بلاگها به مدد بستری که همگرایی زیرساختهای رسانهای برای شهروندان عادی فراهم آورده است، به موضوع مورد علاقه طیف وسیعی از کسانی تبدیل شدهاند که سواد حداقلی برای بهرهگیری از فناوریهای جدید رسانهای به دستآوردهاند. بلاگ در روند پرشتاب تحولات خود به حوزه کلاسیک و متداول نوشتاری وب محدود نمانده است و انواع بلاگهای رادیویی(پادکستها) و تصویری جای خود را روی اینترنت باز کردهاند. از سوی دیگر با توسعه اینترنت مبتنی بر تلفنهمراه (که آن را با نام WAP میشناسیم) و امکان مبادله فایلهای چندرسانهای میان تلفنهای همراه دوربیندار و اینترنت وبلاگهای مبتنی بر موبایل یا «موبلاگ»ها نیز ظهور یافتهاند که امکان مشارکت طیف گستردهتری از شهروندان را فراهم میآورند.
البته بهدلیل عدمدسترسی سراسری در ایران به اینترنت پرسرعت، بسیاری از این مظاهر جدید بلاگنویسی هنوز در ایران فراگیر نشده است، اما تجربه رشد قابلقبول همین میزان از فناوری موجود نشان میدهد که درصورت تامین حداقلهای مورد نیاز، اقسام دیگر بلاگنویسی نیز مورد توجه ایرانیان قرارمیگیرد. در مجموع میتوان گفت که وبلاگ و موبایل بیشترین رشد را در جهان داشتهاند. ارتباطات سیار از ۱۶ میلیون مشترک در سال ۱۹۹۱به 2 میلیارد مشترک در سال ۲۰۰۶ رسیده است. تعداد وبلاگها نیز ابتدای سال ۲۰۰۶، ۲۶ میلیون بود و در اکتبر همان سال تعداد آنها به ۵۷ میلیون و 300هزار وبلاگ رسید. در کل میتوان گفت که هر 6 ماه فضای وب در جهان دو برابر میشود.
یکی از پرسشهایی که در میان علاقهمندان به این پدیده روبهرشد ارتباطی مطرح است و آغازگر بحثهای بسیاری نیز بوده است، توانایی وبلاگستان در فراهم آوردن حوزهای عمومی، نزدیک به تعریف هابرماس از این پدیده، برای شهروندان است؛ اینکه آیا اینترنت و بهطور خاص وبلاگ، بهعنوان یک رسانه و محملی برای انعکاس باورها، مشاهدات و تجربیات فردی و ارتباط با شبکهای از وبلاگها و سایتهای دیگر میتواند فضایی گفتوگویی و مبتنی بر کنش تفاهمی را پدید آورد؟ در بعد کلیتر این پرسش مطرح است که آیا اصولا اینترنت را میتوان بهصورت یک کل، کالایی اجتماعی به حساب آورد و آن را در مجموعه رسانههای خدمت عمومی طبقهبندی کرد یا خیر؟
از حوزه خصوصی تا حوزه عمومی
دکتر هادی خانیکی در نشستی با عنوان «وبلاگستان فارسی؛ حوزه عمومی یا خصوصی؟» که در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامهطباطبایی برگزار شد، با اشاره به روند رو به رشد وبلاگنویسی در جهان و اینکه هر 6 ماه محتوای وبلاگها در جهان دو برابر میشود، به توصیف فضای وبلاگستان فارسی پرداخت. فضایی که براساس گزارشهای منتشرشده از سوی پرشینبلاگ و بلاگفا یک میلیون و 600هزار وبلاگ ثبتشده در آن وجود دارد و با احتساب دیگر سرویسدهندگان میتوان حدود 2 میلیون وبلاگ ثبتشده فارسی را رصد کرد. همچنین براساس برآورد صورتگرفته حدود 150 هزار وبلاگ فعال فارسی وجود دارند.
خانیکی با اشاره به این آمار معتقد بود که نباید در مورد این پدیده در ایران دچار غلو و اغراق شد و «به نظر نمیرسد که اتفاقی در اینجا افتاده باشدکه در جایی دیگر از جهان نیفتاده باشد». وی یکی از ویژگیهای وبلاگستان ایرانی را مخدوش بودن مرزهای حوزه عمومی و خصوصی در آن دانست و گفت که در قیاس با روند جهانی، وبلاگستان فارسی بیش از آنکه به محملی برای ساماندهی فعالیتهای گروههای مختلف اجتماعی برای حضور در حوزه عمومی تبدیل شود، بیشتر به عمومیکردن مسئله خصوصی و انجام کارهای جمعی با گرایشهای فردی تبدیل شده است.
