«منیره- ن»، نامادری سنگدلی که به جرم قتل هولناک دخترخوانده ۱۰ ساله خود به نام «عسل» در زندان به سر می‌برد، در بازسازی صحنه جنایت، جزئیات تکان‌دهنده‎ای را از این قتل فاش کرد.

بازسازی صحنه قتل عسل

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از خراسان، صبح پنج‌شنبه هفته گذشته، خودروهای پلیس آگاهی در یکی از خیابان های حاشیه بزرگراه شهید بابانظر مشهد توقف کردند.

قرار بود «نامادری سنگدل» صحنه جنایت هولناک خود را در حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد بازسازی کند.  اهالی محل با دیدن خودروهای پلیس به تکاپو افتادند و هرکسی درباره «عسل کوچولو» خاطره ای بازگو می کرد اما در این میان اظهارات صاحبخانه «محمد» (پدر عسل) بسیار تکان دهنده بود.

او می گفت: بارها عسل را در سرمای سوزناک زمستان در حال تمیزکردن موزائیک های حیاط دیده است که فقط لباس زیر کودکانه به تن داشت .

او که مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاده بود، ادامه داد: روزی به پدر عسل اعتراض کردم که نگذارد این طفل معصوم با این حال و در سرمای سحرگاهی به داخل حیاط بیاید! به او گفتم: من خودم حاضرم هر روز حیاط منزل را جارو کنم! اما نمی توانم این کودک بی گناه را در این شرایط نظاره‌گر باشم!... ولی پدر  او گفت: «عسل» به تمیزکاری علاقه زیادی دارد! به همین خاطر هم دوست دارد حیاط را تمیز کند!

یکی دیگر از اهالی منزلی که «عسل» در آن به قتل رسیده بود، با چشمانی اشکبار ادامه داد: ما نمی دانستیم زن ۲۷ ساله، نامادری «عسل» است ولی از دیدن اوضاع موجود زجر می کشیدیم! 

آن زن حتی در گرم ترین روزهای فصل بهار و تابستان هم ژاکت های ضخیمی تن «عسل» می کرد به گونه ای که روز مرگش هم ژاکت قرمز رنگ کاموایی به تن داشت. ما از این که آن دختر کوچک کتک می خورد ناراحت بودیم وقتی به طور پنهانی با بهزیستی تماس گرفتیم، آن ها گفتند باید خود دختر اعتراف کند! اما «عسل» خیلی از نامادری اش وحشت داشت و حاضر نبود درباره زخم های وحشتناک روی پیکرش به کسی چیزی بگوید! یک بار که من از او درباره آثار یک زخم پرسیدم گفت: «زنبور نیش زده  است!» 

دقایقی بعد از اظهارات اهالی محل و به دستور قاضی علی اکبر احمدی‌نژاد، زن جوان با تفهیم اتهام قتل عمدی مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت تا جزئیات این جنایت وحشتناک را بازگو کند.

در همین حال، کارآگاه عظیمی مقدم (افسر پرونده) به تشریح خلاصه ای از محتویات پرونده جنایی پرداخت و توضیحاتی درباره اظهارات متهم در بازجویی های تخصصی ارائه داد.

سپس «منیره- ن» با بیان این که از پنج سال قبل بیماری عصبی دارد درباره قصه تلخ «عسل» گفت: پدرم اهل کرکوک عراق است که با زنی از اهالی خراسان شمالی ازدواج کرد. من هم زمانی که ۱۴ سال بیشتر نداشتم با یکی از بستگان مادرم ازدواج کردم اما او مردی معتاد بود و به من سوءظن داشت. کتکم می زد و هیچ مسئولیتی را در قبال خانواده اش احساس نمی‌کرد. بالاخره بعد از هفت سال زندگی و در حالی  که فرزندی نیز داشتم طلاق گرفتم تا به دنبال سرنوشت خودم بروم اما این سرنوشت به گونه دیگری رقم خورد زمانی که در کشاکش طلاق به دادگاه رفت و آمد داشتم با «محمد» (همسر فعلی ام) آشنا شدم او نیز با همسرش اختلاف داشت و در حال جداشدن از یکدیگر بودند. در این شرایط من و «محمد» با هم آشنا شدیم و چند ماه بعد درحالی ازدواج کردیم که او نیز دختری به نام «عسل» داشت . اگرچه من نگهداری و مراقبت از «عسل» را نیز پذیرفتم ولی او هیچ وقت به حرف من گوش نمی کرد!

