او دستیاری کارگردانان شاخصی چون زنده یاد ملاقلیپور و بهمن قبادی را در کارنامه دارد، با فیلمهای کوتاهش چون «؟» نشان داد که خوش «قریحه» است. البته در سینمای حرفهای او مسیری متفاوتی را برگزید و نشان داده که به تثبیت جایگاهش در دل سینمای بدنه میاندیشد. «کلاغ پر» فیلم اول او که سال گذشته اکران شد، گیشه خوبی داشت و حالا «زنها فرشتهاند» دومین ساختهاش نیز با استقبال تماشاگران مواجه شده است.
- شما که فیلمهای کوتاهی با ایدههای خاصی ساخته بودید، چرا در ساخت فیلم بلند به سینمای تجاری رو آوردید؟
اگر در جریان باشید، اتفاقا من در یکی از آن فیلمها از نقش آفرینی بازیگر محبوب آن سالها یعنی «ماهایا پطروسیان» استفاده کردم(چراغهای خاموش). من اصلا با این نوع اسمگذاری فیلم تجاری و فیلم هنری مخالفم. در کوران ساختن فیلمهای تجاری من فیلم «دلهره» را ساختم که فیلم 28دقیقهای و سیاه و سفید بود در فیلم «سه کیلومتر جلوتر» فیلمهای کوتاه من به شوت قصهمند بودند، یعنی در عین اینکه مخاطب نشسته و آن را تماشا میکند، آن را دنبال هم کند و با خود فقط نگوید «عجب پلانی!» من پایبند به قصه بودم و مو ضوع آن فیلمها دارای یک حساسیت بودند که امکان نداشت بتوان آن را در فیلم بلند اجرا کرد. من بین دوره فیلمسازی کوتاه و کارگردانی فیلم بلندم یک ارتباط بسیار تنگاتنگ میبینم که آن قصهمند بودنشان است و به هر 2 دوره وفادارم. و در آینده هم همین پیشرفت با قصه را ادامه میدهم.
- بگذارید سؤالم را طور دیگری مطرح کنم، شما پیش از کارگردانی کلاغ پر، دستیار کارگردانانی مثل بهمنقبادی و سیامک شایقی بودید، اما انگار سینمایی را انتخاب کردید که به سینمای آنها ربطی ندارد.
کلاغپر و زنها فرشتهاند قابل مقایسه با کار آن کارگردانان نیستند. در انتهای سؤال قبل هم گفتم در واقع در دورهای که همه فیلمهایی میساختند که استادشان( مثلا آقای کیارستمی) انجام میدادند، کارشان دنباله روی محسوب میشد البته به آنها حق میدهم، ولی به نظر من آمد که باید روی سینماهای خودم کار کنم.
دلیل نمیشود که من چون دستیار آقای قبادی بودم مثل او فیلم بسازم. چون آنها دارند به بهترین شکل کارشان را انجام میدهند و لازم نیست که من شبیه آنها فیلم بسازم. نکته اینجاست که من اگر میخواستم وارد سینما شوم نمیتوانستم جا پای بقیه بگذارم، افرادی مثل آقای بیضایی و قبادی یا شایقی سینمای مستقل خودشان را دارند، به یک اثر فکر میکنند، و آن را میسازند.
مطمئنا من دوست نداشتم کارم را با «کلاغ پر» شروع بکنم فیلمنامه دیگری بود از احمد رفیعزاده به نام «هیچکجا، هیچکس» که به سرانجام نرسید. من دوست دارم که سینمای خودم را پیدا کنم و حتما «کلاغپر» یا «زنها فرشتهاند» نیست و حتما «هیچکجا، هیچ کس» نیست. من برای پیدا کردن سینمای خودم، دستکم یک دهه وقت میخواهم.
- تاثیر تهیهکننده روی شما چقدر است؟
تهیهکننده به من پیشنهاد داد تا «کلاغ پر» را بسازم. و من فکر کردم یک کار سفارشی ساختنش جذاب است. یک کاری که مال خودم نیست، به آن نزدیک نیستم. به نظرم آمد که این کار سختتر از این است که من فیلم دلخواه خودم را بسازم.
