علی خردپیر: 60 درصد از سبد انرژی مصرفی کشور را گاز طبیعی شامل می‌شود. دولت‌های جمهوری اسلامی، یکی پس از دیگری میل به صادرات این حامل انرژی را دارند.

خطوط لوله اتیلین و مجتمع‌های متعدد پتروشیمی همه با اتکا به ذخایر طبیعی جنوب ایران، می‌روند تا کشور را به جنگلی وابسته به گاز بدل کنند. استفاده از گاز ارزان قیمت به‌عنوان خوراک اولیه صنعت،  چه‌بسا آرزوی بسیاری از ملل است اما تردید در توفیق، آن زمانی اوج می‌گیرد که هیچ یکپارچگی برنامه‌ریزی شده و طرح کارشناسی مدونی در کار نیست؛ همه چیز حسب سلایق است و منافع گروهی.

از پس همه مرافعات اما این مردم گیلان، مازندران و گلستان و شهرهای گنبد، بندر ترکمن، سقز و بانه‌اند که در معرض خطر بحران بی‌گاز ماندن در سرمای زمستان می‌مانند و مگر نبود و ندیدیم و نشنیدیم که همین چند ماه پیش چه بر سرشان آمد؟ حالا سخن به صادرات گاز هم که می‌رسد، مناقشه بر سر منافع ملت بیش از پیش پر رنگ می‌شود چه، نظرها متفاوت است؛ یکی صادرات را و یکی غیر آن را زیانی تاریخی می‌خواند. با سید غلامحسین حسن تاش، رئیس سابق مؤسسه مطالعات بین‌المللی انرژی به گفت‌وگو نشسته‌ایم. حسن تاش رای قطعی نمی‌دهد اما به 2 نکته اشاره دارد؛ یکی فقدان نقشه راه و دیگری بی‌تدبیری در مدیریت منابع قابل استفاده گاز.

از نظر این کارشناس اقتصاد انرژی، عنوان دومین صاحب گاز طبیعی جهان می‌تواند توهم‌زا باشد. وی البته عنوانی دیگر برای این ثروتمند بی‌تدبیر به کار می‌گیرد: بدترین مصرف‌کننده انرژی!

  • شاید مناسب باشد که این گفت‌وگو را از آنجا آغاز کنیم که اساسا اهمیت و جایگاه صنعت گاز در اقتصاد ایران چیست؟

اول از همه باید در نظر داشته باشیم که 17درصد از ذخایر گاز طبیعی دنیا را در اختیار داریم. دوم اینکه اصحاب انرژی، قرن 21 را قرن گاز نامیده‌اند. به عبارتی اگر قرن 19 قرن ذغال سنگ و قرن 20 قرن نفت بوده است، قرن حاضر نیز قرن گاز نامیده شده است، بنابراین وصف، گاز طبیعی در سبد انرژی جهان سهم و اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

در چنین شرایطی و با توجه به اینکه ایران نیز دومین دارنده ذخایر گاز جهان است، پس طبیعی است که گاز در اقتصاد و روابط بین‌المللی، اهمیت ویژه‌ای پیدا خواهد کرد. حتی قابل پیش‌بینی است که ایران در دهه‌های آینده به سمتی حرکت کند که درآمدهای صادرات گاز جایگزین درآمدهای صادرات نفت شود؛ چرا که مخازن نفتی ما اغلب در نیمه دوم عمر تولیدشان هستند ولی ذخایر گازی این کشور جوان‌تر بوده و در نیمه اول تولیدند. همچنین عمدتا در اکتشافات جدید نیز شانس دستیابی به گاز بسیار بیشتر از نفت بوده است. پس به طور قطع، گاز در اقتصاد ما اهمیت روزافزونی دارد. علاوه بر این توجه داشته باشید که در حاضر حدود 60درصد مصرف انرژی داخلی کشور با بهره‌مندی از گاز تامین می‌شود که خود گویای جایگاه گاز در اقتصاد ایران است.

