به گزارش همشهریآنلاین به نقل از خراسان، سرنوشت غبارآلود مادر و پسر ۵/۲ سالهاش از خرداد سال گذشته در دایره «فقدانیها» توسط سرهنگ سرایانی، افسر پرونده، بررسی میشد. محتویات این پرونده حکایت از آن داشت که زن ۳۸ سالهای به نام کبری به طور مرموزی به همراه پسر ۵/۲ سالهاش گم شده است.
یکی از بستگان این زن با تسلیم شکواییهای به پلیس ادعا کرد: کبری و فرزندش ۹۸/۳/۱۲ از روستای مارشک به مشهد آمده و به منزل هوویش رفتهاند ولی دیگر خبری از آنها نداریم. این در حالی است که زهرا هووی ۶۳ ساله ادعا میکند هیچ خبری از کبری و فرزندش ندارد و آنها به منزل وی نیامدهاند.
به دنبال این گزارش، تحقیقات گسترده و غیرمحسوس در این باره آغاز و مشخص شد که زن مذکور به همراه فرزندش به مشهد آمده است. قاضی احمدینژاد، قاضی ویژه قتل عمد، پس از تحقیقات بسیار احتمال میداد در پس سناریوی ساختگی هوو، رازی هولناک نهفته باشد بنابراین دستورات محرمانهای را برای تحقیق درباره وضعیت اجتماعی و اقتصادی هووی ۶۳ ساله صادر کرد.
در همین حال یکی از نزدیکان کبری (زن گمشده) ادعا کرد: دستنوشتهای از سوی کبری به دستم رسید که روی آن نوشته شده بود «من زندهام!» از سوی دیگر نیز یک بار زنی از کیوسک تلفن عمومی با من تماس گرفت و خود را «کبری» معرفی کرد. وقتی به او گفتم تو کبری نیستی، من کاملا صدای او را میشناسم تلفن را قطع کرد و دیگر با من تماس نگرفت.
بنابر این گزارش، کارآگاهان که با ترفندهای پلیسی موفق شده بودند به زوایایی از وقوع یک جنایت احتمالی دست یابند، بررسیهای خود را روی هووی کبری متمرکز کردند تا اینکه مهر سال گذشته وی با دستور قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد بازداشت شد؛ چرا که نتیجه تحقیقات غیرمحسوس به یک راننده تاکسی تلفنی رسید که اظهاراتش ماموران پلیس را دوباره به زهرا (هووی کبری) رساند.
این مرد راننده در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: در تاریخ ۹۸/۳/۱۲ من کبری و هوویش را به همراه پسر ۵/۲ سالهاش سوار کردم و آنها را برای افتتاح حساب به یکی از بانکهای مشهد بردم. سپس حدود ساعت ۱۳ دوباره هر سه نفر را در منطقه کاظمآباد به منزل زهرا رساندم که هر سه نفر به داخل آن خانه قدیمی رفتند.
با اظهارات راننده تاکسی، حضور آنها در بانک نیز تایید شد ولی باز هم هووی ۶۳ ساله ماجرا را انکار کرد و گفت: از حدود یک سال قبل که همسرم فوت کرد من ساکن مشهد شدم ولی هوویم در روستای مارشک زندگی میکرد تا اینکه آخرین بار او را هشتم خرداد (چهار روز قبل از حضور کبری در مشهد) دیدم. او با مینیبوس به روستا رفت و اطلاعی از افتتاح حساب هم ندارم.
در حالی که افتتاح حساب توسط آنها در بانک نیز به تایید رسید، قاضی احمدینژاد دستور دستگیری برخی دیگر از مظنونان این پرونده را صادر کرد. بالاخره پس از گذشت حدود یک سال از این ماجرا و درحالی که همه مظنونان آزاد شده بودند، زهرا لب به اعتراف گشود و راز این پرونده را فاش کرد.
او گفت: آن روز هوویم به منزلم آمد و چند روز آنجا بود، اما به خاطر گم شدن النگویم که روی دراور بود به او مشکوک شدم. کبری بقچهاش و پسرش را بغل کرد و قصد داشت از منزل بیرون برود که ناگهان پسرش داخل چاه افتاد. من هم دهان و دستهای کبری را با چسب پهن کاملا بستم و او را داخل چاه انداختم چراکه از این کار او بسیار ناراحت شده بودم. بعد هم مقداری چوب و تخته و خار و خاشاک درون چاه ریختم و آنها را به آتش کشیدم و...
در پی اعترافات تکاندهنده این پیرزن، قاضی احمدینژاد به همراه گروهی از کارآگاهان عازم منزل زهرا در منطقه کاظمآباد شد.
با همکاری نیروهای آتشنشانی، کنکاش و تلاشها برای یافتن اجساد قربانیان این حادثه وحشتناک ادامه یافت اما با تاریک شدن هوا ادامه جستوجوها به بعد موکول شد. تحقیقات بیشتر درباره زوایای پنهان این پرونده جنایی با دستور قاضی ویژه قتل عمد، زیرنظر سرهنگ بهرامزاده، رئیس اداره جنایی آگاهی، ادامه دارد.
نظر شما