احمد امینی، فریدون جیرانی، سیروس الوند، محمدهادی کریمی و ایرج کریمی کارشان را با نوشتن درباره سینما در مطبوعات آغاز کردند و بعد به کارگردانی پرداختند. منتقد و نویسنده سینمایی معمولاً آرمانگراست ولی کار عملی در سینما بیشتر با واقعگرایی همخوانی دارد. به همین دلیل از میان مطبوعاتیهایی که به سینما آمدهاند، کسانی توانستند خودشان را در این عرصه تثبیت کنند که با واقعیتهای سینمای ایران کنار آمدهاند.
مهرداد فرید نیز با سابقه سالها کار مطبوعاتی به سینما آمده، او مدتها دبیر سرویس هنر روزنامه «سلام» بود و چند شمارهای هم فصلنامه تخصصی «نقد سینما» را سردبیری کرد. از دیگر فعالیتهای قابل ذکر فرید، سردبیری مجله «فیلمنگار» بود. فرید که سابقه مدیریت پژوهش در مرکز مطالعات سینمایی وزارت ارشاد را نیز در کارنامه دارد، چند سال پیش «آرامش در میان مردگان» را به عنوان اولین ساخته بلند سینماییاش جلوی دوربین برد و حالا هم «همخانه» از او روی پرده سینماهاست.
فرید به شهادت دو فیلمی که تاکنون کارگردانی کرده، نشان داده که به سینمای فرهنگی گرایش دارد. در حالی که برخی از منتقدان سینمایی، پس از ورود به عرصه کارگردانی به سمت سینمای تجاری گرایش پیدا کردند، فرید نشان داده که ترجیح میدهد به عنوان یک مطبوعاتی به سراغ چنین سینمایی نرود و در فضایی تنفس کند که از نوشتههایش در مطبوعات دور نباشد.
«آرامش در میان مردگان» فیلم اول فرید، ماجرای زنی میانسال به نام طیبه است که باغبان و نظافتچی یک گورستان در تهران است و سالهاست که در همانجا زندگی میکند. طیبه فرزندی ندارد و شوهرش نیز مرده است. او در ازای کار در گورستان دستمزدی میگیرد و در همانجا باقی عمرش را سپری میکند. گورکنی مایل است با او ازدواج کند، ولی طیبه علاقهای به این کار نشان نمیدهد. او سپس با زنی به نام فریبا آشنا می شود که عادتهای جالبی دارد. فریبا هر روز بر مزار عزیز از دست رفتهاش حاضر شده و برای آمرزش روح او دعا میخواند. فریبا که زن ثروتمندی است از طیبه دعوت میکند به خانه او بیاید.
طیبه پس از سالها پا به شهر میگذارد و حوادثی را از سر میگذراند. او در شهر گم میشود و پس از برخوردن به انواع و اقسام مشکلات، در نهایت یک روز کامل را سپری میکند، بیآنکه نشانی خانه فریبا را پیدا کند. شبانه او روی سکویی میخوابد و مشخص میشود که آن نشانی در واقع اعلامیه ترحیم فریبا بوده و تا به حال با روح فریبا برخورد میکرده است.صبح روز بعد، جنازه طیبه روی همان سکو قرار گرفته و پس از آنکه تمام آدمهایی که با او برخورد داشتهاند، دربارهاش اظهارنظر میکنند، جسد او را به گورستان بازمیگردانند.«آرامش در میان مردگان» سال 84 در بخش میهمان بیستوچهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. اکران عمومی فیلم با 2 سال تأخیر و در سینماهایی معدود صورت گرفت.
این فیلم را منتقدان در تداوم سینمای معناگرای سالهای اخیر ارزیابی کردند؛ فیلمی معناگرا که میکوشد در خلال روایت داستان به مفاهیمی چون مرگ و زندگی نگاهی عمیق داشته باشد. فیلم با تمرکز بخشیدن بر کاراکتر طیبه میکوشد تا لحن یکدست و همگون را حفظ کند. بازی گلاب آدینه در این نقش نیز گرچه پذیرفتنیتر از بقیه بازیگران فیلم است ولی آدینه هم در این سالها آنقدر در نقش زنان طبقه فرودست حضور یافته که جنس بازیاش در «آرامش...» خود تبدیل به نوعی کلیشه شده است.