  • اما آیا از نظر جنابعالی مصرف گاز طبیعی در کشور آن هم در سطح 60 درصد از سبد انرژی مصرفی کشور مطلوب است؟

بسیار پرسش خوبی است. ببینید، من نه می‌توانم بگویم مطلوب است و نه می‌توانم بگویم مطلوب نیست؛ چرا که واقعیت این است که متاسفانه ما یک نقشه راه (Rod Map) برای انرژی کشور تهیه نکرده‌ایم. در واقع آنچه اتفاق افتاده است براساس طرح و برنامه‌ریزی جامع نبوده بلکه تا حدودی تصادفی بوده است. برای مثال وزیری آمده و دستور داده که نیروگاه‌ها تا سرحد امکان گازسوز شوند. این کار چقدر مطلوب و درست بوده است، معلوم نیست. پالایشگاه‌های ما براساس تولید فرآورده‌های سنگین مثل نفت کوره طراحی شده بودند.

چون ذغال سنگ نداریم و در گذشته تصمیم بر آن بوده که سوخت نیروگاه‌ها به جای ذغال‌سنگ، نفت کوره باشد. این برنامه یک مرتبه به تولید و مصرف گاز تغییر می‌کند. بنابراین با این مشکل مواجه شده‌ایم که این نفت کوره تولیدی در پالایشگاه‌های کشور را چه کنیم. نفت کوره که ارزش پایینی دارد و در ماه‌های اخیر نیز حتی بهایش از نفت خام هم کمتر شده است را باید صادر کنیم و بنزین مورد نیازمان را وارد کنیم.

اگر این ظرفیت‌ها و نکات را در نظر بگیریم، اصلا معلوم نیست که تصمیم به گازسوزکردن نیروگاه‌ها چقدر تصمیم درستی بوده که به این ترتیب سهم گاز نیز در سبد مصرفی کشور افزایش یافته است. بنابراین در یک جمع‌بندی می‌توان گفت که چون براساس یک طرح و نقشه جامعی اینگونه سیاستگذاری‌ها صورت نگرفته است، به طور قطعی نمی‌توان از آن دفاع و یا با آن مخالفت کرد.

 جدای از اینکه اساسا اینگونه برخورد به صورت قطعی نیازمند یک مطالعه و تحقیق کامل و  جامع است ولی به صورت اجمالی می‌توان گفت که به نظر می‌رسد ما در این باره کمی افراط کرده‌ایم. ضمن اینکه اصل متنوع‌سازی، اصل مهمی است. کشورهای صنعتی در غرب پس از دهه 1970 میلادی که به فکر تهیه طرح و نقشه برای انرژی افتادند نیز به اصل متنوع‌سازی بسیار بها دادند. در واقع اصل متنوع‌سازی این است که عاقل همه تخم‌مرغ‌هایش را در یک سبد نمی‌گذارد. از این روی در این مورد که یک مرتبه 60درصد سبد انرژی مصرفی کشور را گاز تصاحب کند، تردید دارم کار درستی صورت گرفته باشد.

  • با این حال همچنان می‌توان دو دیدگاه عمده را در این باره در کشور یافت. عده‌ای بر این باورند که باید این سهم به ویژه در صنعت افزایش یابد و عده‌ای دیگر صادرات را مهم‌تر تلقی می‌کنند. در واقع می‌خواهم تضارب آرا را بررسی کنید و نظر خودتان را نیز به آن بیفزایید.

گاز یک حامل انرژی در کنار حامل‌های دیگر است. بنابراین نمی‌توان برای یک حامل انرژی به صورت مجرد برنامه‌ریزی کرد. وقتی که ما برای کل حامل‌های انرژی برنامه نداشته باشیم، به طور حتم برای یکی از آنها نیز نمی‌توانیم برنامه درستی طراحی کنیم. نکته دیگر این است که آن برنامه انرژی که تکلیف گاز را هم در خود باید مشخص کند، چگونه باید تهیه و تدوین شود. من بر این باورم که در واقع برای این کار 2مرحله باید طی شود؛ مرحله اول مرحله تعیین خط قرمزهای استراتژیک است که در اینجا خیلی نگاه اقتصادی و تجاری به قضیه وجود ندارد. حالا این خط قرمز استراتژیک چیست.

