روز توست، تویی که منبع فناناپذیر حیات و سمبل بقای نسلی، تویی که همای سعادت و شادیای و گرمیبخش محفل خانهای، تویی که گل همیشه شکوفای عشق و محبت و وفایی.
روز مادر است و من میخواهم صمیمانهترین تبریک خود را بدینگونه نثارت کنم و جز این چیزی را برای هدیه دادن به تو لایق نمیدانم، زیرا عشق، محبت، ایثار و فداکاری تو هدیهای به وسعت آسمانها و عمق دریاها میطلبد. میخواهم چیزی بنویسم که شاید سرسوزنی از رنج تو را پاس داشته باشم، اما کاملاً قاصر و مات ماندهام و نمیتوانم از تو بگویم. دلم میخواهد همه رنگهای دنیا را در دستانم بگیرم و بنویسم، اما بهسراغ هر واژه که میروم کمرنگ و شرمگین میشود، زیرا نمیتواند بر بلندای عشق و ایثار تو دست یابد.
با آنکه میدانم تو در استعاره نمیگنجی، سعی میکنم بهترین واژهها را کنار هم ردیف کنم شاید قطرهای از دریا را سروده باشم.
ای عزیزترین موجود روی زمین
تو را دوست دارم، به اندازه دنیا، به اندازه آسمان، به اندازه تمام ستارگان آسمان، همان ستارگانی که با همه بزرگواری و صبوری و از خود گذشتگی با یک دنیا مهر و محبت مانند آنان میدرخشی و روشنیبخش زندگیام هستی. مایه هستی من تویی، تو وجود را برای من آوردی و آن را برایم زیبا نمودی و اکنون نیز چون خورشید بر شبهایم روشنی میبخشی. من تو را در آسمان میجویم که زمین برایت کوچک است.
ای اقیانوس فداکاری و ای شیفته محبت و ایثار
تو اوج قلههای ایثار و ازخودگذشتگی هستی، ذرات وجود من همه در اثر زحمات شبانهروزی و طاقتفرسای تو پرورش یافته است. وقتی بالزاک میگوید:
«در زندگی نمیتوانید محبتی بهتر، عمیقتر، بیپیرایهتر و واقعیتر از محبت مادر بیابید.» هرگز سخنی بهگزاف نگفته است.
تو با مبارزه و مشکلات فراوان جاده زندگی را برای عبور من هموار کردی. دستان ظریفت که اکنون پینه بسته است، همه گذشته را چون آینهای ظاهر میسازد و چینهای کمرنگی که نامهربانانه بر صورت مهربانت خیمه زدهاند، گواه داشتن رنجهای فراوانی است که خود حواله وجودت کردهای، هنوز هم وقتی درختان بزرگ غم برگهایشان را بر سنگفرش وجودم میپاشند، تو با آهنگ شیرین کلامت همه رنج روحیام را از میان میبری و در ابتدای باغ زندگی، نهال امید را در دلم ریشه میدهی و در تاریکیهای ناامیدی، با مهربانی دریچههای امید را به رویم میگشایی و من امیدوارانه راههای پرپیچ و خم زندگی فردا را میپیمایم.
ای غمخوار همیشگی
مهر تو در آفتاب داغ و سوزان زندگی برایم سایبانی میگردد که در سایه آن دردها را فراموش میکنم. تو با نگاهت احساسی از همصدایی و همخوانی را در من میگسترانی و من نگاهت را همراه با گرمی دستانت و مهر بیپایانت در قلبم جای میدهم تا پناهی ابدی در زندگی داشته باشم. در صورت مهتابی و به خصوص در چشمانت حالتی هست که همیشه به روشنی حس میکنم.
در بستر نگاه آرامت عشقی جاریاست که از وجود خدا لبریز است. نخستین نگاه من با نگاه تو درآمیخته است؛ همان نگاهی که همراه با تبسمی روان پرور بود و جهان را برایم خندان و نشاطآور کرد. پس بگذار بر چشمان خستهات بوسهای زنم.
دلم میخواهد دستان سردم را در میان دستهای چروک و خستهات گرم کنم و سربیپناهم را بر شانههای استوارت بگذارم، زیرا وجود تو برایم سایهبان و پناهگاهی است. بگذار دستانت را ببوسم و در برابر بیکران فداکاریها و محبتهایم زمزمه سپاس را بر زبان آورم.
ای مهتاب پرفروغ زندگیام
نسیم روحبخش کلامت چون خورشیدی، سحر را در مقابل چشمان ظلمتزدهام میرویاند. پس بیا برای چندمین بار داستان زندگیات را با آن قهرمان اسطورهایاش برایم بازگو، زیرا کلامت همیشه دریچههای زندگی را بر من گشوده و انتهای روشن بینهایت را نشانم داده است.
ای آینه تمامنمای صفا
تو را ستایش میکنم، تو را که هر کس به زبان خود ستایشگرت بوده است و اینک من قطراتی از آن همه دریا را نثار تو میکنم. جبران خلیل جبران چه زیبا گفته است: «در زندگانی بشر همه چیز مادر است، او در حال اندوه و گرفتگی، تسلیبخش و هنگام نومیدی و بدبینی، روزنه امید و در روزگار افتادگی و ناتوانی، موجد نیرو و قدرت است.»
ای خسته چندین سالهام
اینک با این کلمات دست و پا شکسته به پابوس رنجها و شبزندهداریهایت آمدهام تا از کوتاهیهای کودکانه من درگذری و بوسهام را بر دستان سرشار از عاطفه و لبریز از محبت و مالامال از عشق خداییات، پذیرا باشی. مادر بخند تا دوباره با لبخندهای رویاییات مأنوس شوم، لبخند تو مثل طلوع سپیده برایم بشارت خورشید است. لبخند پرمهر و سیمای پرمحبتت را بسیار دوست دارم.مادر بگذار صورت چروک و دستان پینهبستهات را که چون چتری از محبت مرا در مسیر تندباد حوادث حمایت کردهاند، ببوسم و بر این بوسه افتخار کنم و یکی از میلیونها حقی که بر گردن من داری ادا کرده و کوچکترین وظیفه خویش را که سپاس از توست، انجام دهم.
ای عزیزترین موجود روی زمین
تو آن گوهر یکدانهای هستی که خدا به من بخشیده است. در کنارم بمان که در کنار تو هر چه هست بهار است و رویش دوباره را نوید میدهد.