به گزارش همشهری آنلاین، در آلیس در سرزمین عحایب در بخش عصرانه دیوانهها اثر لوئیس کارول، وقت هویتی زنده دارد: «وقت با من قهر کرده و ساعت را روی شش عصر نگه داشته. مطمئنم تا حالا با وقت حتی حرف هم نزدهای. اگر با ووقت خوب تا کنی، با ساعت هر کاری که بخواهی میکند.»
این تصویر فانتزی از زمان که دارای شخصیتی حساس و زودرنج است و اتفاقا اگر با او خوب تا کنی، کنترل ساعت را به دستت میدهد، شاید برای زمانه آلیس در سال ۱۸۶۵ خیلی عجیب و غریب باشد، اما برای ما در زمانه فیزیک کوانتوم، واقعیت زمان، به همان شگفتانگیزی است. اینشتین، که دیدگاههایش درباره زمان، انقلابی در باورهای علمی ایجاد کرد، معتقد بود ایده گذشته، حال و آینده توهمی بیش نیست. توهمی که بشر به آن اصرار عجیبی دارد.
سریال آلمانی دارک Dark محصول استریمر نتفلیکس به نویسندگی جانتجه فریز و کارگردانی باران بو اودار، از همین توهم و بازی ذهنی آدمیزاد استفاده میکند و داستانی میگوید از آشفتگیهایی که سفر در زمان به وجود میآورد و البته نظمی که به دنبال هم ساخته میشود؛ بدون تقدم و تاخر زمانی که انتظارش را داریم. در تصور ما اتفاق الف در زمان گذشته، منجر به اتفاق ب در زمان حال شده و پیامد پ را در زمان آینده خواهد داشت. دارک برای ما داستانی از اتفاق پ در زمان آینده میگوید که منجر به رویداد الف در زمان گذشته میشود و حاصلش ب در زمان حال است. رویدادها در این سریال نه به ترتیب خطی بلکه به صورت دایرهای است که ابتدا و انتها در آن معنایی ندارد. نمیتوان گفت اول چه چیزی منجر به چیز دیگر شده و همه چیز به دنبال هم بدون نقطه شروع و پایان رخ میدهد. سخت شد؟ شاید برای همین است که طرفداران این سریال که به تازگی فصل سومش منتشر شده، معتقدند که بهتر است هنگام تماشای سریال کاغذ و خودکار داشته باشید تا ماجراها را گم نکنید. و البته که شوخی است. اگر سریال را بدون وقفه طولانی پشت سر هم ببینیم، نه تنها وقایع را گم نمیکنیم، که از دیدن ارتباطات عجیب و غریب بین رویدادهای زمانی شگفتزده خواهیم شد.
داستان با خودکشی یکی از شخصیتها آغاز میشود. کسی که تقریبا چیزی از او نمیدانیم و به عنوان یک مُرده، در دنیای زندهها چندان تاثیری ندارد. اما ورق برمیگردد، مرد مُرده، یکی از اصلیترین نقش ها را دارد. از طرف دیگر یک پسربچهای به نام میکل در شهر ناپدید میشود. رویدادهایی عجیب و ظاهرا بیربط رخ میدهند و تنها چند نفر در شهر به ارتباط میان آنها مشکوک میشوند. دانشمندی از اهالی شهر کتابی درباره ماهیت زمان نوشته که بسیار مهجور است و تنها در ۵۰۰ جلد منتشر شده و این کتاب، کلید حل معمای پیچیدهای است که پیش روی جستجوگران است. سفر در زمان به وسیله یک «کرمچاله» بستر روایتهای این سریال است. کرمچاله میتواند مسیری میانبر به جهانی دیگر و یا نقطهای دیگر در همین جهان بسازد. شخصیتها به کمک یک ماشین زمان در ابعاد یک کیف دستی در بازههای زمانی ۳۳ ساله به گذشته و آینده سفر میکنند و البته که رویدادها با منطق ابتدایی ذهن ما سازگار نیستند.
در این سریال، گذشته، حال و آینده هیچکدام بر دیگری مقدم نیستند و یکی از پی دیگری نمیآیند. شخصیتپردازیها در این سریال و تغییر آنها در طول روایت، دقیق و حسابشده است و برخلاف چیزی که ممکن است انتظارش را داشته باشیم، داستان در آشفتگی زمانی گم نمیشود. هر چند برخی منتقدان معتقدند به دلیل تعدد شخصیتها، به برخی از آنها به اندازه کافی عمیق پرداخته نشده است. غافلگیری و حیرت چیزی است که در تماشای این سریال زیاد به سراغمان میآید. استفاده از مفهوم کرمچاله و سفر در زمان، آمیخته با داستانی پلیسی و رازآلود در یک شهر کوچک آلمانی، مجذوبکننده است.
نظر شما