برای مثال ممکن است در کشوری مثل ایران که ذخایر نفت و گاز بسیاری دارد، از نظر هزینه و به لحاظ اقتصادی تولید انرژی خورشیدی بادی و اتمی به صرفه نباشد، اما در نگاه راهبردی و استراتژیک نتیجه چیز دیگری خواهد بود و ممکن است مطرح شود که باید با انواع دیگر انرژی‌ها آشنا بود که در زمان بحران و اضطرار، انرژی مورد نیاز کشور تامین شود. این نگاه به امنیت ملی ارتباط دارد و ممکن است دیکته کند که برای مثال 10درصد از انرژی کشور باید از طریق انرژی هسته‌ای تامین شود یا مجموع انرژی‌های دیگر غیر از نفت و گاز فلان مقدار در سبد انرژی دارای سهم باشد.

بنابراین مراجعی باید وجود داشته باشند که راهبردهای انرژی کشور را مشخص کنند. در این مرحله اهل فن با نگاه به امنیت ملی ممکن است مطرح کنند که ما باید حتما در بازارهای جهانی نفت و گاز حضور داشته باشیم و بر این اساس بخشی از نفت و گازمان را باید به صادرات اختصاص دهیم. این نگاه، منافع سیاسی را در نظر گرفته است.

اما پس از مطرح‌شدن راهبردها، نگاه اقتصادی مطرح است و این یعنی مرحله دوم تدوین طرح و نقشه جامع. در این مرحله در چارچوب راهبردها، مسائل و نگاه اقتصادی باید طرح شود. براساس اصول اقتصادی باید ببینیم که گاز در کجا بازدهی بیشتری به ما می‌دهد. بنابراین در این مرحله صرفا نگاه اقتصادی را باید حاکم کرد و از میان گزینه‌هایی که با مرحله اول و نگاه راهبردی تعارض و تناقضی ندارند، مهم‌ترین را برگزینیم. منطق این انتخاب، منطق هزینه – فایده خواهد بود. ببینید! ما برای گاز کشور حداقل 4انتخاب داریم؛ تزریق به چاه‌های نفت برای بازیافت بیشتر، بردن گاز به سبد مصرف انرژی حتی بیش از همین 60درصدی که امروز شاهدیم تا جایی که جایگزین فرآورده‌های نفتی شود، بردن گاز به صنایع پتروشیمی و در نهایت صادرات.

من بر این باورم که این 4انتخاب را باید در یک مدل فنی – اقتصادی در نظر آورد. اگر کسی بگوید باید فلان مقدار گاز را به بهمان کشور همسایه صادر کنیم که بر این اساس روابط ما به گونه‌ای دیگر تنظیم شود، من مداخله نمی‌کنم و در تخصص‌ام نیست؛ چرا که ممکن است در آن نگاه راهبردی به این نتیجه برسند که گاز را با قیمت پایین هم صادر کنند تا هزینه‌های امنیت ملی را کاهش دهند. این نوع مسائل را دیگران باید تعیین کنند.