در این لحظه قاضی احمدی نژاد پرسید مثلا در چه امور مهمی به حرف هایت توجهی نمی کرد؟ که متهم به قتل پاسخ داد: همین طوری گوش نمی‌کرد وقتی می گفتم: برو داخل اتاق! نمی‌رفت! ... تا این که روز حادثه نیز همین اتفاق افتاد. روز جمعه بود که من و فرزندانم منزل مادرم در شهرک شهید باهنر مهمان بودیم. عصر حدود ساعت ۶ بعدازظهر وقتی به منزل بازگشتم به «عسل» گفتم تو به داخل اتاق خواب برو! یک لحظه نگاه کردم دیدم هنوز درون پذیرایی است! دیگر عصبانی شدم. چون باشگاه می‌روم و ورزش می کنم از چارچوب در اتاق گرفتم و با کف پا لگد محکمی به شکم «عسل» کوبیدم طوری که روی تختخواب داخل اتاق افتاد! ولی بلند شد و در حالی که گریه می‌کرد قصد داشت از چنگم فرار کند دوباره لگد دیگری به او زدم که این بار از زیردستم گریخت و به داخل اتاق دیگر فرار کرد. دنبالش رفتم و با مشت و لگد ضربات دیگری زدم! التماس می کرد که رهایش کنم ولی من خیلی عصبانی بودم او روی دو زانویش بلند شد و درحالی که با چشمانی اشک آلود و ملتمسانه نگاهم می کرد، اشک ریزان گفت: مادر؛ مرا ببخش! 

این آخرین جمله ای بود که از زبان عسل شنیدم چرا که بعد در پشت سرش قرار گرفتم و زانویم را به کمرش تکیه دادم. سپس سرش را محکم به عقب کشیدم طوری که صدای شکستن چیزی را حس کردم. وقتی دستم را از روی سرو گردن عسل برداشتم، سرش با صدای مهیبی به موکت‌های کف اتاق خورد به گونه ای که با خودم گفتم «او ضربه مغزی شد!» می دانستم مرده است! ترسیدم، وسایلم را جمع کردم که فرار کنم ولی باز با مادرم تماس گرفتم و او به سرعت خودش را به منزلم رساند و گفت: او هنوز زنده است! گوشم را روی قلبش گذاشتم و صدای ضربان قلب او را شنیدم به همین دلیل هم با اورژانس تماس گرفتیم اما وقتی او را به بیمارستان ۲۲بهمن رساندند که چند صدمتر بیشتر با منزل ما فاصله ندارد دیگر جانی در بدن نداشت. بعد هم فهمیدم که پزشکان گفته‌اند، مهره های کمر «عسل» شکسته است! 

در ادامه بازسازی صحنه جنایت، دکتر مقیمان (پزشک قانونی خراسان رضوی) سوالات تخصصی ویژه ای را از زن جوان در مقابل دوربین قوه قضاییه پرسید. دکتر مقیمان که لحظه به لحظه چگونگی وقوع این جنایت را موشکافی می کرد سوالاتی را از وارد آوردن ضربات وحشتناک بر پیکر نحیف عسل کوچولو می پرسید که زن جوان در مخمصه تناقض گویی هایش دست و پا می زد و هر بار مجبور می شد دروغی را اصلاح کند!

دکتر مقیمان که به جای «عسل» مقابل زن جوان ایستاده بود، تاکید داشت همان گونه ضربه ای را که بر پیکر عسل زده است به طور نمایشی در حضور قاضی ویژه قتل عمد تکرار کند! تجربیات ارزنده این پزشک،یاد دکتر ناصر غروبی (پزشک باتجربه قانونی) را در صحنه های جنایی گذشته، یادآوری می کرد که ریزبینی‌هایش در صحنه قتل های پیچیده، گره‌گشای معماهای جنایی بود.

در نهایت نیز دکتر مقیمان با تاکید بر این که نوعا عمل و ضربات متهم کشنده است! به بازسازی صحنه این جنایت فجیع پایان داد و بدین ترتیب به دستور قاضی احمدی‌نژاد، نامادری قاتل روانه زندان شد تا این پرونده جنایی نیز دیگر مراحل دادرسی را طی کند.