مشکل اصلی «آرامش...» لکنت در روایت داستان است. با آنکه خط اصلی داستان تازه به نظر میرسد، فرید نتوانسته در پردازش آن طوری عمل کند که فیلم از ریتم نیفتد. به همین دلیل است که «آرامش...» تبدیل به فیلمی کند و تا حدی ملالآور شده است، ضمن اینکه سنگینی مفاهیم عمیق بر فیلم باعث شده تا داستان و روابط آدمها چندان باورپذیر نباشند. در عوض باید از توانایی فرید در کارگردانی یاد کرد. او در خلق لحظههای سینمایی موفق نشان میدهد منتها چون این لحظهها تداومی ندارند و فیلمنامه هم دچار اشکالات اساسی است، تلاش فرید با وجود تواناییهایش در کارگردانی به جایی نمیرسد.
«آرامش در میان مردگان» در برقراری ارتباط با تماشاگر نیز ناموفق بود. فیلم در اکران تهران 12 میلیون تومان فروخت تا یکی از کارهای کمفروش سینمای ایران در سال 86 باشد.مهجور ماندن «آرامش در میان مردگان» باعث شد تا فرید در گام دوم بکوشد فیلمی بسازد که در آن جذابیتهای موردپسند تماشاگر نیز لحاظ شده باشد. به این ترتیب او سراغ یکی از طرحهای قدیمیاش رفت و «همخانه» را جلوی دوربین برد.اگر در «آرامش...» یک زن میانسال، کاراکتر محوری ماجرا بود، در «همخانه» شاهد یک دختر و پسر جوان هستیم. «همخانه» با آنکه برخوردار از مایههای عاشقانه است، شباهت و ارتباطی با سینمای موسوم به سینمای دختر – پسری ندارد.
چنانکه فرید خود نیز عنوان کرده، فیلمی از جنس «همخانه» قرار است منادی جریان سومی در سینمای ایران باشد؛ سینمایی که نه از جنس فیلمهای هنری بدون مخاطب است و نه با سینمای تجاری ارتباط برقرار میکند. یک سینمای مستقل که در آن کوشیده شده چه در روایت داستان و چه در پرداخت سینمایی برخوردار از طراوت و تازگی باشد. فیلم از نظر ساختمان بصری یک گام به جلو برای سازندهاش محسوب میشود و در این میان، نباید سهم بایرام فضلی را به عنوان فیلمبردار فراموش کرد که بار دیگر نشان میدهد در فیلمبرداری از تواناییهای منحصر به فردی برخوردار است.
«همخانه» در صورت برخورداری از فیلمنامهای منسجم میتوانست، فیلمی بهمراتب قابل توجهتر از چیزی باشد که هماکنون در پرده سینماهاست.فیلم با موقعیتهای داستانی جالب و بکری آغاز میشود ولی خیلی خوب به دام تکرار میافتد؛ تکراری که شاید دلیلش ذوقزدگی باشد ولی هر چه هست، در نهایت باعث میشود تا این موقعیتها، تأثیر و کارکردشان را از دست بدهند.
بهخصوص وقتی که فیلم بهسراغ کلیشه لجبازی زوج جوان میرود. در این سالها، چند فیلم ایرانی دیدهایم که بر مبنای همین لجبازیها شکل گرفتهاند؟آیا برای رفتن بهسراغ چنین مایهای، نیاز به قدری نوآوری و ایجاد تغییرات در کلیشهها حس نمیشود؟
تازه اینها درباره فیلمی است که انصافاً در بسیاری از زمینهها تفاوتهای محسوسی با دیگر کمدی رمانتیکهای ایرانی دارد. این تازگی و طراوت را میتوان در ساختار بعدی فیلم نیز مشاهده کرد. پرهیز فیلمساز از دکوپاژ کلاسیک، در «همخانه» خوب جواب داده است.
مشکل فیلم همان مشکل همیشگی فیلمهای متفاوت ایرانی است. آنقدر که در کارگردانی و اجرا وقت صرف شده، بهنظر میرسد که نگارش فیلمنامه چندان جدی گرفته نشده است. با این همه مهرداد فرید با دو فیلمی که در کارنامهاش دارد، نشان میدهد که حضور در سینمای ایران را به هر قیمتی نمیپسندد. «همخانه» نسبت به «آرامش در میان مردگان» چند گام بالاتر میایستد و اگر این اتفاق در فیلم سوم فرید نیز تکرار شود، میتوان به آتیه او بهعنوان کارگردانی خوشفکر، امیدوار بود.