ولی در مرحله دوم و در کادری که 4گزینه اقتصادی ما در تعارض با مرحله اول نیست، انتخاب باید صرفا حسب منفعت اقتصادی باشد. کسانی وجود دارند که خیلی سینه‌چاک تزریق گاز به مخازن نفت هستند. من همیشه یک پرسش را در این خصوص مطرح می‌کنم و آن اینکه چرا ما گاز را به مخازن نفت تزریق کنیم. آنان پاسخ می‌دهند که به ازای هر مقدار مشخص گازی که به چاه‌ها تزریق می‌کنیم، فلان مقدار نفت بیشتری را می‌توان استخراج کرد. نفت فروخته می‌شود و گاز هم در مخزن باقی می‌ماند و می‌توان باز هم از آن استفاده کرد. حالا فرض کنید مشتری‌ای یافت شود که حاضر باشد گاز را بالاتر از ارزشی که اکنون ِرایج است، از ما بخرد، آنگاه پاسخ چه خواهد بود؟ آیا می‌گوییم که نه، ما باز هم گاز را تزریق خواهیم کرد؟ مگر جز این نیست که تزریق گاز را برای کسب منافع اقتصادی انجام می‌دهیم. از این رو طبق منطق انتخاب اقتصادی بین گزینه‌هایمان باید گزینه‌ای را در نظر بگیریم که کمترین هزینه و بیشترین بازدهی را داشته باشد.

  • قبل از اینکه گزینه بعدی را بررسی کنید، این پرسش جای طرح دارد که آیا منظور تزریق همه گاز موجود و در اختیار است؟

خیر، تا میزانی که البته نیاز مخازن نفتی کشور است.

  • چرا که ظاهرا نیازی نیست به همه مخازن کشور گاز تزریق شود و چاه‌های نیازمند نیز به صورت نامحدود و دائمی گاز نمی‌پذیرند.

درست است. تزریق گاز حسب فرمول و محاسبه خاص صورت می‌گیرد. همان‌طور که گفتید به برخی از مخازن باید گاز تزریق کرد و برخی دیگر ممکن است که اصلا تزریق آب مناسب‌تر باشد. با این وجود اغلب مخازن نفتی ما به دلیل پیربودن نیازمند تزریق گاز هستند. از این بابت تزریق گاز یکی از بهترین گزینه‌هاست.

  • خب، با توجه به بررسی این گزینه، نظر شما چیست؟ آیا این گزینه را می‌توان در طرح جامع به کار گرفت؟

من عقیده دارم فعلا و تاکید می‌کنم که فعلا و تا اطلاع ثانوی، با همین منطق قیمت و هزینه – فایده تزریق گاز به مخازن نفت و بردن به صنایع پتروشیمی و جایگزین‌کردن آن برای مصرف داخلی در راستای گسترش صنایع از صادرات اقتصادی‌تر است.

  • پس شما هم عقیده دارید که مصرف داخلی در برابر صادرات دارای اولویت است.

البته عرض کردم که باید محاسبات دقیق‌تری صورت گیرد ولی اجمالاً و برای مقطع زمانی حاضر می‌توان چنین گفت. اولاً قیمت‌های نفت، جهانی است اما قیمت‌های گاز منطقه‌ای است. ثانیاً گاز نظام قیمت‌گذاری مستقل ندارد و قیمت‌گذاری گاز به‌نوعی وابسته به نفت است. در واقع هر مقدار BTU گاز را معادل هر مقدار BTU نفت خام، گازوئیل یا نفت کوره در نظر می‌گیرند و در این رابطه مقدار انرژی تولیدی گاز را قیاس می‌کنند و بر آن مبنا قیمت‌گذاری می‌کنند.

همچنین به‌دلیل اینکه قیمت به‌صورت منطقه‌ای تعیین می‌شود، هزینه‌های حمل‌ونقل نیز محاسبه می‌شود. پس قیمت گاز تابعی از قیمت‌های جهانی نفت است و همیشه نیز می‌بینیم که قیمت گاز به‌طور متوسط کمتر از قیمت‌های جهانی نفت، از نظر ارزش حرارتی معادل است و با یک وقفه زمانی نیز قیمت‌های نفت را دنبال می‌کند. به این معنی که قیمت‌های جهانی نفت به‌سرعت تغییر می‌کنند اما بهای منطقه‌ای گاز برای تغییر دچار وقفه‌اند. در اینجا یک نتیجه‌گیری می‌توان کرد و آن اینکه به‌ویژه برای ما که به بازارهای گاز مثل اروپا دور هستیم تا زمانی که این رابطه وجود دارد قیمت گاز صادراتی نسبت به نفت پایین‌تر است. پس اگر ما بتوانیم گاز را تبدیل به نفت کنیم، نفت برایمان بازدهی بیشتری از گاز به لحاظ اقتصادی خواهد داشت.

