به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، استاد شهریار در سالهای پایانی عمر خود ساکن تبریز بود. شاعر تبریزی در این سالها، از سویی، در کمال زهد و معرفت شاعری بود و از دیگر سو، آنطور که روایت میشود، کهولت و کشمکش روزگار از حال و حوصله استاد کاسته بود. شهریار در این سالها کمتر کسی را به حضور میپذیرفت و اگر کسی ملاحظه حوصلهاش را نمیکرد، بیتعارف، عذرش را میخواست.
با این حال، میرعباس آلیاسین از معدود عکاسانی بود که توانست محبت و اعتماد شهریار را جلب کند. تا آنجا که بخشی از تصاویری که امروز از استاد شهریار سراغ داریم حاصل شور و شوق و همت این پیشکسوت عکاسی است.
آلیاسین سال ۱۳۲۷ در اهر به دنیا آمد. عکاسی را از ۱۲ سالگی شروع کرد. او نیز شهریار را در کودکی، با نجوای «حیدربابا» شناخت. در سالهای دبیرستان، شعر شورانگیز شهریار را با درک عمیقتری دریافت. سال ۱۳۵۱ به استخدام اداره فرهنگ درآمد و ۲۸ سال مدیریت کتابخانه ملی و کتابخانه تربیت را بر عهده داشت. آلیاسین سابقه ۴ دهه تدریس عکاسی در دانشگاهها و آموزشگاههای مختلف را دارد. انجمن عکاسی تبریز با همت مشترک او و زندهیاد خانعلی صیامی پایهگذاری شد.
مجموعهای از عکسهای آلیاسین از استاد شهریار سال ۸۶ در کتاب «لحظههای بیتکلف» گرد آمد.
آتلیه نُقلی و قدیمی استاد آلیاسین در نزدیکی قرهباغیها هنوز نقش خاطره میزند. چه باک که زمانه پیکسل و دیجیتال، عکس و عکاسی را از شکوه و اعتبار تاریخی بیندازد!
میپرسم استاد، چطور شد که با شهریار رفیق شدید؟ کلمه «رفیق» را که میشنود، با صداقت و سادگی خاصی میگوید: «درست است که شهریار مرا با گشادهرویی میپذیرفت، اما همیشه در خلوت خود بود. برای وارد شدن به حریم شهریار، باید ادیب میبودی. من عکاس بودم.»
در آستانه ۲۷ شهریور، آلبوم استاد آلیاسین را ورق زدیم و خاطره چند عکس از استاد شهریار را از زبان او شنیدیم.
این عکس مربوط به بزرگداشت «بولود قراچورلو» متخلص به «سهند» است. مراسم در کتابخانه تربیت برگزار شد. پس از مراسم، همین که شهریار وارد خیابان شد، مردم از دور و نزدیک گِردش آمدند. تلاش جوانان برای بودن در کادر دوربین محبوبیت شهریار را نشان میدهد.
عکسی از بزرگداشت استاد شهریار در تالار وحدت است. دانشگاه تبریز در این برنامه، دکترای افتخاری به شهریار اعطا کرد. استاد بسیار ناخوشاحوال بود و بهسختی در برنامه حاضر شد. مرحوم علامه جعفری (ره) نیز در برنامه حضور داشت.
همان برنامه بزرگداشت در تالار وحدت است. محبوبیت شهریار در این عکس نیز بهخوبی مشخص است. در طول برنامه، جزوهای که شامل زندگینامه و اشعار استاد بود، بین حاضران پخش شده بود. این دختربچهها هر کدام یکی از این جزوهها را گرفتند و از شهریار خواستند امضایش کند.
این جوان سفیدپوش خودم هستم. در همان برنامه، یکی از جزوهها را برداشتم و بردم پیش استاد تا من هم امضایی بگیرم. دوربین را دست یکی از دوستان دادم و خواستم خودم هم عکسی با شهریار داشته باشم.
یک گروه تلویزیونی از صدا و سیمای مرکز سنندج برای گفتوگو به تبریز آمده بود. جالب بود که استاد شهریار یکی-دو بیت از اشعار خود را به آواز خواند و بعد، از دستاندرکاران برنامه خواست صدای ضبطشده خودش را بشنود.
دلم برای آن عکسها میسوزد
به پایان خاطرهنگاریمان با استاد آلیاسین رسیدیم. از وی میپرسم «موقعیتی از استاد شهریار هست که نتوانسته باشید عکس بردارید؟» پاسخی که میدهد تلخ و دلگیر است. میگوید: «وقتی پیکر استاد شهریار وارد فرودگاه تبریز شد، تنها من و مرحوم صیامی در مراسم بودیم. برنامه بسیار باشکوهی پیشبینی شده بود. صیامی فیلم میگرفت و من عکس بر میداشتم. عکسهای خیلی خوبی از برنامه گرفتم. بلافاصله پس از پایان مراسم، برای اینکه خیالم راحت باشد فیلم را تحویل اداره ارشاد دادم. اما بعداً که برگشتم ارشاد، دوستان ارشاد فیلمها را «پیدا نکردند» یا «نخواستند پیدا کنند». قلبم میگیرد برای آن فیلمها. هنوز هم دلم پیش آن عکسها است. سال ۸۵ وقتی میخواستم کتابم را تکمیل کنم، باز هم این قضیه را پیگیری کردم، اما متاسفانه بیفایده بود.»
نظر شما