این جوانان هرچند ابتدا زندگی و فرهنگ روستایی خود را به شهر آوردند، اما به مرور چنان میان اقتضائات مدرن شهرهای بزرگ بر خوردند که همولایتیها هم اگر آنها را میدیدند، نمیشناختند.
مقیم شهر شدنِ جوانان آن زمان با نوعی تجرد شیطنتآمیز همراه بود. دیگر مثل دِه لازم نیست تا اندکی از آب و گل در آمدند، دست در دست همسر بگذارند و در یک چشم به هم زدن دور و برشان را با چندین بچه شلوغ کنند.
در این فرصتی که پیش آمده میتوانند به امور دیگری نیز بپردازند. بدین ترتیب، هجوم مهاجران جوان از روستاها به شهرها موجب شد تا در شیوه زندگی جوانان در حوزههایی مثل سبک پوشش، تحصیلات، مناسبات اجتماعی، عادات غذایی، الگوی گذران اوقات فراغت و نظایر اینها تحولاتی تازه پدید آید. از طرف دیگر، مهاجرت باعث افزایش تعداد مردان جوان در شهرهای بزرگ شد و تعادل نسبت مردان و زنان را بر هم زد.
اینجاست که اگر نگاهی به گزارشهای آن زمان بیندازیم شاهد پیدایش گروههای بزهکاران جوان، افزایش بیبندوباری اخلاقی در میان جوانان شهری، بهویژه اقشار بالای اجتماعی، ایجاد انحرافات و جرائم جنسی در میان جوانان طبقات پایین و افزایش تعداد موالید خارج از پیوند زناشویی هستیم.
از طرف دیگر، این شیوه شهرنشینی سریع در ایران با یک نوع غربگرایی کور همراه بود. در این میان رادیو، تلویزیون، سینما، تبلیغات بازرگانی، سبک معماری، سبک پوشش، عادات غذایی، نظام آموزشی و البته باشگاهها و سازمانهای جوانان همچون ابزارهای این نوع غربگرایی عمل میکردند که مدام در کوره شکلگیری قشر جدیدی به نام «جوانان» و «خرده فرهنگ جوانی» میدمیدند. این سینماها، قهرمانان فیلمها و خوانندگان غربی بودند که مُد را تعیین میکردند و دیگر از آن نظام سنتی که سعی در ارشاد، هدایت و کنترل همگان داشت، خبری نبود.
حمایتهای فرهنگی انقلاب از جوانان
البته تَب تُند غربگرایی و برهم خوردن بیضابطه تعادل اجتماعی بعدها تبدیل به یکی از دلایل تحولات بزرگتری همچون انقلاب اسلامی در جامعه ایرانی شد. شاید به همین خاطر بود که انقلابیها شعار مشترک خود را نفی نظام استبداد سلطنتی و شیوه نوسازی قرار دادند.
با وقوع انقلاب اسلامی و تاسیس جمهوری اسلامی، بازسازی هویتهای فرهنگی و سیاسی بهصورت مهمترین دغدغه دولت انقلابی درآمد. دولت اسلامی وظیفه خود دانست که برای ایجاد جامعه مبتنی بر اخلاق اسلامی، حوزه خصوصی و عمومی حیات انسانی را کنترل کند. مذهب بهعنوان مولفه اصلی هویت فرهنگی نقش مهمی در بازسازی هویت فرهنگی و سیاسی ایفا کرد، بدون آنکه فرایند نوسازی بهطور کامل طرد شود. بازسازی نظم اخلاقی از طریق برنامه اسلامیسازی در همه جنبههای حیات فردی و اجتماعی دنبال شد. برنامه اسلامیسازی مبتنی بر یک رویکرد فقهی به اسلام بود که براساس آن، اولین وظیفه حکومت دینی، منطبق کردن همه جنبههای حیات فردی و اجتماعی با شریعت اسلامی است.
از این نقطهنظر، تمام جنبههای حیات انسانی باید منعکسکننده باورهای اسلامی باشد. پس پاکسازی جامعه ایرانی از مفاسد و پلیدیهای جامعه شبه مدرن و احیای ارزشهای اسلامی در دستور کار نظام اسلامی قرار گرفت. سیاستگذاران فرهنگی کشور چنین استدلال میکردند که برای اثربخشی برنامه اسلامیسازی لازم است از فضای فرهنگی کشور در برابر تهاجم فرهنگی غرب حمایت و حراست شود.
بنابراین، منع فعالیتهای ویدئویی در دهه اول پس از پیروزی انقلاب و ادامه چنین ممنوعیتی در مورد تلویزیونهای ماهوارهای و تا حدی ارتباطات اینترنتی و مبارزه با غربگرایی در رفتار جوانان همگی پیامد التزام نظام جمهوری اسلامی به حمایتگرایی فرهنگی است. این حمایتگرایی فرهنگی در سیاستگذاری امور جوانان نیز منعکس شده است. اما این نوع حمایتها و هدایتهای فرمایشی تا چه حد توانست موفق باشد؟
وقتی مشکلات جوان را نشناسیم
متأسفانه بهنظر میرسد که این نوع فرهنگ جوانی که از اواسط دهه 40 در ایران شکل گرفت به درستی شناخته نشد و بیشتر آن را یک معضل یا آسیب اجتماعی دیدند که باید جوانان را از آن دور نگه داشت. بدین ترتیب است که حالات و رفتارها و نیازهای جوانان هم درست شناخته نمیشود و مسئولان- هرچند قصد خدمت دارند- بهدلیل پیشفرضهای اشتباه در مورد خردهفرهنگهای جوانی در ایران دچار اشتباهات عملکردی در حوزه جوانان میشوند.