وی همچنین درباره نسبت حوزه عمومی هابرماسی با اینترنت و وبلاگستان، حل شدن مسئله دسترسی برابر «همه» شهروندان به اینترنت را نخستین گامی دانست که برای حرکت در این مسیر مورد نیاز است؛ مسئلهای که حتی نظریه حوزه عمومی هابرماس را نیز بهدلیل در نظر نگرفتن نقشی برای زنان یا مردان طبقه کارگر، با چالشهای جدی روبهرو کرده بود. وی همچنین در مورد تقویت حوزه عمومی توسط اینترنت و جایگاه اینترنت در فراهم آوردن بستری برای ایجاد حوزه عمومی هابرماسی بر نتایج پژوهشهای انجامگرفته در این حوزه- بهویژه نگاه ویژه خانم لیسالتر، یکی از نویسندگان کتاب سایبراکتیویسم- تاکید کرد.
تقویت حوزه عمومی با یک پیششرط
لیسالتر در مقالهای با عنوان «دمکراسی، جنبشهای نوین اجتماعی و اینترنت» که در کتاب سایبراکتیویسم (یا فعالیت سایبری) منتشرشده است، رابطه علت و معلولی میان اینترنت و جامعه را بستر اصلی پاسخ به این پرسش میداند. اندیشمندانی نظیر مارشال مکلوهان، آلوین تافلر، مارک پاستر و مارتین هایدگر با نگاه مبتنی بر «جبرگرایی فناوریک» همواره بر این اعتقاد بودند که فناوری با ورود به یک جامعه، لزوما آثاری را از خود برجای خواهد گذاشت.
این نگاه خواسته و ناخواسته در کلام و عمل بسیاری از چهرههای آکادمیک رسانه و ارتباطات نیز قابل ردیابی و مشاهده است. سالتر چنین نگاهی به نتایج ورود فناوری به یک جامعه را با تردید مورد بررسی قرار میدهد. به عقیده وی، جامعه قبل و بعد از ورود فناوری با آن تعامل برقرار میکند و سعی دارد آن را با اولویتها و علائق موردنظر خود همسو سازد. از سوی دیگر گروهها و طبقات موجود درون یک جامعه واحد نیز علاقهمندیهای متنوع و گاه متعارضی دارند که براساس آن نوع استفاده و بهرهمندی از یک رسانه را شکل میدهند.
درحقیقت یک تعادل دقیق میان ظرفیتهای قابل تغییر یک فناوری از یکسو و ظرفیت عوامل اجتماعی برای استفاده از فناوری و شکلدادن به آن در مسیر مطلوب، وجود دارد. به گفته سالتر، آنچه اینترنت برای بازیگران مختلف به ارمغان میآورد، در خود این فناوری از پیش تعریف نشده است و معنی آن توسط کاربران مختلف مشخص میشود. به همین دلیل میتوان گفت که فضای وبلاگستان ایرانی بهدلیل ضعف و فقدان فضای گفتوگوی مبتنی بر کنش تفاهمی در جامعه هیچگاه نتوانست مانند نمونههای برجسته اروپایی یا آسیایی به بستری برای تقویت حوزه عمومی و جنبشهای اجتماعی جدید تبدیل شود.
در این مورد شاید اشاره دیگری که به کار آید، نظر مانوئل کاستلز است. کاستلز در بحث مربوط به نسبت اینترنت با جنبشهای اجتماعی به مقالهای اشاره میکند که در یکی از روزنامهها با عنوان «کاربردهای جدید اینترنت در کلمبیا» خوانده است و وقتی خود مطلب را میخواند، متوجه میشود از پست الکترونیک برای تحویل دادن «باج و خونبها» استفاده میشود. کاستلز همچون سالتر معتقد است که این مورد نشان میدهد جامعه همانگونه که هست، فناوری را مطابق با مقاصد و ارزشهای خود به کار میگیرد. وی تاکید میکند برای جوامع دنیای امروز، فناوری فینفسه خوب یا بد نیست، اما خنثی هم نیست و فناوری علاوه بر اینکه ابزار خوبی برای ایجاد شبکههاست، روندهای موجود در جامعه را تشدید میکند.