- آیا ساختن فیلم «زنها فرشتهاند» به این قضیه مربوط میشود که در جریان حاضر فقط فیلمکمدی میفروشد؟
زمانی ساختن زنها فرشتهاند با نام اولیه «سپیدهدم» به من پیشنهاد شد که «کلاغپر» هنوز اکران نشده بود. ما در کویر بودیم که آقای فرحبخش با من تماس گرفت و پرسید کی به تهران میآیم؟ من رفتم تهران و یک طرحی را جلوی من گذاشت به نام «سپیدهدم» به نظرم طرح بدی نبود، مثل کتابی که میخوانی و 20درصد آن برایت خوشایند است. ما با آقای فرحبخش به این نتیجه رسیدیم که این طرح قابل تغییر است و رفتیم سمتش و حالا همین چیزی است که شما روی پرده میبینید.
- چرا نام فیلم تغییر کرد؟
«سپیدهدم» از اول فقط یک اسم بود و هیچکدام آن را دوست نداشتیم. شاید چون شبیه اسم فیلمهای قبل از انقلاب بود. بعد طی یک رایگیری، نام « زنها فرشتهاند» از همه بیشتر رای آورد.
- معمولا وقتی یک کارگردان جوان، با گروه حرفهای کار میکند، این شبهه را به وجود میآورد که گروه با تجربه باعث بهتر بودن کار شدند، نظر شما چیست؟
البته نظرات متفاوت است، اما اگر اینطور بود چرا شهرامشاهحسینی را کارگردان صدا میکنند و اگر کارگردان نقشی نداشت چرا دوباره پیشنهاد کار به او میشود؟ بعد بازیگر با کارگردانی کار میکند که احساس میکند قدرت کارگردانی دارد. من 12سال دستیار کارگردان بودهام و در همه دورانی که وسوسه کارگردانی داشتم برای چنین روزهایی نقشه کشیدم. مگر میشود تمام نقشههایم نقش برآب شود؟ که 4تا بازیگر جمع کنم و فیلم بسازم، نمیشود.
- شما که تجربه بازیگری در فیلم مادرم گیسو (سیامک شایقی) را داشتید، چرا بازیگری را ادامه ندادید؟
فقط چند پلان بازی کردم، بعد از آن از بازیگری متنفر شدم و آمدم دستیار کارگردان شدم که اولین کارم «سفر به چذابه» بود.در همان «سفر به چذابه» یک سکانس بازی کردم، در اکثر فیلمها دستیار بودم هر وقت از نبود بازیگر، رنج میبردند و نمیتوانستند کسی را پیدا کنند در آن فرصت کم، من بازی میکردم.
- اصلاً چگونه وارد عالم سینما شدید؟
سال 74-73، من خیلی فیلم میدیدم و احساس آمادگی میکردم تا در یک فیلم بازی کنم. حرکاتی جلو آینه درمیآوردم و فکر میکردم بازیگرم؛ همه هم تصدیق میکردند که تو بازیگر خوبی میشوی. وقتی رفتم جلوی دوربین، فهمیدم جلوی دوربین یک اتفاقی میافتد که کار من نیست و آن این است که من نمیتوانم دوربین را فراموش کنم. «بازی»ای دارد اتفاق میافتد که من نمیپسندمش؛ یعنی استرش دارم که یک جماعت به من نگاه میکنند.
فکر میکردم من باید کاری بکنم تا تماشاگر را تسخیر کنم. همان موقع با مشورتهایی که با آقای شایقی کردم، تصمیم گرفتم که کارگردانی بکنم و آقای شایقی مرا تشویق کرد تا از دستیاری شروع بکنم که پیشنهاد خیلی خوبی بود چرا که من با دستیاری خیلی چیزها را فهمیدم. شاید در فیلم ساختن اسم من کارگردان باشد اما به این معنی نیست که به جایی که دوست داشته باشم رسیده باشم. شاید اگر «زنها فرشتهاند» را 10 سال دیگر بسازم، به شکل دیگری بسازمش. فکر میکنم خیلی راه مانده تا من نفس بگیرم.
