خداحافظ بهار، دشتهای سرسبز، پرواز جمعی مرغان مهاجر در آسمان، برگهای نورسته، بارانهای بهاری، کلاسهای درس، زنگهای ورزش، مدرسه.
این هم البته صدای خرداد است:
«درست را خواندهای؟ تا صفحه چند؟ اشکالی ندارد، چند روز دیگر بیشتر نمانده؛ برای تابستان برنامه داریم.» این صدای خرداد است که گاهی امر میکند و گاهی امید میدهد. این خرداد است که گلایه میکند. در وسیله نقلیه عمومی، در مغازهای، کنار خیابان و یا زیر آفتاب گرم روزهای آخر بهار، در آستینهایی که برای روشن شدن کولرهای آبی، بالا زده شدهاند. شنیده میشود: «وای.. چقدر گرمه! یکدفعه هوا گرم شد.»
خرداد گاهی زمزمه میکند. مثل نسیمی ملایم در یک روز گرم که فقط میتواند برگهای کوچک درختها را حرکت دهد. آهسته و آرام: «خسته شدم.»
خرداد که غرش هم میکند؛ مثل رعدو برق و رگباری که سرو وضعات را به هم میریزد؛ اگر در خیابان باشی،اگر در خانه باشی به کنار پنجره میکشاندت : «یک بهار دیگر گذشت. این آخرین ضربههای باران بهاری است. اگر سالهای عمرت را با بهار بسنجی، یک بهار دیگر از عمرت گذشت. یک سال بزرگتر شدی. تا به حال چند بهار را دیدهای؟»
خرداد، گاهی آواز میخواند، با یک ترنم دلنشین. با شعرهایی که فقط من و تو میتوانیم به قدرت جادویی آن پی ببریم. فقط من و تو میتوانیم لذتش را مزمزه کنیم. صدای آوازش را بشنو: «این آخرین امتحانم بود. تمام شد.»
و مرا رها میکند در یک بیخیالی عمیق و خواب شیرین و بیداری آرام و استراحت و بیدغدغه.
جیغ هم میکشد؛ خرداد را میگویم.
طرح از الهه یوسفیصالح
هان، تولدت مبارک. متولد ماه خرداد، شاید تو هم مثل نماد ماه خرداد، همان دو پیکر معروف را میگویم، خواهر یا برادر دوقلویی داری! شاید هم نه! متولد هر روز از این ماه که باشی، این هایکو را به عنوان هدیه از ما بپذیر:
«فردا نیز بدین گونه خواهد بود
دیروز چنین اندیشیدهایم
لیکن امروز در مییابیم
که همه چیز در کار دگرگونی است
راه جهان چنین است.»
خرداد وراجی هم میکند. گاه یکریز و پشت سرهم حرف میزند. سراغ طالعبینیاش میرود، مثلاً طالعبینی درختان!
«براساس طالعبینی درختان، تا روز سوم خرداد، به درخت شاه بلوط منتسب است. 4 تا 13 خرداد به درخت زبان گنجشک، 14 تا 23 خرداد به درخت آلش و 24 تا 2 تیر هم به درخت انجیر. هر کدام از این درختها خصوصیتی دارند (البته خرداد همه را توضیح میدهد، اما ما خلاصه میکنیم) شاه بلوط «صادق»، زبان گنجشک «بلند پرواز»، آلش «خوش سلیقه» و انجیر «حساس» است.»
خرداد می پرسد؛ نه از آن پرسشهایی که پاسخش را تصمیم گیرندهها میدهند، بلکه از آن پرسشهایی که خواهش هم به همراه خود دارند. از آن پرسشهایی که پر از دلشوره است و منتظر تابستان مفرح و شاد است. اما باید به کلاسهای تقویتی، زبان یا کامپیوتر برود. صدایش را گوش کن. از آوای کلامش میتوانی آن را حس کنی:
«میشود شنا یا اسکیت هم ثبتنام کنم؟»
و منتظر پاسخ هم میماند و باز میگوید:
«خب،یکی از کلاسهای تقویتی را نمیروم!»
خرداد گوشهایش را تیز کرده است و به گفتوگوی تلفنی گوش میدهد. اول کمی ناراحت میشود، اما بعد میخندد. این صدا بیانگر تلاش و کوشش اوست. یعنی خرداد کار مهمی دارد که باید انجام دهد.
«امتحانهایش هنوز تمام نشده؛ یک هفته دیگر؛ نه، تا امتحانهایش تمام نشود نمیتوانیم بیاییم، باشد برای بعد از امتحان. بله، خستگی این بچه هم برطرف میشود. بله، دیگر درس خواندن زحمت دارد. بله، به زحمتش میارزد. بله. بله. بله.»
عکس از جواد گلزار
خرداد بحث هم میکند. اصلاً اهل بحث کردن است؛ اهل دقت؛ اهل حل مسئله و اهل مطالعه. حتی وقتی کتاب درسی میخواند به فکر بعد از آن است.
نه، هنوز وقت نکردم بخوانم. البته امسال از نمایشگاه کتاب چهار تا کتاب بیشتر نخریدم. اما گذاشتیم برای بعد از امتحان؛ ایناهاش؛ من این نویسنده را خیلی دوست دارم. این کتاب هم در باره ماههای خورشیدی است. الان چه ماهی هستیم؟ آهان خرداد. صبر کن. نام خرداد در ایران باستان «هوروتات» است. که «هورو» صفت است، به معنای رها، درست، تمام و کمال. جزء دوم آن که «تات» یا همان «دات» است، فقط یک پسوند است و...
خرداد گاهی سکوت میکند. اسماً حضور دارد. یعنی ماه ، ماه خرداد است، اما روحش جای دیگری است؛ مثل خودم که خیلی وقتها وقتی با من حرف میزنند، هیچ چیزی نمیشنوم؛ میخواهم بشنوم، اما نمیشود.
خرداد هم گاهی آن قدر ساکت میشود که حضورش را فراموش میکنی. انگار ماه دیگری جای آن را گرفته باشد. ماهی از تابستان، مثلاً تیر، مرداد، چه میدانم، شاید هم شهریور.
در روزهایی که خرداد ساکت است، که تو کاری نداری؛ که هیچ برنامهای، درسی و کلاسی در کار نیست؛ میتوانی برنامهریزی کنی؛ نه برای سفر، نه برای کلاسهای جور واجور، فقط برای خود خودت.
تعطیلات در پیش است.