کد خبر 524549

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 15
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • US ۰۸:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    40 0
    واقعا چقدر وحشتناکه. از خوندنش تنم لرزید. اون طفل معصوم چطور این همه زجر رو تحمل کرده؟ متاسفانه باز هم طبق قانون٬ یک پدر خبیث ولی دم هست و از قصاص این جانی رذل مثل خودش می گذره.
  • IR ۱۰:۱۱ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    36 0
    یعنی چه هر غلطی می کنند بیماری روانی داشتم پس چرا به خودش آسیب نرسانده برای فرار از مجازات است
  • IR ۱۰:۳۴ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    24 2
    میشه لطفا همین بلا‌ را سر خودش هم بیاورید از مادر بودن شرمم شد... عسل فرشته ای که نا‌حق و بی گناه قربانی شد. شرم بر انسانهای ناانسان... چون حیوان شریفتر از این انسانهاست
  • IR ۱۱:۲۴ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    37 0
    خدایا چرا باید چنین موجود آشغالی حق نفس کشیدن داشته باشد؟ پدر این دختر مظلوم هم شریک جرمه و نباید در جایگاه ولی دم باشه، حداقل مجازات چنین موجود پلید و شیطان صفتی اعدام است امیدوارم همه راه های نجات این زن شیطان صفت بسته باشه و عاقبتی جز چوبه دار نداشته باشه انشالله.
  • IR ۱۲:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    33 0
    باز هم تکاندهنده باز هم جنایت بهزیستی به خاطر کوتاهی در انجام وظایفش باید مجازات شود
    • IT ۲۰:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
      26 0
      اگر با مسئولان تماس بگیرید و اعلام کنید کسی در همسایگی شما پارتی برگزار کرده، البته که سریع حاضر میشوند، ولی در صورت اعلام شکنجه یک دختر بچه، توسط نامادری، اونوقت نیاز به اعتراض دختر بچه بیگناه و بی پناه دارند. خدایا به دادمان برس.
  • IR ۱۲:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    31 0
    امان از طلاق که بچه های طلاق همیشه سزاوار بدبختی ان چرا همه به خودشون فکر میکنن این وسط فقط بچه های بی گناه قربانی بی مهری والدینشون میشن و میرن زیر دست نامادری یاناپدری کم خبر نخوندیم از بچه هایی که به دست نامادری یا ناپدری کشته شدن این زن دیو صفت دیگه تا بچه نمرده دست از کتک زدنش برنداشته
  • فاطمه IR ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    10 0
    اول باید کسی یا کسانی که این قانون‌ها را نوشتند مجازات بشن بعد پدرای جانی
  • بهروز IR ۱۲:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    15 0
    اعدام باید گردد
  • مهدی IR ۱۳:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    17 0
    مشکلات روانی و عصبی در جامعه زياد است. متاسفانه خانم و آقا هم نمیشناسه. کاش گوش شنوایی بود برای اصلاح وضعیت معیشتی جامعه که مسبب بخشی از مشکلات فرهنگی و روانی جامعه هم شده. درود بر حیوانات که قلب رئوف تری از انسان دارند
  • آرمان IR ۱۵:۲۷ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    13 0
    به نظر من ابتدا باید پدر عسل به خاطره بی مسئولیتی یا حتی مشارکت در قتل عسل مجازات بشه چون از وجود تمامی ظلم و جنایت هایی که به جسم و روح عسل وارد شده آگاه بوده ولی کاری نکرده و سپس اول مسئولین بهزیستی مورد بازخواست قرار بگیرن و در صورت محرز شدن بی مسئولیت آنها مورد محاکمه قرار بگیرن و سپس قوانین حمایت از کودکان مورد بازبینی قرار بگیرد تا شاهد همچین جنایاتی در حق کودکان نباشیم و در نهایت هم دادگاه باید ولی بودن پدر رو نادیده بگیره تا باعث نشه این نامادری سنگدل به اشد مجازات محکوم نشه. اما چه فایده که دیگه عسل نمیتونه از زندگی در این دنیا لذت ببره، از لذتی که خیلی قبلتر با طلاق والدینش و بی مسئولیتی خیلی ها و قوانینی که اجرا نمیشن ازش گرفته شد. امیدوارم قوه قضائیه با مدیریت جدید به فکر کودکان سرزمینمون باشه.
  • ۱۷:۴۳ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    10 0
    نباید بخشش بشه فقط اعدام
  • فریده IR ۱۹:۲۵ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    21 0
    ،اگه اون پدر سرسوزنی غیرت داشت این بلاها سر اون طفل معصوم نمیومد
  • IT ۲۰:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۳
    10 0
    مرگ هر انسان بیگناه، وحشتناک و درد آور هست. مرگ کودکان در هر کجای دنیا تاکید میکنم در هر کجا که باشد، جانسوز هست،
  • M.b IR ۲۲:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۴
    4 0
    عسل جان.به یادتو وبرای شادی روح تو سوره تکویر رو باصوت حزین خواندم.ان شاء الله مورد قبولت واقع بشه