ساعت ۲ بامداد ۱۹ آذر ۸۵، ماجرای قتل مدیر عامل ۸۰ ساله یک شرکت آسانسور سازی به نام غلامرضا مردانی آذری در خیابان ایرانشهر به پلیس گزارش شد و گروهی از ماموران به همراه بازپرس ویژه قتل تهران برای بررسی موضوع عازم محل جنایت شدند.
تحقیقات اولیه نشان میداد مقتول بعد از بسته شدن دست و پاهایش با وارد آمدن فشار بر گردنش خفه شده است و قاتلان برای اینکه وانمود کنند این جنایت به خاطر سرقت صورت گرفته است، کت و کفشهای مقتول را به همراه دفتر گردش مالی شرکت به سرقت بردهاند.
به این ترتیب رسیدگی به این پرونده جنایی در دستور کار مأموران اداره ۱۰ آگاهی تهران قرار گرفت و بررسیهای برای کشف راز قتل خیر مدرسهساز آغاز شد.
کارآگاهان که احتمال میدادند جنایت از سوی افراد آشنا با مقتول صورت گرفته است، به بازجویی از منشی شرکت یعنی آخرین فردی که خیرمدرسه ساز را دیده بود پرداختند اما این زن که لیلا نام دارد مدعی شد که از ماجرای قتل کارفرمایش بیخبر است.
اظهارات لیلا در حالی بیان میشد که دوم دی ماه، مسئولان یکی از بانکها در تماسی با پلیس اعلام کردند، این زن، ۱۰۰ میلیون تومان اوراق مشارکت متعلق به خیر مدرسه ساز را به بانک آورده و قصد نقد کردن آنها را دارد.
با دستگیری لیلا بهعنوان نخستین مظنون جنایت، وی باز هم مدعی شد از این جنایت اطلاعی ندارد اما با کشف ۱۷ میلیون تومان چک مسافرتی متعلق به مقتول در گاوصندوق خانه این زن، وی لب به اعتراف گشود و پرده از قتل خیر مدرسه ساز برداشت.
وقتی لیلا مدعی شد که به خاطر پولدار شدن با همدستی برادرزادهاش به نام مجید و ۲ نفر دیگر به نامهای حسین و ناصر دست به قتل زده است، ماموران دیگر همدستان او را نیز دستگیر و در بازرسی از خانه آنها ۲۰۰ میلیون تومان اوراق مشارکت کشف کردند.
با اعتراف متهمان به جنایت برای آنها کیفرخواست صادر و پرونده برای محاکمه به شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد.
متهمان در حالی در پای میز محاکمه قرار گرفتند که خواهران مقتول با حضور در جایگاه برای آنها درخواست صدور حکم قصاص کردند.
یکی از فرزندان مقتول در حالی که با انگشت لیلا را نشان میداد گفت: این زن ساعتها پس از جنایت مرا فریب داد، نگذاشت زودتر با پلیس تماس بگیرم و باید اعدام شود. پدرم بیش از ۳۲ میلیارد تومان خرج مدرسهسازی کرد و نمی دانم به چه گناهی کشته شد؟
سپس مجید، متهم ردیف اول پرونده با حضور در جایگاه خاله ناتنیاش لیلا را کارگردان سناریوی جنایت نامید و گفت: لیلا از من خواست در اجرای نقشه شومش با او همراه شوم.
ساعت ۷ شب بود که من به همراه حسین و ناصر به دفتر مقتول رفتیم. طبق نقشه، من با او صحبت کردم، حسین دستمال را روی دهانش گذاشت و ناصر پاهایش را گرفت.
در همین هنگام قاضی پرسید: پزشکی قانونی علت اصلی مرگ را خفگی اعلام کرده است. چه کسی دستمال را در دهان قربانی گذاشت؟
مجید نیز پاسخ داد: بعد از آنکه غلامرضا بی حال روی زمین افتاد لیلا دستمال را داخل دهانش فرو کرد و کیسه پلاستیکی را روی صورتش پیچید.
قاضی با نشان دادن برگههای بازجوییهای اولیه خطاب به متهم گفت: در بازجوییهای اولیه گفته بودی تو دستمال را در دهان غلامرضا گذاشتی. و متهم پاسخ داد در آن زمان تحت فشار بودم.
قاضی: پزشکی قانونی زمان مرگ را ۲۴ تا ۳۶ ساعت قبل از پیدا شدن جنازه اعلام کرده است و این مسئله نشان می دهد غلامرضا صبح روز جنایت کشته شده است. در این باره چه می گویی؟
مجید: نه، صبح آن روز من سر کار بودم و دلیلی برای دروغگویی ندارم. ساعت ۷ شب بود که به دفتر مقتول رسیدیم.
قاضی: چرا لیلا از شما خواسته بود به آنجا بروید ؟
مجید: او می خواست هر طور شده غلامرضا را به قتل رسانده و اموالش را به سرقت ببرد. پس از اظهارات متهم، ادامه رسیدگی به این پرونده به امروز موکول شد.