تبدیل گاز به نفت نیز از طریق تزریق به چاه‌های نفتی و ورود به صنایع برای تولید فرآورده‌های بیشتر است. با این وصف چنین وضعیتی همیشگی نیست و فعلاً شرایط چنین است. ممکن است فناوری‌هایی در آینده نزدیک این رابطه را تغییر دهند. دلیل اینکه گاز هنوز نسبت به نفت درجه 2 است همین بوده که گاز طبیعی جای نفت را به‌طور کامل نگرفته است و جایگزین همه فرآورده‌های نفتی نیست. هنوز گاز در صنعت حمل‌ونقل حرف جدی نمی‌زند و جای فرآورده‌های سبک را به‌خوبی نتوانسته بگیرد. بنا بر این اگر در آینده نزدیک با گسترش فناوری‌های مربوط به تبدیل گاز به فرآورده‌های جایگزین نفتی، دیگر نمی‌توان بر مبنای حاضر درخصوص گاز بحث کرد. از این روی فعلاً با کسانی که به تزریق گاز اعتماد دارند هم‌عقیده هستم و نه برای همیشه.

  • نکته‌ای را که طرفداران گزینه صادرات بر آن تأکید می‌کنند این است که نیاز به تزریق و نیز سبد مصرفی داخلی و عطش صنایع نامحدود نیست. در این باره راهکار چیست؟

اگر با توجه به تولید، نیاز مصرف داخلی و تزریق به چاه‌های نفتی پاسخ داده شود مسئله به‌گونه دیگری خواهد بود. واقعیت این است که، صادرات گاز می‌تواند روابط تجاری کشور را با دیگران گسترش دهد؛چرا که نیازمند به گاز طبیعی‌اند. بر این اساس به‌طور قطع در روابط سیاسی هم محتاط‌تر برخورد خواهند کرد. همچنین با گسترش زمینه‌های تجاری، فرصت برای بهبود روابط دیپلماتیک نیز فراهم می‌شود. می‌دانید که روابط بین کشورها فقط با دیپلماسی شروع می‌شود. دیپلماسی مقدمه‌ای برای روابط خواهد بود.

با این تفاسیر، اگر همه کسانی که درباره بهتر بودن هرکدام از گزینه‌های مطرح شده وارد بحث می‌شوند به یک نکته توجه داشته باشند، تهیه و تدوین طرح جامع انرژی سهل‌تر خواهد شد. این نکته هم آن است که ما متأسفانه انواع انرژی‌ها و از جمله گاز طبیعی را بسیار بی‌رویه مصرف می‌کنیم. این یعنی که ما نه یکی از بدترین‌ترین مصرف‌کنندگان انرژی در دنیا بلکه اساساً بدترین مصرف‌کننده انرژی در دنیا هستیم. این نکته مهمی است. اگر ما به جای دعوا بر سر نوع مصرف گاز و گزینه‌های موجود، بسیج شده و با چنین روند مصرفی مقابله کنیم، چه‌بسا به اندازه کافی گاز طبیعی را بتوانیم برای هر 4 گزینه آزاد کنیم. این سخن ممکن است خیلی کلی‌گویی به‌نظر برسد اما من معتقدم که ما به‌راحتی پتانسیل 25 تا 30 درصد صرفه‌جویی همه انرژی‌ها در کشور از جمله گاز را داریم.

