دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۷:۰۵
۰ نفر

گروه حوادث - آزاده مختاری: ساعت 8 و14 دقیقه سیزدهم خرداد ماه، غلامرضا رفیعی، کارگرآرماتوربند ساختمانی درحال بستن میلگرد روی یک ساختمان چندین طبقه بود

که ناگهان احساس کرد کفی از زیر پایش خارج شده است و در همان لحظه ازارتفاع 25 متری روی مفتول‌هایی که در زمین کار گذاشته شده بود سقوط کرد.

در اثراین حادثه، یک میلگرد 18 میلی متری آجدار از زیر بغل سمت راست وی وارد بدنش شده و از سمت چپ فک وی خارج شد، صحنه آنقدر وحشتناک بود که هیچ کس باور نمی‌کرد این کارگر30ساله ازمرگ نجات یابد.

ماموران امداد و نجات آتش‌نشانی و اورژانس، در کمتر از10 دقیقه خود را به محل حادثه رساندند و در حالی که ماموران آتش‌نشانی، برای انتقال بیمار شروع به بریدن قسمت بالای میلگرد کردند، ماموران اورژانس با بستن نقاطی که دچار خونریزی شدید شده بود، اولین مراحل نجات جان غلامرضا را آغازکردند.

با بریده شدن میلگرد، بیمار که دیگرازشدت درد ازهوش رفته بود به بیمارستان آیت‌الله کاشانی اصفهان انتقال یافت تا در آنجا یکی از تخصصی‌ترین عمل‌های جراحی، سایه مرگ از سر وی دور شود.

شرایط بحرانی

« بیمار که به بیمارستان انتقال یافت درشرایط بسیار بحرانی قرارداشت، به همین خاطر بلافاصله وی بلافاصله به اتاق عمل انتقال یافت و تحت عمل قرار گرفت. »

دکترمحمد مهدی نعمت‌الله – سرپرست تیم جراحی که غلام‌رضا را تحت عمل قرار دادند در توضیح ماجرا به همشهری گفت: در اثر این حادثه بیمار دچار جراحت شدیدی شده بود که منجر به آسیب دیدگی شدید وی در قسمت‌هایی از شبکه بازویی، شریان سابکلاوین، پایه عروقی گردن و ورید ژوگولر، خلف تیروئید، مری، کف ‌دهان و فک شد.

11نقطه حیاتی بدن بیمار، در این حادثه آسیب دیده بود و با هراشتباه کوچک امکان مرگ این کارگر جوان وجود داشت، با شرایط ویژه‌ای که حاکم بود با همکاری اعضای تیم جراحی، تلاش برای نجات بیماررا آغاز کردیم.

عمل جراحی 4 ساعت ونیم به طول انجامید و درنهایت با اینکه امید بسیار کمی وجود داشت که بیمار ازمرگ نجات یابد، عمل با موفقیت به خاتمه رسید.

بعد از خاتمه عمل، بیمار به بخش مراقبت‌های ویژه جراحی انتقال یافت و در حال حاضر وی درشرایط مناسب جسمی قراردارد و تا چند روز دیگربا بهبود کامل بیمارستان را ترک خواهد کرد.

من از ارتفاع نمی‌ترسم

«دکترها می‌گویند تا یک یا دو روز دیگر از بیمارستان مرخص می‌شوم»، این را غلامرضا در روی تخت بیمارستان می‌گوید. با او که از نجات و زندگی‌دوباره‌اش بسیار خوشحال است تلفنی گفت‌وگو کردیم.

  • حادثه چطوری اتفاق افتاد؟

خودم هم نمی‌دانم چه طوری این حادثه رخ داد، ناگهان احساس کردم کفی از زیرپایم در رفت و قبل از آنکه بدانم چه اتفاقی رخ داده است روی میلگردی که در کف ساختمان کار گذاشته بود سقوط کردم، درد بود و درد.

  • آن لحظات چه احساسی داشتی؟

درد تمام وجودم را فرا گرفته بود، دردی که حتی نمی‌توانم توصیفش کنم، حالا که فکر می‌کنم مثل این بود که یک نفر را زنده به سیخ بکشند، هنوز هم وقتی یاد آن لحظه می‌افتم درد در تمام بدنم می‌پیچید.

  • فکر می‌کردی زنده بمانی؟

زنده ماندنم تنها لطف خدا بود، اصلا باورم نمی‌شد که نجات پیدا کنم و یک بار دیگر بتوانم همسرم و کودک 2 ساله‌ام را ببینم اما خدا خواست تا پزشکان مرا از مرگ نجات دهند و دوباره بتوانم فرزندم را در آ‌غوش بکشم.

  • بعد از این حادثه شغلت را عوض نمی‌کنی؟ از بلندی نمی‌ترسی؟

نه، سال‌هاست که آرماتور بند ساختمان هستم، اگر قرار باشد از ارتفاع بترسم که نمی‌توانم کار کنم، حالا هم اگر خدا بخواهد بعد از آنکه از بیمارستان مرخص شدم و بهبود یافتم دوباره سرکارم برمی گردم. من از ارتفاع نمی‌ترسم.

کد خبر 54437

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز