیدن و دیدن بهتر است «من قاتل پسرتان هستم» را بخوانید و بعد همسفر شوید با دهقان و «سفر به گرای270 درجه»اش. در این دو کتاب خبری از قهرمان بازی نیست. اما احمد دهقان در گردان چهار نفرهاش، چهار شگفتانگیز خلق کرده؛ قهرمان هایی از جنس انسان. چون اینجا داستان با منطق واقعی پیش میرود، نه با منطق فانتزی، تخیل. برای همین گردان چهار نفره، کاری خواندنی و سالم است.
گردان چهارنفره
نویسنده: احمد دهقان
ناشر: سوره مهر
چاپ دوم: 1386
قیمت: 1200 تومان