  • پیش از پرداختن به ضرورت تغییر الگوهای مصرف، ‌این پرسش مطرح است که در حال حاضر با توجه به فرمول هزینه-  فایده‌ای که برای انتخاب گزینه‌ها وجود دارد و براساس آن عنوان کردید که صادرات در اولویت نیست، تکلیف بازاریابی چه می‌شود. همواره این مسئله را برخی گوشزد کرده‌اند که براساس بلندمدت بودن قراردادهای صادرات گاز، وقفه دراین باره موجب از دست دادن مشتری شده و در آینده با مشکل مواجه خواهیم بود.

 من زیاد با این نظر موافق نیستم. به عبارتی شما می‌گویید که برخی معتقدند که اگر امروز برای عقد قراردادهای گازی نجنبیم، فردا دیر است.

  •  دقیقاً همین‌طور است. به خاطر دارم که در دولت خاتمی یکی از اصلی‌ترین پاسخ‌های مسئولان در برابر مخالفان صادرات گاز همین بود.

 من در مورد اینکه فرصت را از دست خواهیم داد خیلی موافق نیستم. عرض کردم قرن 21، قرن گاز نامیده شده است و براساس پیش‌بینی‌های مراجع مختلف، رشد تقاضای گاز از رشد تمام انرژی‌های دیگر بالاتر است. تازه این در شرایطی است که هنوز تبدیلات گازی توفیق قابل‌توجهی پیدا نکرده‌اند. اگر در فناوری‌هایی مثل GTL و OCM تحولی ایجاد شود و گسترش یابند یک مرتبه به‌صورت جهشی به میزان این رشد تقاضا افزوده خواهد شد. بنا براین ما با بازاری رو به توسعه روبه‌رو هستیم. اینکه گفته شود «فردا دیر است» بیشتر برای بازاریابی که روز به روز محدود می‌شوند مناسب است. کما اینکه امروز می‌بینیم که اگر 5 سال پیش قراردادهای گازی منعقد کرده بودیم اکنون متضرر شده بودیم، به همان دلیل که اشاره کردید قراردادهای صادرات گاز بلندمدت است.

ما 5 سال پیش بایست براساس نفت، 20 یا 25 دلار قرارداد امضا می‌کردیم. اگرچه قراردادها قابلیت اصلاح دارند اما زمان می‌برد که این تغییرها صورت بگیرد. نمونه آن هم همین قرارداد صادرات گاز به امارات است که حالا مدتی است برای اصلاح قیمت دچار مشکل شده‌ایم. بنا براین جای خوشحالی دارد که 5 سال پیش قراردادهای گازی امضا نشد و اکنون با بالا رفتن بهای جهانی نفت می‌توانیم همان گاز را با قیمت بهتری صادر کنیم. این بازار، بازاری رو به توسعه است. همچنین اضافه کنم کشوری که 17 درصد ذخایر گاز دنیا را دارد با کشوری که رتبه قابل‌توجهی در تصاحب ذخایر این حامل انرژی ندارد بسیار متفاوت است. ما خیلی باید به برنامه گاز توجه کنیم و فکر می‌کنم اگر این میزان ذخایر در دست دیگران بود بسیار بیشتر از ما حساسیت به خرج می‌دادند.

ما حتی باید دانشگاه صنعت گاز داشته باشیم و یکی از پیشروهای فناوری‌های صنعت گاز در جهان شویم. این مسئله برای ما خیلی مهم است. کشوری که یک درصد گاز دنیا را دارد به‌طور حتم توجهی به فناوری GTL نشان نمی‌دهد، اما ایران که 17 درصد این ذخایر را در خود جای داده و ممکن است در آینده به این میزان هم رفته‌رفته افزوده شود کشور متفاوتی است. از طرفی برای کشوری مثل ما و حضور در بازارهای جهانی گاز راهبردی است. من فکر می‌کنم که ما بالاخره صادرکننده گاز خواهیم بود.

