از ماه سپتامبر سال 1973 قتل عام در شیلی آغاز شد و شهروندان سانتیاگو هر روز صبح با جنازههای گلولهباران شده مواجه میشدند که در گوشه و کنار خیابانها رها شده بودند.
ویکتور خارا، خواننده و ترانهسرای مردمی شیلی نیز در همان روزها به قتل رسید. میگویند او را ابتدا در استادیوم سانتیاگو شکنجه کردند و بعد، دستهایش را که با آنها به اجرای موسیقی میپرداخت شکستند و در انتها با شلیک چند گلوله به زندگی او پایان دادند. حالا پس از گذشت بیش از سه دهه و با تغییر فضای سیاسی شیلی، پرونده این جنایت به جریان افتاده و خوان ادواردو فوئنتس قاضی شیلیایی اعلام کرده که 40 مدرک جدید درباره مرگ خارا را بررسی میکند. این مدارک از سوی خانواده خارا به دادگاه ارائه شدهاند.
بررسی قتلها و جنایات نظامیان تحت فرمان ژنرال پینوشه از زمانی آغاز شد که از نیمه اول دهه 1990 میلادی با برکناری آگوستو پینوشه از حکومت نظامی این کشور، دمکراسی یکبار دیگر به این کشور بازگشت. با این حال بررسی این جنایتها به سادگی میسر نیست چون نظامیها هنوز در این کشور قدرت را در دست دارند.
یوان خارا همسر انگلیسی ویکتور خارا پیش از این هم تلاش کرده بود قاتلان همسر خود را به دادگاه بکشاند اما موفقیتی در این راه به دست نیاورد. قاضی فوئنتس ماه گذشته نیز دادگاهی تشکیل داده بود که به همین موضوع اختصاص داشت اما به دلیل جمعنشدن مدارک کافی، این دادگاه به پایان رسید.
این قاضی، ماه گذشته اعلام کرده بود سرهنگ ماریو مانریکوتو، افسر بازنشسته ارتش شیلی، ویکتور خارا را در سال 1973 به قتل رسانده است. این سرهنگ ارتش در آن سال مسئولیت استادیوم سانتیاگو را بر عهده داشت و در حال حاضر نیز دربازداشت خانگی به سر میبرد. همسر خارا که در طول این سه دهه با انتشار آثار این خواننده شیلیایی در کشورهای مختلف و پیگیری پرونده قتل او، خارا را به یک چهره بینالمللی مبارزه با دیکتاتوری تبدیل کرده، معتقد است ارتش شیلی هنوز از افسران خود حمایت میکند و اجازه نمیدهد دادگاههای قضایی به چنین پروندههایی رسیدگی کنند.
یوان خارا پس از اعلام خبر بازگشایی پرونده قتل این خواننده، در روز چهارم ژوئن و 15 خرداد گفت: این اتفاق، راه را برای ادامه تحقیقات و کشف حقیقت باز میکند.
ویکتور خارا در 11 سپتامبر 1923 در روستایی فقیر در شیلی بهدنیا آمد. مادر ویکتور با گیتاری کهنه، ترانههای عامیانه شیلی را برای بچههایش اجرا میکرد تا آنها را در آن زندگی فقیرانه سرگرم کند. مادر ویکتور خارا اولین مشوق او در یادگرفتن موسیقی عامیانه شیلی و تنها حامی او تا 15 سالگی بود اما در سال 1947 درگذشت و خارا تک و تنها، به زندگی ادامه داد. او پس از پایان تحصیلات مقدماتی ابتدا تصمیم داشت در رشته حسابداری ادامه تحصیل بدهد اما پس از آنکه مدتی درسهای این رشته را خواند، آن را رها کرد و به دنبال آن رفت که به لباس کشیشی دربیاید.
در نهایت رشته تئاتر بود که او را به خود جلب کرد و در دانشگاه سانتیاگو به تحصیل تئاتر پرداخت. خارا از همان دوران دانشجویی علاقه خود را به هنر مردمی نشان داد. او که شبها در یکی از اتاقهای دانشگاه میخوابید، گروهی را سازماندهی کرد که در مناطق فقیرنشین پایتخت یا مناطق دورافتاده کشور به اجرای برنامه میپرداختند.
خارا در آن سالها به اجرای موسیقی و تئاتر مشغول بود و بیشتر وقتش صرف مطالعه در فرهنگ عامه میشد. او پس از پایان تحصیلات خود به اروپا سفر کرد و به جست و جوی دیدگاههای خود در قارهای پرداخت که بسیاری از روشنفکران آمریکای لاتین خود را وامدار آن میدانند.
در آن سالها موج موسیقی اعتراض در اروپا و آمریکا شکل گرفته بود و خوانندگان این حوزه، طیف وسیعی از جوانان را تحت تاثیر خود قرار داده بودند. با این وجود خارا جذابیتی در این موسیقی ندید و درباره آن نوشت: اصطلاح موسیقی اعتراض دیگر نمیتواند کاربردی داشته باشد چون معنا و مفهوم آن از بین رفته است. به نظر من باید از اصطلاح آواز انقلابی استفاده کرد. یک هنرمند باید خالقی قابل اعتماد و در شکل پیشرفته، یک انقلابی باشد. فردی که به همان اندازه چریکهای مسلح خطرناک است آن هم به دلیل قدرتی که در برقراری ارتباط با مردم دارد.
خارا در بازگشت به کشورش همین ایده را که در ذهن داشت به عمل درآورد. البته او در آن زمان تنها هنرمندی نبود که به چنین موضوعهایی فکر میکرد. گروههای اینتی ایلیمانی و کویلا پایون نیز با همین طرز فکر مشغول کار بودند. اولین آلبوم خارا در سال 1966 منتشر شد که ترانههایی درباره زندگی کارگران و حاشیهنشینان جامعه را در خود جا داده بود. او در سال 1967 همزمان با به قتل رسیدن ارنستو چه گوارا، چریک آرژانتینی، آلبومی را برای بزرگداشت یاد او منتشر کرد.
یکی از آثاری که به شهرت خارا کمک بسیاری کرد، ترانهای بود که در سال 1969 در اعتراض به قتلعام مردم شیلی در پورتو مونت منتشر شد. از همان زمان دشمنی گروههای راستگرا با این خواننده آغاز شد و محبوبیت او در میان کارگران افزایش پیدا کرد. خارا در انتخابات سال 1970 که به پیروزی نیروهای چپگرا منجر شد، همکاری بسیار نزدیکی با سالوادور آلنده داشت و بارها در گردهماییهای طرفداران او به اجرای موسیقی پرداخت.
ویکتور خارا در طول سه سالی که آلنده بر مسند قدرت بود به جنبش ترانه نوین جانی تازه بخشید و تلاش کرد که با استفاده از زبان عامه مردم، پیام خود را در قالب موسیقی به گوش همگان برساند. او مدت کوتاهی پیش از کودتای ژنرال پینوشه در سال 1937، ترانهای را اجرا کرد که با نام مانیفست خارا شهرت دارد. به گفته یوان همسر ویکتور خارا، او از پیش میدانست در صورت رویدادن کودتا به قتل خواهد رسید و به همین دلیل آن ترانه را سرود، ترانهای که خارا در آن، این آواز را میخواند:
نه برای خواندن است که میخوانم
و نه برای عرضه صدایم، نه
من آن شعر را با آواز میخوانم
که گیتار پراحساسم میسراید
چرا که ترانه آن زمانی معنا مییابد
که قلبش نیرومندانه در تپش باشد
و انسانی آن ترانه را بسراید
که سرود خوانان شهادت را پذیرا شود