به گزارش همشهری آنلاین، هشتم آبان امسال مأموران پلیس در حال گشتزنی در خیابانی در شمال پایتخت بودند که متوجه جدال سرنشینان یک خودروی پژو شدند. داخل خودرو بهجز راننده که مردی میانسال بود، ۲ پسر جوان هم بودند که با هم مشاجره میکردند. بهنظر میرسید که ماجرا گروگانگیری است و دو سرنشین خودرو قصد ربودن نفر سوم را دارند. به همین دلیل ماموران وارد عمل شدند تا ببینند ماجرا از چه قرار است.
حدس پلیس درست بود؛ راننده و سرنشین دیگر پژو که پدر و پسر بودند قصد داشتند نفر سوم را که از بستگانشان بود، گروگان بگیرند اما او با آنها درگیر شده بود و پدر و پسر در عملی کردن نقشه خود ناکام مانده بودند.
پدر و پسر گروگانگیر بازداشت شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند. پسر جوان در توضیح ماجرا گفت: شاکی پسرخالهام است. او سر ما کلاه گذاشته است. چند روز قبل او پیش من و پدرم آمد تا به ما سنگ یاقوت بفروشد. من و پدرم در کار خرید و فروش نقره، سنگهای قیمتی و عتیقه هستیم. پسرخالهام میگفت سنگها را از فردی خریده و قصد دارد با ما وارد معامله شود. به خیال اینکه راست میگوید، ۴ سنگ یاقوت از او خریدیم و ۴۰ میلیون تومان به حسابش واریز کردیم. اما او فریبمان داده بود. به این صورت که موقع فروش سنگها متوجه شدیم تقلبی هستند و ارزش آنچنانی ندارند. این را که شنیدیم، خیلی عصبانی شدیم و تصمیم گرفتیم از او انتقام بگیریم.
پسر جوان ادامه داد: روز حادثه به بهانه اینکه میخواهیم در زمینه خرید و فروش عتیقه و سنگهای قیمتی با او همکاری کنیم، به او زنگ زدیم و به بهانه کار با او قرار گذاشتیم. وقتی سوار ماشینمان شد، ماجرای سنگهای قلابی را با او در میان گذاشتیم. به او گفتیم چرا سرمان را کلاه گذاشتی و بر سر این مسئله با هم درگیر شدیم. دعوایمان که اوج گرفت، ناگهان متوجه گشت پلیس شدیم که کنار ما بود. به این ترتیب لو رفتیم و دستگیر شدیم. قصد من و پدرم این بود که به پولمان برسیم. چون پسرخالهام سرمان را کلاه گذاشته بود.
پرونده این حادثه برای ادامه رسیدگی به دادسرای جنایی تهران فرستاده شد و پدر و پسر با قرار قانونی در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند. در ادامه شاکی پرونده با حضور در دادسرا درخصوص اینکه چطور سنگهای یاقوت را بهدست آورده، گفت: چند روز قبل در حال گذر از خیابانی حوالی جنوب تهران بودم که چشمم به یک مرد معتاد افتاد. او بستهای در دست داشت و اطراف را میپایید. کنجکاو شدم و او را زیر نظر گرفتم. مرد معتاد وارد خرابهای شد و بستهای را که در دست داشت، زیر خاک دفن کرد. اما حواسش نبود که من او را زیر نظر دارم. منتظر شدم تا خرابه را ترک کند و وقتی از آنجا رفت، وارد خرابه شدم. از زیر خاک ۴ سنگ یاقوت پیدا کردم و به خیال اینکه اصل و قیمتی هستند آنها را برداشتم. میدانستم پسرخالهام و شوهرش در کار خرید و فروش عتیقه هستند. به همین دلیل سراغ آنها رفتم و از همهجا بیخبر یاقوتها را به آنها فروختم. من اصلا از تقلبی بودن آنها اطلاعی نداشتم. وگرنه وارد معامله با آنها نمیشدم. حالا هم اگر مطمئن بشوم سنگهای یاقوت قلابی هستند، حاضرم پول را به حسابشان برگردانم.
تحقیق در این پرونده توسط تیم جنایی پایتخت ادامه دارد.
نظر شما