آنچه مسلم است، هوش یکی از جذابترین نیروهای روانی است که میتواند در جنبههای مختلف رشد انسان نقش موثری داشته باشد.
در اینجا این سؤال به ذهن انسان میرسد که بهره هوشی بالا ممکن است فرد را وارد بهترین دانشگاهها بکند، اما آیا یک پزشک مشهور و یک مهندس و محقق موفق باید چیزی بیش از بهره هوشی داشته باشد؟ هیچ دلیلی ندارد افرادی که بهره هوشی بالایی دارند حتماً موفقترینها باشند.
کم نیستند افراد نابغهای که در دوران تحصیلیشان بالاترین نمرات را به دست آورند، اما وقتی وارد اجتماع شدند نه در شغلشان موفق بودند، نه در زندگی خصوصیشان نه در هیچ چیز دیگر.
در مقابل، کسانی هم هستند که در طول مدرسه هرگز معدل خیلی بالایی نداشتند، اما به جاهایی رسیدند که خیلی از شاگرد اولها باید زیردست آنها کار کنند؛ این همان برخورداری از هوش هیجانی است. در این مقاله سعی شده است که ویژگیهای هر دو نوع هوش مورد بررسی قرار گیرد.
بهره هوشی که به اختصار به IQ معروف است. بهره هوشی با هوش علمی، هوش منطقی، هوش تحصیلی، هوش شناختی و هوش کتابی هم مترادف است. آلفرد بینه معتقد است هوش، چیزی است که آزمونهای روانی، آن را اندازهگیری میکنند. به نظر وکسلر، هوش، چگونگی حل مسائل در موقعیتهای جدید است. پیاژه، هوش را سازگاری فرد با محیط تعریف کرده است.
اما در بیشتر تعاریف چنین برداشت میشود اگر در تعریف هوش سهجنبه را رعایت کرده و آن را در تعریف بگنجانند، تعریف تقریباً کاملی به دست میآید. توانایی و استعداد کافی برای یادگیری و درک امور، هماهنگی و سازش با محیط، بهرهبرداری از تجربیات گذشته و بهکاربردن قضاوت و استدلال صحیح و پیداکردن راهحل منطقی در مواجه شدن با مشکلات.
اصطلاح هوش هیجانی را در سال 1990 «پیتر سالوی» و «جان مایر» برای بیان کیفیت درک افراد، همدردی با احساس دیگران و درک رابطه هیجانات افراد با بهبود زندگی به کار بردند که به اختصار EQ گفته میشود و هوش عاطفی، هوش احساسی و هوش اجتماعی نیز به آن اطلاق میشود.
در تحقیقات به عمل آمده، تعدادی از کودکان را که ازنظر بهره هوشی و گروه سنی و پایگاه اجتماعی و اقتصادی از شرایط مساوی برخوردار بودند انتخاب کردند و یک جعبه شکلات برای آنها تهیه کردند. به کودکان گفته شد که میتوانند فقط یک عدد شکلات بردارند به شرطی که اگر قدری تاخیر کنند، در زمان مشخص که توسط آزمایشکنندگان تعیین شده بود، میتوانند از 2 عدد شکلات استفاده کنند.
عدهای از کودکان زودتر از ساعت معین، یک عدد شکلات برداشتند، ولی عدهای دیگر توانستند نیازهای فیزیولوژیکی خود را به تاخیر انداخته و در زمان تعیینشده، 2 عدد شکلات را به خود اختصاص دهند. تحقیقات بعدی نشان داد کودکانی که انگیزههای فیزیولوژیک خود را به تاخیر انداخته بودند، دردوران بزرگسالی در مناسبات شغلی و خانوادگی و همچنین در عرصههای علمی و اجتماعی و مدیریتی، پیشرفتهای چشمگیری نسبت به کودکانی که قادر به کنترل واکنشهای هیجانی خود نبودند، داشتند. مطالعات نشان داد این افراد نه تنها میتوانند نیازهای بدنی را به تاخیر بیندازند، بلکه میتوانند از بروز هیجانات منفی خود، ازجمله خشم و پرخاشگری جلوگیری کنند.
پژوهشهای متعددی نشان داده است که هوش هیجانی میتواند سبب افزایش سلامتی، رفاه، ثروت، موفقیت و قدرت تصمیمگیری و اراده و انتخاب و اعتماد به نفس شود.
بهواقع، کیفیت زندگی را نمیتوان فقط باهوش تنها سنجید و هنوز نمیدانیم چه ارتباطی بین هوش و رفتار سازشی وجود دارد. افراد در چه درجه هوشی به طور کامل میتوانند از عهده برنامههای زندگی برآمده و تطبیق با محیط را انجام دهند.
هوش عاطفی و هوش منطقی رودرروی هم نیستند. خیلیها مقدار زیادی از هر دو را دارند و خیلیها برعکس. دانشمندان به دنبال این هستند که بدانند این دو پدیده چگونه یکدیگر را تکمیل میکنند، اما به هر حال اکنون روانشناسان عموماً سهم هوش منطقی را 20درصد و سهم هوش هیجانی یا عاطفی را 80درصد در کامیابی انسانها موثر میدانند. خطرپذیری یا ریسک که نقش مهمی در کامیابی شغلی و بازرگانی دارد نیز از ویژگیهای هوش هیجانی به شمار میرود.