تصور میکنم تماشاچی 90دقیقه آمده تا تفریح کند و چیزهای بامزه ببیند؛ 90 دقیقه خودش را فراموش کند و درگیر نقش شود؛ همان چیزی که من در بازیگری نتوانستم دربیاورم. دوست دارم تماشاگر با پرده بازی کند، یعنی فیلم تسخیرش کند. هنوز این اتفاق برایم نیفتاده است.
- اکثر تماشاگرها هنگام تماشای فیلم فکر میکردند شما طرفدار حقوق زنان هستید!
مدل فیلم اینگونه است؛ شاید فیلم بعدی هم به این شکل باشد اما خط قصه فضای فیلم را میسازد. اتفاقاً فیلمهای کوتاه من ضد زن است!
- طی این 12 سال تجربه دستیار کارگردان بودن، چرا زودتر کارگردانی را شروع نکردید؟
شاید الان هم زود باشد؛ در واقع فکر نمیکنم دیر کرده باشم. من «3 کیلومتر جلوتر» را که تمام کردم، آن را تحویل اعضای انتخاب فیلماولیهای خانه سینما دادم. آن موقع روند به این شکل بود که باید سوابق و جایزهها و حتی فیلم کوتاههایت را ببری خانه سینما و مجوز کارگردانی بگیری. آن زمان آقای کیومرث پوراحمد رئیس انتخاب فیلماولیها بود که به من بیشترین امتیاز را داد بابت سوابقم و تشویق خیلی بزرگی بود برای اینکه فیلم بلندم را شروع کنم. این ماجراهای 7 سال پیش است.
باور کنید قسمت نبود که زودتر شروع کنم. احساس میکنم در نقطه درستی ایستادهام و اینکه شاید بعضی فیلمها را نباید میساختم. من سر یک کار با تهیهکننده تا پای امضای قرارداد هم رفتم، اما نشد. شاید آن نقطه خوبی برای شروع کار نبود.... من یک فیلم 90 دقیقهای برای تلویزیون ساختم و 4-3 سال است که پخش نمیشود. همهاش فکر میکنم قسمت است. اتفاقاً به نظرم خیلی تلهفیلم خوب و استانداردی است و به لحاظ مضمون و فیلمبرداری، یک سر و گردن از دیگر تلهفیلمها بالاتر است.
- مشکل اکران زنها فرشتهاند چه بود؟
زنها... یک شخصیت خطرناک دارد به نام سیمین (لیلا اوتادی) و وقتی شخصیت مرد ما همسری دارد مثل لیلا، از هر نظر باورش سخت است که با زن دیگری ازدواج کند. این سیمین باید کاری میکرد تا هم شخصیت مرد و هم بیننده را میخکوب کند. این باعث شد تا فیلم هم وارد بازی خطرناکی شود و یک بخشی از نقش سیمین که شخصیتش را کامل میکرد، حذف شد (که از طرف خودمان بود.)
- چرا در زمینه فیلمنامهنویسی هیچوقت کسب تجربه نکردید؟
چون فیلمنامهنویس خوبی نیستم؛ همانطور که کارگردان خوبی نیستم، اما فیلمهای کوتاهم را خودم نوشتم. من میتوانم یکسری چیزها را به عنوان طرح پیاده کنم، اما نه اینکه کامل بنویسم.
- بازیگرها، انتخاب شما بودند یا تهیهکننده؟
هر دو یک نظر داشتیم. به نظر من باید تهیهکننده و کارگردان با هم توافق داشته باشند؛ چیزی که در هر دفتر سینمایی شاهد آن هستیم؛ بهخصوص اینکه اینجا گرفتاری کلاغپر را نداشتیم؛ نابازیگرهایی که در کلاغپر بازی کردند. این هم از نبود بازیگر است که آدم مجبور میشود به بازیگرهای متوسط رو بیاورد. اما در زنها... همه سر جای خودشان هستند. من کار عجیبی نکردهام.