تهدیدهایی برای همه وبلاگستان
فارغ از مسئله ایران، اینترنت و بهطور خاص وبلاگها همواره بهعنوان بستری برای شکلگیری شبکههای مقاومت در برابر صداهای جریان اصلی مطرح بودهاند. با وجود آنکه اینترنت همواره بهدلیل خاصیت ویژهاش در فراهمآوردن امکان دسترسی بیشتری به فناوریهای ارتباطی نسبت به گذشته مطرح بوده است، اما از سوی دیگر میتوان گفت که تعامل در اینترنت رو به کاهش است، زیرا وبسایتهای سیاسی و تجاری رسمی توسعه یافتهاند و بهعنوان ساختارهایی یکسویه عمل میکنند. همچنین هر روز صداهای جریان اصلی (شامل دولتها و بنگاههای بزرگ تجاری) محتوای بیشتری را نسبت به شهروندان عادی بر روی وب تولید میکنند و نوعی استعمار بیشتر را در این فضا به ارمغان میآورند. شرکتهای بزرگی مانند آمریکاآنلاین و مایکروسافت از این جمله هستند که فضاهایی کنترلشده و مورد استقبال مخاطبان را فراهم میآورند.
با تداوم این فرآیند، کاربران اینترنت بیش از هر زمان دیگری در قالب چارچوبها یا کانالهایی که بیشتر و بیشتر ترککردن آنها دشوار میشود، قرار میگیرند؛ به این ترتیب، اینترنت به رسانهای تودهای و استعمارشده تبدیل میشود که اطلاعات و بحثهای استانداردشدهای را فراهم میآورد و تعامل کمتری دارد. از اینرو وظیفه شهروندان، نمایندگان و جنبشهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در سرپا نگاه داشتن صداهای اقلیت و خاموش، پررنگتر میشود. مشاهده میکنیم که اینترنت بهعنوان یک حوزه عمومی برای بیان عقلانی و انتقادی نظرات و گفتوگو بهدلیل روند رو به رشد تبلیغات سیاسی و تجاریشدن با تهدیدی در تنوع محتوا و فضای باز و مبتنی بر تفاهم روبهروست و این تهدید بیش از هر چیز دیگری فضای وبلاگستان را به چالش میکشد.
روزنامهنگاری اجتماعی و امید به حوزه عمومی
در یک نگاه تاریخی سیر توجه به مخاطب و جامعه بهعنوان مسئلهای مهم و قابل توجه در فرآیند تولید خبر از انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده در سال ۱۹۸۸ نشأت گرفته است. در این سال نیاز به نوع جدیدی از روزنامهنگاری احساس شد و روزنامهنگاران و مقالات علمی روزنامهنگاری به نوع جدیدی از روزنامهنگاری پرداختند که به روزنامهنگاریعمومی (public journalism) یا روزنامهنگاری اجتماعی (civic journalism) شهرت یافت.
این نوع از روزنامهنگاری به این مسئله میپرداخت که روزنامهنگاران وظیفه دارند تا تعهد و مشارکت شهروندان در فرآیندهای دمکراتیک و همچنین کیفیت زندگی عموم و شهروندان را ارتقا دهند. حرف اصلی این جریان، این بود که روزنامهنگاران باید اخبار را از منظر و نقطهنظر شهروندان عادی و نه مقامات سیاسی و نخبگان محلی پوشش دهند. این جریان که در حقیقت نوعی رویگردانی از نگاه رسمی و نخبهمحور به مسئله خبر ناشی میشود، البته با انتقادهای گوناگونی روبهرو شد که معتقد بودند برخی اصول حرفهای روزنامهنگاری با این رویه آسیب میبیند.
بحث حوزه عمومی هابرماس برای تصور اهداف روزنامهنگاری اجتماعی در ایجاد فضایی که شهروندان در آن میتوانند موضوعات عمومی را به بحث بگذارند، کارآمد است. بحث کلی هابرماس بر این اصل استوار است که رسانههای تودهای و رسانههای خبری تودهای یک حوزه عمومی مشارکتی و دمکراتیک را که مورد نظر جنبش روزنامهنگاری اجتماعی است، فراهم نمیآورد. هابرماس بر این عقیده است که برای فراهم آوردن چنین حوزه عمومیای تمام مؤسسات بزرگ درون جامعه باید بیشتر دمکراتیک شوند. در مورد رسانهها نیز ساختارهای دمکراتیک بیشتری مورد نیاز است، تا دسترسی بیشتر عموم و برچیدن مالکیت متمرکز رسانهها و رشد رسانههای با مالیکت ترکیبی فراهم آید.