عقل و هوش منطقی به قدرت استدلال کمک میکنند، اما توانایی پیشبینی پیامدهای تصمیمگیری، تنها از هوش عاطفی یا هیجانی برمیآید. دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که از طریق هوش منطقی میتوان رابطه را آغاز کرد، اما دوامآوردن آن به هوش هیجانی بستگی دارد. برای مثال، از طریق هوش منطقی میتوان به استخدام درآمد، اما تنها از طریق هوش هیجانی میتوان در شرکتی دوام آورد، رشد کرد و به کسب درآمد و مقام و موقعیت اجتماعی بالا رسید.
فردی که فقط بهره هوشی او بالاست(یعنی فاقد هوشیاری عاطفی است) در قلمرو ذهن، چیرهدست است، ولی در دنیای خویش ضعیف است.
هوش هیجانی مجموعهای از شایستگیها و تواناییهاست که ما را قادر میسازد تا کنترل خودرا به دست بگیریم و در مورد دیگران نیز آگاه باشیم. به بیان ساده، هوش هیجانی استفاده هوشمندانه از هیجانات است و در زمنیه حرفهای به این معناست که احساسات و ارزشهای خود را نادیده نگیریم و تاثیرشان را بر رفتارمان بشناسیم.
ضریب هوشی ما حتی با روند بلوغمان نسبتاً ثابت میماند، ولی هوش هیجانی میتواند قویتر شود. حتی بزرگسالان هم میتوانند هوش هیجانی را در خود بپرورانند. به عنوان یک بزرگسال، شکوفاکردن تواناییهای شناختی مشکل است، اما شما در هر سن و هر مرحلهای از زندگی، میتوانید هوش هیجانی خود را پرورش دهید.
EQ مجموعه یک سری خصوصیات اخلاقی است مثل خویشتنداری، توانایی کنترل و مدیریت موثر احساسات و عکسالعملهای مخرب، اعتماد به نفس، درستکاری و امانتداری، مسئولیتپذیری، انعطافپذیری مقابل تغییرات و چالشها، نوآوری و خیلی چیزهای دیگر. اگر IQ ، فرد را در تحصیلات موفق میکند، EQ میتواند او را در زندگی موفق کند.
EQ به عکس IQ قابل تغییر است و وابسته به شرایطی است که فرد در آن بزرگ میشود؛ این نکته مثبت زندگی است. بالاخره دو سوم موفقیت در زندگی، دست خود ماست، پس به جای اینکه به زمین و زمان ناسزا بگوییم، بهتر است که احساسات و هیجانات خود را کنترل کنیم. ما تنها قسمتی از خلقوخوی خود را از طریق وراثت و ژنتیک دریافت میکنیم و محکوم نیستیم که تا آخر عمر با همان خلقوخوی زندگی کنیم. هوش منطقی از طریق وراثت و هوش هیجانی از طریق آموزش و یادگیری ایجاد میشود.
تا چندی قبل واژه «هوش» دغدغه همه بود؛ مادران در دوران بارداری از رژیمهای غذایی حاوی فسفر استفاده میکردند تا فرزند باهوشتری داشته باشند، مدارس با آزمونهای متعدد سعی در غربالکردن بچههای باهوش داشتند و مهمترین فاکتور در مصاحبه استخدامی، میزان ضریب هوشی و معدل نمرات و مدرک متقاضیان شغل بود.
خلاصه هوش، حرف اول را میزد، اما بعد از مدتی مشاهده شد که خیلی از شاگردان ممتاز و بعضی از نخبگان در زندگی و مناسبات شغلیشان با مشکلاتی مواجه هستند و به این نتیجه رسیدند که بهره هوشی نمیتواند توجیه فراگیری برای سرنوشت متعدد افراد باشد، بنابراین پژوهشگران دنبال عاملی گشتند که هوش را تحتالشعاع خود قرار داده بود و این مسأله باعث گردید که پای هوش هیجانی یا EQ به وسط کشیده شود. به عبارت دیگر هوش هیجانی تعیینکننده کامیابی انسان در زندگی شخصی، شغلی و اجتماعی است.
هر چند هوش هیجانی (EQ)با هوش شناختی(IQ) ارتباط دارد، ولی از لحاظ مفهوم نظری و عملکرد، کاملاً با آن تفاوت دارد. مؤلفههای هوش هیجانی به قرار زیر است:
1 - درون فردی: شامل خودشکوفایی، استقلال و خودآگاهی عاطفی
2 - بین فردی: همدلی و مسئولیت اجتماعی
3 - سازگاری: شامل توان حل مسائل و آگاهی به واقعیت
4 - مدیریت استرس: شامل کنترل تکانهها و تحمل فشارها
5 - خلقوخوی: شامل شادکامی و خوشبینی
هنگامی که احساس خوبی داریم، دنیا را با عینک خوشبینی میبینیم و برعکس. عملکرد عاطفی، بر کارکرد عصبی روانشناختی فرد تاثیر میگذارد؛ وقتی خوشخلق هستیم، خاطرات خوب را به یاد میآوریم و وقتی افسرده هستیم، خاطرات بد، اتوماتیکوار به ذهن وارد میشوند.
هر چقدر هوش عاطفی فردی بالاتر باشد، به نقش و تأثیر عواطف بر کنشها و رفتارهایش آگاهتر است و سعی میکند متناسب با موقعیت، بهترین عاطفه را در خود ایجاد کند تا بهترین نوع تفکر و حل مسأله را انجام دهد. فردی که EQ بالا دارد، میداند که چگونه تاثیر منفی هیجانات را بر تفکر خود اصلاح کند.
در یادگیری مهارتهای اجتماعی، مشکل اغلب افراد، کنترل هیجانات به طور موثر است. نادیدهگرفتن هیجانات میتواند اثر نامطلوبی بر تندرستی، شادابی و سلامت روانی ما بگذارد.