همشهری آنلاین- پروانه بهرامنژاد: از همان ابتدای ورود به خیابان ۲۴۴ شرقی در منتهی الیه خیابان شهید سیدعلی(استخر)، پارچه نوشتهها و حجلههای شهید، راه را نشان میدهد. کمی جلوتر، نوای قرآن کریم در سراسر خیابان طنینانداز میشود و قدمهای شتابان مردمی که به سوی محل مراسم روانه هستند، مثل چراغ راهی ما را به خانه شهید می رساند. نه تنها صاحبان این خانه که همه اهالی این شهر سوگوار و داغدار از دست دادن جوانی غیرتمند هستند. اینجا خانه شهید کربلایی «محمد محمدی» است، جوانی که برای احیای امر به معروف و نهی از منکر در درگیری با اراذل و اوباش به شهادت رسید. امید به عنایت اهل بیت (ع) و همدردی مردم، التیامبخش رنج این روزهای خانواده محمد آقاست.
راهت ادامه دارد
در حوالی خانه شهید، سراسر پیادهراه را صندلی چیدهاند و همه حاضران ماسک بر صورت دارند. بانوان در یک سو و مردان در سمت دیگر نشستهاند. حتی ویروس منحوس کرونا هم، جلودار آنها برای حضور در مراسم شام غریبان شهید محمدی نشدهاست. مرد و زن، پیر و جوان و خردسال، همه آمدهاند. از «علی اصغر» ۶ساله و آن نوزاد شیرخوار در آغوش مادر گرفته تا پیرمرد ۷۰ ساله، خود را از گوشه و کنار شهر به این خانه رساندهاند تا هم تسلای خاطر بازماندگان باشند هم دین خود را به شهید محمدی ادا کنند. «مهدیس بشیری» ۹ ساله که همراه مادرش به این مراسم آمده میگوید: «به احترام شهید چادر سر کرده و آمدهام بگویم راهش را ادامه میدهم و از این به بعد میخواهم چادری باشم.» مادر صحبتهای دخترش را اینطور تکمیل میکند: «اول به احترام خون شهید بعد به خواست دخترم به این مراسم آمدهایم. آمدهایم بگوییم پشت سرت هستیم. آقا محمد برادر نداشت اما همه این همسایهها برادرهای محمد هستند و راه او را ادامه خواهند داد.» «علی اصغر قاسمی» ۶ ساله هم با مادرش آمده و مادر دستی بر سرپسرش میکشد و میگوید: «پسرم را آوردهام تا ادامه دهنده راه شهید محمدی و یارانش باشد و به خانواده این شهید بزرگوار بگویم تنها نیستند و ما هم شریک غمشان هستیم و نمیگذاریم خون پاک این شهید هدر شود.»
ایستاده در قاب
در خانه باز است و بانوان یکی یکی داخل میروند و سراغ مادر و همسر شهید را میگیرند. در گوشه و کنار خانه عکسهای خندان شهید قاب گرفته شده و گویی به مهمانان خوشآمد میگوید. هر فردی به نوعی سعی دارد بازماندگان را تسلی دهد تا شاید این درد کمی آرام گیرد. صدای حزن و اندوه از همه جای خانه به گوش میرسد. هرکسی با خود ذکری را زمزمه میکند و مادر با صلابت در صدر خانه نشسته، وقتی به او تسلیت میگویم آه میکشد و چادرش را به روی صورت میآورد و میگوید: «انشاالله دست خالی از این مجلس بیرون نمیروید.» همسر شهید هم مهماننواز است و در گوشه دیگر خانه پذیرای مهمانان همسرش. او با پشت دست اشکهایش را پاک میکند و سر تکان میدهد و میگوید: «حرفی برای گفتن ندارم.» و کنار مهمانان مینشیند و در مراسم شام غریبان همسرش شرکت میکند. در همین حین بانوی سالمندی که به سختی راه میرود، عصا به دست میآید و میگوید: «همنشین حضرت امیرالمومنین (ع) و علی اکبر (ع) باشد. شهادت پسرت مبارک حاج خانوم.» و مادر شهید هم آمین گویان از او تشکر میکند. خانه بوی غم گرفته و اهالی یکی یکی تسلیت میگویند و میروند.
مرو ای دوست...
ذاکر اهل بیت(ع) مداحی و زیارت عاشورا قرائت میکند و در همین اثنا گریزی هم به خصایص اخلاقی شهید محمدی میزند و میگوید: «از بچگی هیئتی بود و در آخر هم به آرزویش یعنی شهادت رسید.» صدای ناله حضار خیابان را پر میکند. حاج «محمد ابراهیم عباسی» یکی از ساکنان ۶۶ ساله و قدیمیهای محله مقابل مغازهاش نشسته و اشک میریزد و وقتی از او درباره شهید محمدی میپرسیم، میگوید: «محمد خیلی مردمدار، ولایتمدار و آدم خوبی بود. آزاری برای کسی نداشت. همیشه با خنده و روی خوش با ما دیدار میکرد. ما از او راضی هستیم، خدا هم از او راضی باشد.» یکی دیگر از کسبه هم میگوید: «نه اینکه بعداز شهادت عزیز شده باشد، نه محمدآقا همیشه عزیز بود. او دستگیر نیازمندان و با اخلاق و الگوی جوانان محله بود.» «قاسم نجفی» یکی دیگر از کسبه محله که مغازهاش روبهروی خانه شهید قرار دارد، معتقد است: «تصویر خندان محمدآقا از جلوی چشمانم کنار نمیرود. من صبح روز شهادت، خندان و سرحال دیدمش. اینجا آمد و خرید کرد و شوخی کردیم و لبخند به لب رفت. اهالی شوکه شدهاند. نمیدانیم چطور جای خالی او را بپذیریم. او خادم اباعبدالله(ع) بود و در مناسبتهای مذهبی و ملی دراینجا ایستگاه صلواتی برپا میکرد.»
یادت جاودان ای شهید
هوا سرد است و دوستان و خانواده شهید محمدی تلاش میکنند با شیر داغ کمی گلوی افرادی که در کوچه نشستهاند را تازه کنند. «محمدرضا حسنآبادی» هم یکی از همسایه های شهید است که در همانجا دفتر بیمه دارد. او در روز حادثه چند دقیقهای تا رسیدن آمبولانس شهید را در آغوش گرفته و برای بند آمدن خون پاکش تلاش کردهاست. محمدرضا با یادآوری آن لحظه اشک در چشمانش حلقه میبندد و میگوید: «با هم هئیت میرفتیم. با اخلاق و خاکی بود. همین هفته قبل اینجا با هم حلیم نذری دادیم. محمد آقا زود از میان ما رفت اما یادش همیشه در دل ما میماند. امیدوارم اجازه ندهند خون شهید پایمال شود و افراد خاطی را به سزای اعمالشان برسانند.» قرائت زیارت عاشورا تمام و ذکر فاتح نثار روح شهید محمدی در کوچه طنینانداز میشود و اهالی پیمان میبندند که یاد و نام کربلایی محمد در خاطرشان برای همیشه جاودان بماند.
نظر شما