دل گریزپای من
دل من اقیانوسی است
پر از آبهای آبی
امواجش سر به خورشید ساید
طوفانش
شهری را خاموش کند
دل من فرار کرده
افسارش به دستم نیست
سرکش است و طغیانگر
دل من گریختة راهی
بیچراغ،
بیصدا،
بیهیاهو
راهش نخواهم داد دیگر
نه!
راهی نباید، نباید!
ریحانهسادات سعیدی خبرنگار افتخاری از تهران
تمام هستی من
من آهنگ غریب روزگارم
غمی در انتهای سینه دارم
تمام هستیام یک قلب پاک است
که آن را زیر پایت میگذارم
فرشته وفایی خبرنگار افتخاری از تهران
ترک خوردنتو قد میکشی
من آب میروم
بزرگ میشوی
ترک برمیدارم
خرد میشوم
دهان باز میکنی
میبلعی مرا
و یونس میشوم من
در دهان تاریک غم!
پرستو علیعسگرنجاد از اراک
تصویرگری از انوشه غلامی، خبرنگار افتخاری ، کرج
چراهای بیجواب من
«چرا»های من چرا
جوابی نمییابد؟
«چرا»های من چرا
تمامی نمییابد؟
«چرا»های من چرا
به دست خندههای تلخ تو
برای یک بار که شده،
«زیرا» جواب نمیشود؟
«چرا»های عجیب من
چرا همیشه
سؤالی بیجواب میماند؟
سحر نواندیش خبرنگار افتخاری از اراک
از مهر تا خرداد
مهر بود و دفترهایمان سفیدسفید
آبان، آذر، دی...
نصف دفترها پر شدند
اردیبهشت، خرداد...
دفترها سیاهسیاه شدند
اما
ذهنهایمان روشن روشن بود
کیمیا شالبافشیروانی از تهران
تصویرگری از فهیمه اصغری، خبرنگار افتخاری ،تهران
بیخیالچشمهایم را میبندم
و صدای آخرین بلبل این دنیا را...
نه نمیشنوم
آسمان آبی خیال هم
دودی شده است
صدف داورپور از سمنان
جمله شرطیتا من تنها
تا تو تنها
هستی
هستی تنهاست!
طیبه کرانی خبرنگار افتخاری از تهران
میچکد
آرام
مثل شبنم میچکد
از گلبرگ چشمانم
اشک.
ملیحه آجرلو خبرنگار جوان از اراک
تصویرگری از فاطمه یوسفیان، خبرنگار جوان ، تهران
بابا
بابا تقسیم میشود
میان آرزوهای همه
و کار میکند
در سه نوبت
- در خواب ، بیداری و خواب-
هفت صبح تا هفت شب
برای دوچرخه من
هفت تا دوازده شب
برای شهریه دانشگاه داداش
و از دوازده شب تا هفت صبح
برای جهیزیه آبجی
اما نمیدانم
یک نوبت اضافه را
برای داروهای مامان
از کجا پیدا میکند...؟!
ریحانه محمدنژاد خبرنگار افتخاری از تهران
صعود
گلهای قالی
زیر
پای
من
آب میدهم به آنها
و از فرش
می رسند به عرش
مهسا دوستی خبرنگار افتخاری از تهران
زنگ تفریح
نه تا سی روز
و ماه آخر، هر روز سی روز
دنگ دنگ...
سه ماه زنگ تفریح!
امیر معینی خبرنگار افتخاری از تهران