هر چند به زعم خودش از ابتدای 1999 فهمیده بود که قرار است سرطان مدام به او شلیک کند تا پایان ماجرا کی باشد و چگونه داستان زندگیاش به هم بپیچد. طرفه آنکه هر چند او در همین سال دستها را به نشانه خداحافظی بالا برد اما یک هفته بیشتر طاقت نیاورد و پروژههای نیمهتمام سال 99 را به پایان رسانید: یکی شرکت تاثیرگذار با بازی در فیلم آخر کوبریک فقید «چشمان تمام بسته» و دیگری به سرانجام رسانیدن و کارگردانی اثر تحسین شده «قلبهای تصادفی» و جالب اینکه او باز هم ادامه داد و با کارگردانی «مترجم» (2005) که در آن هم حضوری کوتاه داشت و همچنین ساخت مستند «پلانهای فرانکگری» (در همان سال)، دوستدارانش را امیدوار به ماندن کرد.
اما جالبتر از این هم وجود دارد: همین حالا که او به تازگی در گور خفته، آخرین فیلمش در مقام بازیگر یعنی از جنس افتخار به روی پرده است و هنگامی که او در 26 می درگذشت، 20 روزی از اکران آخرین یادگاریاش گذشته بود ضمن اینکه اشاره به فیلم «مایکلکلایتون» و بازی سیدنی پولاک در نقش وکیل مبرز و مسن بهنام «مارلیبچ» در آن به این جهت که فیلم در تهران نیز اکران کوچکی داشت، ضروری است.
حالا که او مرده، بیش از پیش ته کیسه غولهای دهه هفتادی خالی شده؛ کسی نمانده و اگر مانده در گرید آن غولها نیست. از بین متولدین 1930 تا 1935 و در این حدود عمدتاً مرخص شدهاند. مانده ایستوود، جینهکمن، داستینهافمن، رابرت ردفورد؛ جک نیکلسون و پل نیومنی که البته متولد اواخر دهه 20 است.
اما همه این نامها بهرغم بزرگیشان در گرید پولاک نیستند و حتی سوابقشان بهرغم کلان بودن به سابقه پولاک نمیخورد.او در 1972 برای اولینبار در فستیوال فیلم کن چهره شد و برای کارگردانی فیلم «جریما جانسون» نامزد دریافت نخل طلای کن شد و به یاد میآوریم که کن هر چه اعتبار دارد بهخاطر دهه 60 و 70 میلادی و آن انقلاب دانشجویی 1968 است و مطرح شدن در آن سالها در کن به غایت سخت و سنگین مینمود.
به هر روی او عالی ادامه داد و پس از تثبیت شدنش در اواسط دهه 70 حدود 10 تا 12 سال در اوج ماند؛ روندی که فقط برای چند نفر قابل ادعاست. او هر چه ساخت در این سالها مورد توجه قرار گرفت وبا «توتسی» 1982 و « خارج از آفریقا» 1985 به نوک قله رسید.کارنامه او در دهه 90 نیز شدیداً پر بار است:«هاوانا» 1990 و بازی در اثر تحسین شده «زنها و شوهران» (یا شوهران و همسران) محصول 1992 از این جملهاند.
در بزرگی او همین بس که او را استاد هدایت و رهبری بازیگران تمام عیار دانستند.یعنی حتی غولهایی مانند استرایسند و رابرت ردفورد خود را مدیون پولاک میدانستند. هر چند این دین برای یک اثر بوده باشد. او در بازیگری نیز چنین بود. تعامل او با بازیگر مقابلش را تام کروز سفر با سورتمه نام گذارد.
او که در «چشمان تمام بسته» با پولاک همبازی بود، اذعان کرده بود که بهدلیل شرایط فوقالعاده ناجوری که در زندگی خانوادگیاش پیش آمده بود تمرکز نداشت و اگر پولاک بازیگر مقابلش نبود و اگر مساعدت و تعاملهای او نبود او نمیتوانست کارش را درست انجام دهد.
سیدنی پولاک در تلویزیون بازی و کارگردانی کرد، به سینما آمد و به اوج رسید، تهیهکننده مقتدر و مدبری لقب گرفت و در معتبرترین فستیوالهای سینمایی بهعنوان عضو هیات داوران و بعضاً رئیس هیات ژوری(کن 86) حضور یافت. او 50سال تمام نماد حقیقی و واقعی سینما بود.