درست است که اکنون به ترکیه گاز صادر می‌کنیم اما تا سال گذشته به‌طور کامل واردکننده بودیم به این معنی که میزان واردات گاز از ترکمنستان بیشتر از میزان صادراتی به ترکیه بود. به هر روی کشوری که بالاخره صادرکننده باشد به‌صورتی باید راهبردی به مسئله صادرات نگاه کند، یعنی باید سهمی را برای صادرات گاز در نظر گیرد اما در همین حال باید بهترین بازار را انتخاب کند. برخی می‌گویند اقتصاد را رها کنیم و تنها متوجه مسائل راهبردی باشیم. به‌نظرم در مسائل راهبردی و بحث امنیت ملی نیز باید بازارها را مقایسه کرد. آیا اتحادیه اروپا می‌تواند براساس وابستگی به گاز ایران به ما در مسائل بین‌المللی یاری رساند یا هند و پاکستان؟ آنچه مسلم است اینکه ما حداقل تا افق چشم‌انداز 20 ساله کشور، گاز به اندازه کافی نداریم که همه گزینه‌ها را پوشش دهیم و شرایط بین‌المللی و سیاسی حاضر نیز به‌گونه‌ای است که به سرعت نمی‌توانیم طرح‌های توسعه‌ای گاز را پیش ببریم.

اگر ما می‌توانستیم به سه برابر سرعت حاضر طرح‌ها را پیش ببریم، باز من تجدید نظر می‌کردم، اگر فرض کنیم که مطمئن بودیم ظرف دو سال آینده هر 30 مرحله میدان گازی پارس جنوبی را توسعه دهیم، مسئله به‌گونه‌ای دیگر طرح می‌شد. اما در حال حاضر با توجه به شواهد ما با محدودیت توسعه ذخایر گازی مواجه هستیم. بر این اساس معتقدم که ما در بهترین بازارها باید ورود محدود به بازار جهانی داشته باشیم. یعنی در مسائل قیمت‌گذاری، حقوقی و قراردادی آشنایی کامل پیدا کنیم تا در زمان مناسب برای ورود کامل به بازارهای جهانی در شرایط فعالی ظاهر شویم.

  • اجازه دهید به‌صورت دیگر به این 4 گزینه مطرح برای گاز کشور نگاه کنیم. روی کاغذ به‌راحتی از 17 درصد ذخایر گاز طبیعی جهان سخن می‌گوییم و از امکانات و توانایی‌های بالقوه طرح‌ها می‌نویسیم. درباره افزایش مصرف صنعتی ایده‌پردازی می‌کنیم و حتی در عمل هم به تعداد مجتمع‌های پتروشیمی می‌افزاییم. اما با توجه به سطح تولیدمان، باید پرسید کدام گاز؟ به‌راستی این همه جدل تنها تئوریک است یا در عالم واقع هم مصداق دارد؟ دم دستی‌ترین نمونه را می‌توان بحران کمبود گاز زمستان 86 مثال آورد. آیا این عقب‌ماندگی مصرف از سطح تولید مجالی برای چنین مناقشاتی باقی می‌گذارد؟

دقیقاً حرف شما درست است. به عبارتی همه حرف‌های ما تاکنون روی بعد عرضه و تقاضا بود اما شما به بعد مصرف و تولید بازگشتید. حالا این نکته مطرح می‌شود که در میان آن 4 گزینه هم اینگونه نیست که حتماً یک گزینه خاص انتخاب کنیم، بلکه می‌توانیم تخصیص دهیم که از هر یک از گزینه‌های موجود درصدی شامل برنامه شود. با مجموع حرف‌هایی که عنوان شد ممکن است که سهم تخصیص تزریق خیلی بیشتر و صادرات کمتر باشد. اما خود این تخصیص باید محدود به برنامه‌های تولید باشد. در واقع اینکه ما 17 درصد ذخایر گاز جهان را داریم یک توهم برایمان ایجاد می‌کند؛ توهمی بر این مبنا که ما همه کار را می‌توانیم انجام دهیم، درصورتی که آنچه مهم است این است که گاز از 4 تا 5 هزار متر زیر زمین باید استحصال شود و آنگاه پس از سرمایه‌گذاری و طی فرآیند قابل‌مصرف شود.

