به گزارش همشهریآنلاین، پاییز سال۹۷ گزارش یک درگیری مسلحانه حوالی شهرری به پلیس اعلام شد و گروهی از مأموران راهی محل حادثه شدند. بررسیها حکایت از این داشت که درگیری بین ۲قاچاقچی مواد مخدر بر سر پول مواد رخ داده و آنها به سمت یکدیگر تیراندازی کردهاند. یکی از آنها بهشدت زخمی شده و به بیمارستان انتقال یافته بود اما دیگری به گفته شاهدان پس از تیراندازی فرار کرده بود.
درحالیکه تحقیقات درباره این دوئل مسلحانه ادامه داشت، از بیمارستان خبر رسید که مرد مجروح بهدلیل شدت جراحت جان باخته است. با مرگ وی، گروهی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی (اداره ویژه قتل) تهران وارد عمل شدند و جستوجو برای شناسایی عامل شلیک مرگبار آغاز شد.
متهم کریم نام داشت و شاهدان میگفتند که در زمینه خرید و فروش مواد مخدر فعالیت داشت. مقتول نیز از آشنایان دور و همشهری او بود و بررسیها نشان میداد که آنها از مدتها قبل بر سر معامله مواد و پول آن با یکدیگر اختلاف داشتند و در نهایت نیز این اختلاف باعث دوئل مسلحانه میان آنها شده بود.
مأموران با بهدست آوردن این اطلاعات راهی محل زندگی کریم در شهرری شدند اما او دقایقی پس از درگیری مسلحانه، وسایل خود را جمع کرده و متواری شده بود. با این حال مأموران به تلاش خود برای یافتن ردی از قاتل فراری ادامه دادند اما این جستوجوها نتیجهای دربرنداشت و نتوانستند مخفیگاه او را شناسایی کنند.
اتفاق عجیب
۲سال از جنایت گذشته و هنوز ردی از کریم بهدست نیامده بود تا اینکه چند روز قبل یکی از اقوام دور مقتول بهصورت کاملا اتفاقی قاتل را شناسایی کرد.
ماجرا از این قرار بود که کریم پس از جنایت به غرب کشور گریخته و در ساختمانی در یکی از شهرها مشغول به کار شده و کارگری میکرد. از قضا یکی از اقوام دور مقتول نیز در همان ساختمان مشغول به کار بود. جزئیات قتل مسلحانه را تمام اقوام مقتول میدانستند و حتی خبر داشتند که قاتل به نام کریم فراری شده است. از سوی دیگر عکس قاتل فراری نیز در گروههای فامیلی دستبهدست شده بود و همه اقوام مقتول چهره او را میشناختند. کریم (قاتل فراری) اما برای اینکه شناسایی نشود، چهرهاش را تغییر داده بود. او کلاهگیس گذاشته بود و همین باعث شده بود چهرهاش بهکلی تغییر کند.
کریم بیآنکه بداند یکی از همکارانش در ساختمان نیمهکاره از اقوام مقتول است، به کارش ادامه میداد تا اینکه بر سر مسائل کاری با این فرد دچار اختلاف شد. آنها مدام با هم کلکل میکردند تا اینکه چند روز قبل وقتی مشاجره آنها بالا گرفت شروع کردند به کتککاری. همین اتفاق باعث شد کلاهگیس قاتل از سرش بیفتد و چهره خاص او با موهای کمپشت مشخص شود.
فامیل دور مقتول با دیدن چهره کریم خیلی زود او را شناخت اما به روی خودش نیاورد و کمی بعد، درگیری که خاتمه یافت به خانواده مقتول زنگ زد و گفت قاتل را پیدا کرده است. آنها نیز به پلیس زنگ زدند و طولی نکشید که مأموران در ساختمان در حال ساخت حاضر شدند و متهم به قتل را در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر کردند.
اعتراف به جنایت
«بعد از فرار مدام تغییر چهره میدادم؛ گریم میکردم و کلاهگیس میگذاشتم و حتی روی صدایم نیز کار کرده بودم که آن را هم تغییر بدهم اما بخت با من یار نبود که با فامیل مقتول همکار شدم و لو رفتم.»
این بخشی از اعترافات کریم بعد از دستگیری است. او وقتی برای بازجویی به اداره آگاهی تهران انتقال یافت و پیش روی مأموران اداره دهم قرار گرفت، توضیح داد: من ساکن یکی از شهرهای غربی کشور بودم اما دو سهسال قبل برای کار به تهران آمدم. زندگی در تهران خیلی سختتر از آن چیزی بود که فکرش را میکردم و نتوانستم کار خوب و مناسبی پیدا کنم، تا اینکه افتادم در کار خرید و فروش مواد مخدر. سود خوبی از این کار بهدست آوردم و تصمیم گرفتم این کار را ادامه بدهم.
او ادامه داد: مقتول هم در کار خرید و فروش مواد بود و گاهی از من مواد میخرید. او از همشهریانم بود اما آخرینبار پول تریاکی را که خرید با من حساب نکرد. معمولا هر وقت معامله میکردیم پولش را پرداخت میکرد اما اینبار بدقولی کرد و مرا سرکار گذاشت.
همین مسئله، آغاز اختلاف میان من و مقتول شد؛ تا جایی که روز حادثه در خیابانی حوالی شهرری قرار گذاشتیم. هم من اسلحه داشتم هم او. هردو تیراندازی کردیم اما من بهصورت سطحی آسیب دیدم و او کشته شد. پس از قتل، تصمیم به فرار گرفتم و از تهران خارج شدم. در تمام این مدت گریم میکردم و چهرهام را تغییر میدادم که شناسایی نشوم. تا اینکه از چند وقت قبل در ساختمان نیمهکارهای در شهر خودمان مشغول به کار شدم. حتی صدایم را تغییر میدادم که لو نروم اما از بخت بد من یکی از فامیلان دور مقتول درست در همانجایی که من کار میکردم مشغول به کار شد و بیآنکه او را بشناسم، با وی دچار اختلاف و درگیر شدم، کلاهگیس از سرم افتاد و او مرا شناخت.
متهم به قتل پس از اقرار به جنایت مسلحانه با قرار قانونی بازداشت شد و تحقیقات در این پرونده ادامه دارد.
نظر شما