این پیامها حتی اگر یک تبلیغ ساده باشند هم، با جادوی رسانه قدرتمندی چون تلویزیون، تولید کنندگان رابه هدفشان می رسانند و مخاطب را به همان سمتی سوق می دهند که برایشان تعریف شده است.
روزنامه ها را ورق می زنیم که بازهم پر از تبلیغات محصولات مختلف مصرفی، تجاری و به ندرت فرهنگی است.در بزرگراه ها و خیابان ها بیلبوردهای تبلیغاتی را می بینیم که یک کالا، فیلم سینمایی، آموزشگاه، مدرسه و ...را معرفی می کنند، اما در بین این تبلیغات صدا و سیما، روزنامه ها و بیلبوردها به ندرت می توان تبلیغ یک کتاب، آلبوم موسیقی یا کنسرت را پیدا کرد. حتی در روزنامه ها هم بارها درباره فیلم های سینمایی روی پرده، تئاترهای روی صحنه و کتاب های روی پیشخوان، مطلب نوشته می شود تا مخاطبان را بیشتر با اتفاقات فرهنگی جاری آشنا کرده و آنها را به دیدن این آثار ترغیب کنند.
این درحالی است که معمولا هر نقد و تفسیر در جریان پخش این آثار نوشته و منتشر می شوند و تا حدودی فرصت استفاده از آن را در روزهای بعد به مخاطب می دهند. اما گروه های موسیقی فقط دو یا سه روز اجرا دارند و فرصتی برای ترغیب مخاطب به وسیله نقد و گفتوگو با عوامل آنها نیست.
از طرفی معمولا رسانه های گروهی از معرفی یک آلبوم موسیقی یا نقد آن خودداری می کنند و تنها راه ورود این آثار به جعبه جادویی یا رسانه های چاپی پرتیراژ، تبلیغات و صرف هزینههای زیاد است.
شاید مهمترین عامل بازدارنده تبلیغات، مسئله سرمایه گذار و پیدا کردن یک به اصطلاح از خود گذشته(!) است که حاضر باشد برای کنسرت گروه های موسیقی و خواننده های نه چندان معروف تبلیغ کند.
این درحالی است که محصولات فرهنگی و به ویژه آلبوم ها و کتاب های موسیقی، بیش از سایر کالاها نیاز به معرفی دارند. چون مانند خوراک و پوشاک، کالای ضروری و مورد نیاز روزانه مردم محسوب نمیشوند.
در حقیقت تبلیغ این محصولات همچون فلشی است که مخاطب رابه سوی یکی دیگر از نیازهایش که شنیدن موسیقی است، هدایت می کند.این فلش تنها از سوی یک اسپانسر خوب، جهت دار می شود.
سرمایه گذاران نیز حق دارند از بازگشت سرمایه شان مطمئن باشند و اسپانسر برنامه هایی شوند که به درآمدزا بودن آن مطمئن باشند. خب این اعتماد و اطمینان خاطرمعمولا در کنسرتها وجود ندارد.
به غیر از کنسرت کسانی مثل شجریان و لطفی یا گروه های پاپ که همیشه مورد استقبال مردم قرار گرفته است. نمونه یکی از بهترین تبلیغات موسیقی امسال در مورد کنسرت محمدرضا لطفی اتفاق افتاد.
اگرچه حضورش در تلویزیون درست یک یا دو شب مانده به کنسرت چندان تبلیغ محسوب نمی شد اما همین هم فرصتی است برای ارتباط با مخاطب که برای سایر موسیقیدانان و آهنگسازان درجریان کنسرت هایشان اتفاق نیفتاده است.
به غیر از این گفت و گوی تلویزیونی با مباحث کلیکه به کنسرت هم ربط نداشت؛ تبلیغات خیابانی هم، به کنسرت لطفی رونق دادند. حال آیا اسپانسری هست که از گروه های جوان و خوانندگان و آهنگسازانی که کارشان هم خوب است اما شهرت چندانی ندارند و می خواهند بدون تن دادن به خواسته های ارزان عده ای، کار خوب ارائه دهند، حمایت کند؟
همانطور که تنها راه آشتی دادن مردم با موسیقی و کنسرت تبلیغ و معرفی است، به نظر می رسد تنها راه این معرفی و تبلیغ هم حمایت دستگاه های دولتی مانند معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، مرکز موسیقی حوزه هنری، نشریات و مهمتر از همه صدا و سیماست که در غیاب سرمایه گذار، مسئولیت تبلیغات برای چنین برنامه هایی را به عهده بگیرند.