- به نظر شما لوسبودن لیلا (مهتاب کرامتی) مصنوعی نبود یا در فیلمنامه اینگونه نشان داده شده بود؟
در فیلمنامه عین همین دیالوگها نوشته شده بود. اگر دقت کرده باشید ما شخصیت لیلا را به صورتی گرفتهایم که ریاکشنهای متفاوت نشان دهد؛ مثل سکانس اول فیلم که لیلا میرود ساعت بخرد و ریاکشنی نشان میدهد که آدم انتظار ندارد ساعت را بخرد. ما این شخصیت را لوس و عاشقپیشه گرفتیم که بتوانیم با آن بازی کنیم. حتی در صحنه طلاق میپرسد «واقعاً نمیخوای [با من] زندگی بکنی؟»
- یعنی به ادامه این زندگی مشترک امید داشت؟
بله، حتی بعد از دادگاه هم که به صورت موازی کات میشود بین لیلا و وکیلش، دارند کباب میخورند و حیایی و شریفینیا آبگوشت؛ آنجا هم این اتفاق میافتد. لیلا بعد از آن همه حرف به صورت متناقضی میگوید: «حالا فکر کردم فرهاد یک کاری کرده دیگه» که وکیلش میگوید: «یعنی چی؟...» نکته این است که از اول این عنصر را برای مهتاب کاشتهایم، یعنی یک کسی را از ماشینشوری به این مرحله میرساند و حالا عاشقش است و خطایی کرده که قابل بخشش است. اما دیگر طرف مقابل، یعنی فرهاد نمیتواند برگردد.
- اینکه بیننده خیلی زود میفهمد که این نازنین (نیکی کریمی) با لیلا همکار است، فکر نمیکنید بهتر بود دیرتر این رابطه همکاری و دوستی مشخص میشد؟
ما خیلی سعی کردیم این نقطهعطف دیرتر اتفاق بیفتد؛ میخواستیم تماشاگر هم با شخصیتها، متوجه این همدستی بشود ولی زمان نشاندادن این همدستی را جلوتر بردیم که کمدی اتفاق بیفتد؛ مثل سکانسی که پدرقلابی (احمد پورمخبر) را حاضر میکنند برای مراسم خواستگاری، تماشاگر خندهاش میگیرد. همه اینها وقتی جذاب میشود که به عنوان بیننده، از جریان آگاه باشیم. اگر میخواستیم این نقطه عطف را ببریم آخر فیلم، دیگر جذاب نمیشد؛ آن وقت داستان جدیتر میشد. البته شاید فیلم بهتری میشد.
- کار بعدیتان را هم در دل همین سینمای بدنه میسازید؟
اینکه ما فیلم بسازیم و دوست نداشته باشیم مخاطب آن را ببیند به نظرم دروغ خیلی بزرگی است که البته خیلی گفتنش رایج است. آنقدر به بازگشت سرمایه به سینما معتقد هستم و آنقدر ارتباط مستقیمی بین فاصله ساختن آن تا اکرانش میبینم که در فیلمی که ساختنش مدنظرم است نهایت تلاشم را برای جذابیت به کار میگیرم. یعنی چیزی که مخاطب آن را بپسندد و نام فیلم هنری را از رویش برمیدارم و تبدیل میکنم به یک فیلم خوب؛ فیلمی که مدنظر همه باشد؛ هم تهیهکننده، هم خودم، هم تماشاگر. فیلمهای فاقد این چیرهاست و برخی از روی حسادت نامهای ناپسندی روی فیلمها میگذارند. با اسمهای اشتباهی که در صنعت سینما به کار میبریم، باعث یک نوع بلاتکلیفی شدهایم. با اسمهای اشتباه، مسیرهای اشتباهی را میرویم. سیاستگذاران و برنامهریزان باید فکر کنند تا بر مبنای این اسمها، تقسیم صورت نگیرد و بر مبنای این اسمها فیلمنامهنویسان مسیر اشتباهی را نروند.
- چقدر این فیلم هزینه داشت؟ با توجه به اینکه از ماشینهای خاصی استفاده کردید؟
باید از آقای فرحبخش و آقای علیخانی بپرسید ولی ما هر ماشین دیگری جز این ماشینی که زیر پای نازنین است را در فیلم میآوردیم، باورپذیر نمیشد و تو به فرهاد حق نمیدادی که چرا نمیخواهد به همسرش بازگردد.
- آینده کارگردانان همدوره خودتان را چطوری میبینید؟
من از آینده خودم هم خبر ندارم چه برسد به آنها.