برای تو
نوشتن از تو سخت نیست
آنچه ناتوانم کرده
نوشتن برای توست!
فریبا دیندار، خبرنگار افتخاری از شهرری
در هزارتوی خیال
صدایش میزنم:
شعر!
شعر!
در هزار توی خیالم
میگردمش
واژهها از لای انگشتانم
سر میخورد و
تصاویر در ذهنم گیج
و خیالهای رنگی
لابهلای افکارم پیچوتاب
رساتر صدا میزنم:
شعر...!
نخ نازک حس را میگیرد و
از انگشتهایم میبارد
شعر
مریم عرفانیان، خبرنگار افتخاری از تهران
تصویرگری از سعیده ترکاشوند
تو را میخوانم
از لبم نام تو میتراود
و در رگهای بدنم
روح تو جاری است
به تو تکیه میکنم
و کلماتم
با نام تو جان میگیرند
تو
که پنهانی
در سطرسطر شعر من!
زهرا کرمی، خبرنگار افتخاری از اصفهان
آه ... مادرم!
رختهای چرک کنار حوض
ملافههای سفید روی بند
مادرم خسته است
آب میخواهد
باد گرمی میآید
این باد نیست
نفسهای گرم مادر است
که از گلوی خشکش میآید
گل باغچه پژمرده است
درست مثل مادرم
آب میخواهد
آه... مادرم خسته است
آب میخواهد
آب...
انیس بگری پاپی، خبرنگار افتخاری از نجفآباد
تصویرگری از مهسا دکتر ارسطو خبرنگار افتخاری، تهران
بهاریه
چه روزگار غریبی!
بهار یعنی گل
ولی برای درختی
به خشکباری من
بهار یعنی «تو»
که با صدای قشنگت
هزار غنچة نازاده در بُن شاخم
طلوع سبز و صمیمانة شکفتن را
به خواب میبیند
آزاده نجفیان از شیراز
با من بگو
چشمهای نیلیات از دریای زیبا
آغوش گرمت از حرارت خورشید
و دستان نرم و لطیفت
از گلبرگهای گل
بینیازم کرد
با من بگو
اینهمه خوبی را
چگونه در جسم زمینیات جای دادهای
مهربان آسمانیام؟!
راضیه مینایی، خبرنگار افتخاری از شهرری
تصویرگری از شقایق اعظمی ، خبرنگار افتخاری ، کرج
درخشش
در ذهنم میدرخشیدی همچون دانه اناری در پیاله بلورین. میدرخشیدی همچون دردانه آسمان مخملی شب، ماه.
تو میدرخشیدی، میدرخشیدی به درخشانی خورشید زیبا و باشکوه، پرشور و پرنوا. میدرخشیدی، درخششی دیرینه در وجودت موج میزد.
پس درخشان بمان در ذهن، در یاد و خاطرهها که درخشندگیات برایم عزیز است؛ عزیز است چون جان. عزیز است چون نفس.
پس بدرخش ای عزیز درخشانم.
فاطمه رستمی از پردیس
زیبایی
ستارهها را میچینم. ماه را از آسمان بر میدارم. ابرها را به شکل قلب در میآورم. به باد میگویم که همیشه عاشقانه برای تو بوزد. ستارههای دریایی را با جلبکهای نقرهای کادو میکنم. همه دنیا را برایت میآورم...
برای من یک لبخند زیبای تو زیباتر از همه زیباییهاست.
فردیس احمدی، خبرنگار افتخاری از گرگان