تحقیقات نشان میدهد، بخش قابل ملاحظهای از جوانان ایرانی حداقل در برخی از حوزههای حیات اجتماعی خود، تعریف دیگری از «بهنجاری» و «زندگی خوب» دارند. بدین ترتیب که «ارضای آنی» یا «لذتطلبی لحظهای»، جستوجوی غیرمسئولانه لذت، هوس اجتماعی، مُدگرایی و ماجراجویی، برای آنان ارزش اصلی به شمار میآید.
البته دچار اشتباه دیگری نیز نباید شد، چون همه جوانان را نمیتوان عضو خردهفرهنگهایی دانست که به نمونههای غربی خود شباهت دارند. چرا که آنان برای اعتراض به وضع موجود شکل گرفتند و به حیات خود تا اوایل دهه 90 ادامه دادند، اما در ایران مواجهه با فرهنگ غربی و از جمله خردهفرهنگهای جوانی آن، ابتدا در میان طبقات متوسط به بالا شکل میگیرد. در ایران مطالبه خردهفرهنگهای جوانی حذف نابرابریهای طبقاتی نیست، بلکه کسب آزادیهای فردی بیشتر و در یک کلام «تجددخواهی» است. پس با آن راحتتر میتوان مواجه شد و ارزشهای فرهنگیاش را شناخت.
از طرف دیگر، شکاف میان سنت و مدرنیته در جامعه امروز ایران بهویژه در میان جوانان نشاندهنده آن است که ما با یک نوع برخورد دوگانه با ارزشهای مدرن مواجهایم. برای مثال در حوزه خصوصی جوانان شاهد رفتارهایی همچون، به تاخیر انداختن ازدواج و تمایل به تشکیل خانوادههای هستهای با فرزندان کمتر هستیم که هرچند تا حدی به ارزشهای مدرن تنه میزند، اما در حوزههای عمومیتر بهدلیل وجود ساختارهای سنتی و ایدئولوژیک، ارزشهایی را حاکم میبینیم که ممکن است با مدرنیته هم در تضاد باشد.
از جمله نشانههای تحول در پدیده جوانی و امتداد یافتن آن، بالا رفتن سن ازدواج و تاخیر در پذیرش نقشهای هنجاری مرتبط با بزرگسالی است. درصد مردان و زنان ازدواج نکرده بین 25 تا 29 سال به سرعت در حال افزایش است. شاید تاخیر در تشکیل خانواده واکنشی در برابر آداب و رسوم ازدواج باشد، زیرا خرید مسکن و هزینههای خانواده رو به افزایش است. البته آهنگ تغییرپذیریها در نگرش و رفتار ازدواج همچنان تابع شرایطی همچون مکان زندگی، خاستگاه قومی یا فرهنگی، طبقه اقتصادی و... است.
از طرف دیگر نباید فراموش کنیم که عدممشارکت اقتصادی، بیثباتی بازار کار، نبود فرصتهای شغلی مناسب با تخصص، تعدد مشاغل کاذب، وابستگی به والدین و... از عوامل ایجادکننده یأس اجتماعی جوانان در عرصه اقتصادی هستند. نبود شغل و در نتیجه درآمد، مشکلاتی مانند عدمتامین نیازهای رفاهی، ناتوانی در پرداخت هزینههای زندگی و بهای مسکن و بروز فقر را موجب میشود.
این همان دغدغه اساسی جوان امروز است. براساس تحقیقی که در رابطه با «روابط و ارزشهای اجتماعی جوانان ایرانی» تابستان پارسال در فصلنامه «مطالعات جوانان» منتشر شده است، اشتغال مناسب و مسائل مالی اولویت اول مشکلات جوانان است و بسیاری از نیازهایی که جوانان برای رشد و ارتقای مهارتهای خود و حتی فراغت و سرگرمی احساس میکنند در گرو استقلال اقتصادی آنان است.
به همین دلیل پرداختن صرف به اصول ارشادی و غافل شدن از نیازهای اساسی جوانان میتواند یک نوع فرهنگ مخفی را در آنها بیش از پیش گسترش دهد که در دل خود نوعی بیاعتمادی به نظام فرهنگی حاکم را پرورش میدهد. آن زمان حرفها و ارشادهای ما همان اصول پیچیده و ملالآور انقلاب سفید و اصلاحات ارضی را میماند که بچههایمان بیهدف و به زور حفظ میکنند و اعتقادی به آن ندارند.