بدیهی است که نفس توجه سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری به نقش رسانهها در بالندگی میراث فرهنگی و تقدیر از خدمات و زحمات خبرنگاران، بزرگترین هدیهای است که اصحاب رسانه از مدیران این سازمان دریافت میکنند که خود شایسته تقدیر متقابل از سوی رسانههاست.
در بعد مادی نیز هدایایی برای صاحبان آثار برگزیده در نظر گرفته میشود. اما از اینها فراتر، آن چه برای اصحاب رسانه از اهمیت بسیار برخوردار است و آن را به منزله بزرگترین و پربهاترین هدیه تلقی میکنند، دو چیز است: یکی فراهم آوردن امکان اطلاع رسانی شفاف و نقادانه از سوی رسانهها و دیگری توجه مدیران سازمان به نقدها و برخورد سازنده با آنها.
اکنون میتوانیم بپرسیم آیا سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری کشور طی یک سال گذشته، به ویژه در دوره تصدی مدیریت جدید روابط عمومی، چنین هدیه پربهایی را به خبرنگاران ارزانی داشته است ؟این روابط عمومی سال گذشته در پاسخ به نقدهای رسانهای، با ارسال جوابیههای تندی برای رسانهها، آنان را با عباراتی چون مخالف کشور و ملت ایران، بازنده، زنجیرهای، جناحی، دارای ارتباطات پنهان، نویسندگان مقالات کذایی، خواب زده ، استفادهکنندگان از روشهای نخ نما و... مورد خطاب قرار داد.
از سوی دیگر، اختلال در فرایند اطلاع رسانی و انجام وظایف حرفهای خبرنگاران به مرز نگران کنندهای رسیده است. از ماهها پیش تعدادی از مدیران سازمان به شکل غیررسمی از گفتوگو با پارهای خبرنگاران امتناع میورزند و شایع شده است که روابط عمومی سازمان (اگرنه به شکل علنی و با صدور بخشنامه رسمی) آنان را از تماس با رسانههایی غیراز سایتهای تحت کنترل خود برحذر میدارد؛ در بسیاری از نشستهای مطبوعاتی، اعضای خبرگزاری تخصصی میراث فرهنگی ایران غایب هستند و دلیل این غیبت را عدمدعوت عنوان میکنند؛ دبیران و خبرنگاران سرویس میراث فرهنگی و گردشگری در جلسه اخیر مدیران سازمان میراث فرهنگی استان تهران با خبرنگاران، خبردادند که مورد تحریم واقع شدهاند و مدیران سازمان حاضر به گفتوگو با آنها نیستند ؛ هنگامی که گروهی از خبرنگاران برای تهیه گزارش به یکی از استانهای کشور سفر میکنند، دستور قطع تماس و عدمگفتوگو با آنها به مدیران استان مربوطه ابلاغ میشود و اخیرا نیز رسانههای منتقد به برخی جلسات مطبوعاتی دعوت نمیشوند.
ممکن است تمام این موارد قاطعانه از سوی روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری کشور تکذیب شود، اما بدیهی است که این تکذیب باید جنبه رفتاری داشته باشد و نه زبانی. برای مثال میتوان پرسید که چرا طی 8 ماه گذشته هیچ جلسه مطبوعاتی برای اسفندیار رحیم مشایی، معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان، ترتیب داده نشده و دسترسی به ایشان برای خبرنگاران دشوار شده است ؟
اکنون یک ماه است که گروهی از خبرنگاران از آقای رحیم مشایی خواستهاند طی نشستی صمیمانه، شنونده نظرات و انتقادهایشان باشد و درعین حال نظرات خود به آنان را ابراز دارد ؛ هرچند که وی با گشادهرویی از این خواسته استقبال کرده (و معمولا نیز از ملاقات با خبرنگاران پرهیز ندارد) اما گویا برخی زیردستان برگزاری چنین جلسهای را به صلاح نمیدانند و نامه خبرنگاران در اینباره را بیپاسخ گذاردهاند.
همه اینها را باید در کنار شکایت از رسانههای منتقد بگذاریم که سال گذشته با شکایت دسته جمعی از چند روزنامه، صورت گرفت. این شکایت وقتی معنادارتر شد که سازمان میراث فرهنگی علاوه بر مدیران مسئول روزنامهها از شخص خبرنگاران نیز شکایت کرد ؛ امری که بین سازمانهای دولتی بسیار نادر است.