روزنامهنگاری اجتماعی، رسانههای تودهای را ترغیب میکرد تا مردم را نیز به بازی بگیرند. این جنبش بر این باور بود که مسئولیت رسانهها کمک به اتصال دوباره شهروندان به جامعه، احیای زندگی عموم و تجهیز فعالیتهای اجتماعی است. البته در میزان موفقیت روزنامهنگاری اجتماعی در جلب توجه شهروندان و روزنامهنگاران پرسشهای متعددی مطرح شده است و اعتقاد بر این است که در حال حاضر جنبش روزنامهنگاری اجتماعی تلاشهای خود را از اصلاح اتاقهای خبر، بر روی اینترنت متمرکز کرده است. بهطور خاص، این اعتقاد وجود داردکه وبلاگها امیدهای دوباره را برای فعالان جنبش روزنامهنگاری اجتماعی فراهم آوردهاند تا از این ابزار جدید برای درگیرکردن عموم مردم در خبر استفاده کنند. نشانههای زیادی در بحثهای مربوط به بلاگ وجود دارد که این ابزار جدید اهداف روزنامهنگاری اجتماعی را برآورده میسازد.
ویژگیهایی نظیر نوشتارهای گفتوگویی، غیررسمی و ابراز عقاید شخصی، توانایی به اشتراک گذاردن اخبار بهطور خاص محلی، قابلیت شبکهایشدن و کنشهای بسیجگر، بیش از همه بستری متعارف برای بلاگرها و روزنامهنگاران اجتماعی است. به نظر میرسد بلاگ باردیگر روزنامهنگاری اجتماعی را در دستور کار رسانهها قرار داده است.
معجزه شده است؟
وبلاگ مرزهای میان تولیدکننده و استفادهکننده خبر را محو کرده است. وبلاگنویسی به میلیونها نفر این توانایی را داده است که معادل یک مطبوعه چاپی را پیش روی خود داشته باشند. وبلاگنویسی روزنامهنگاری را مجبور کرده است تا از ساختاری تمرکزگرا، بالا به پایین و دارای فرآیند نشر یکطرفه به ساختاری دارای بازیگران بسیار و چرخه بازخورد دائم از ارتباطات آنلاین گسترش یابد. وبلاگنویسی یک گفتوگوی غیررسمی برابر است، زیرا خوانندگان میخواهند جزئی از فرآیند خبر باشند و بلاگها بسیاری از موانع موجود میان روزنامهنگاری وعموم را برمیچیند. البته بسیاری از این ادعاها هنوز آزموده نشدهاند. برخی نشانهها نیز حاکی از این است که وبلاگها ممکن است آنقدرها هم تعاملی نشوند، زیرا در وبلاگهایی که بازدیدکنندگان بسیاری دارند معمولا بسیار دشوار است که بتوان به تمام کامنتها پاسخ داد یا آنها را کنترل کرد.
از اینرو این وبلاگها نظیر شبکههای سراسری پخش دچار مشکل در چندسویگی با مخاطب میشوند. البته ایجاد فرومهایی با قوانین خودتنظیمکننده که توسط خردجمعی کاربران اداره شود میتواند به اداره این فضا کمک کند. وبلاگها بهطور بالقوه مشارکت تودهای را جلب میکنند و در عین حال باز و رقابتی باقی میمانند؛ بدینگونه میتوانند حوزه عمومی دمکراتیکتری را حتی در قیاس با آرزوهای فعالان جنبش روزنامهنگاری اجتماعی فراهم آورند.
فضای مجازی، آینه فضای واقعی
مروری دوباره بر فضای وبلاگستان و رویکردهای نسبت به آن در ایران و جهان بهخوبی نشان میدهد که مطابق آنچه گفته شد، فضای مجازی بسته به ساختهای اجتماعی شکل مییابد و رشد فناوری، همگرایی رسانهای و مسائل پیرامونی آن در شرایط اجتماعی گوناگون بروندادهای متفاوتی داشتهاند. در حضور یک سنت روزنامهنگاری قوی و پویا، نظیر آنچه بهعنوان روزنامهنگاری اجتماعی در دورهای مطرح شد و با رشد اینترنت بار دیگر خود را مطرح ساخت، میبینیم که اینترنت بهعنوان رسانهای تعاملی و متکثر چنان نقش خود را خوب بازی میکند که از ظهور دوباره جنبشی بهفراموشیسپرده شده سخن به میان میآید.
از سوی دیگر در فضاهایی با سنت گفتوگویی و تعاملی ضعیفتر فضای وبلاگستان ایرانی مملو میشود از کامنتهایی که مملو از پرخاشگری هستند و تنها به مدد امکان کنترل کامنتها فرصت این فراهم میشود که کمی فضا متعادلتر شود. به هر حال تجربیات جهانی و نگاهی به ایران نشان میدهد تواناییهای اینترنت و بهطور خاص وبلاگستان، تابع رفتارهای عمومی اجتماعی در کوچه و خیابان و مشتی نمونه خروارها رفتار و باور اجتماعی است.