جالب این است که گاز رساندن و مصرف و تقاضا ایجاد کردن خیلی راحت‌تر و کم‌هزینه‌تر از تولید است. طرح بالادستی میلیارد دلاری است اما لوله‌کشی و افزایش مصرف ارزان‌تر است. نمونه‌ای که عنوان کردید درست تداعی‌کننده این شعر است که «به حال کسی زار باید گریست / که دخلش بود 19، خرج20 !» از این روی ما دخل و خرجمان در رابطه با گاز با هم تناسب ندارد؛ یعنی همه آنچه گفته شد باید به برنامه تولید معطوف شود.برنامه‌های تولید ما هم باید واقعی تنظیم شوند؛ یعنی با توجه به تجربه‌های گذشته و نه براساس «توهم» و «انشاءالله درست می‌شود»، بلکه براساس واقعیت‌های مرتبط با توانایی‌مان ببینیم چند فاز پارس جنوبی و کدام حوزه‌ها را می‌توانیم در چه مدت زمانی توسعه دهیم و واقعا چه میزان گاز در اختیارمان خواهد بود.

پس از آن با مشخص‌شدن میزان تولید باید بررسی کنیم که آیا این مقدار تولید تنها چاله‌های گذشته را پر می‌کند  یا علاوه بر آن مقداری هم اضافه باقی می‌ماند. در صورت باقی‌ماندن یا به عبارتی مازاد تولید بر نیازهای قطعی حاضر باید به بهترین تخصیص دست یابیم. اگر هنوز تزریق به چاه‌های نفت به اندازه کافی نیست به طور مسلم باید به این بخش پرداخته شود.اگر این مسئله برطرف شد و کارشناسان مخزن تایید کردند که در حد کفایت گاز تزریق شده است، آنگاه می‌توان به سراغ گزینه‌های بعدی رفت. من خوشحالم از اینکه این پرسش از سوی مطرح شد؛ چرا که شاید من هم اشتباه کردم و معترف‌ام به اینکه بحث را از مصرف شروع کردم.

  • البته جنابعالی در پاسخ به پرسش مرتبط درخصوص چگونگی مصرف، مباحث‌تان را مطرح کردید.

به هر روی معتقدم که بحث باید از تولید آغاز شود. بررسی چرایی اتفاقی که زمستان سال گذشته افتاد، بسیار ساده است؛ چرا که در تولید دچار مشکل هستیم و از سویی ما درباره مصرف، تصمیم‌هایی کور می‌گیریم. اینگونه نیست که در برنامه و بودجه کشور حسب بودجه تخصیص داده شده از شرکت ملی گاز بخواهیم که میزان مشخصی گاز به تولید کشور اضافه کند و از آن پس برای مثال براساس میزان تولیدشده، بخشی هم به صادرات اختصاص داده شود.

متاسفانه درباره مصرف گاز تصمیم‌های ما یکباره و غیرکارشناسی است. نمونه این نوع تصمیم‌گیری‌ها کم نیست، مجلس یکباره دستور می‌دهد که دولت باید به تمام روستاهای واقع در شعاع 15کیلومتری خطوط لوله انتقال، گازرسانی کند. آیا محاسبه شده است این مصوبه در صورت اجرایی‌شدن برابر با مصرف چه میزان گاز است؟آیا محاسبه شده است که این روستاها چه تعدادی با چه میزان جمعیت‌اند و به لحاظ جوی، سردسیر یا گرم‌سیر هستند؟ آیا متوسط مصرف گاز در هر خانوار را پیش‌بینی کرده‌ایم؟ آیا می‌دانیم این یک عبارت که در یک نشست و برخاست تصویب می‌شود، چقدر تقاضا ایجاد خواهد کرد؟
ما این تصمیم را می‌گیریم و از آن پس، تک‌تک نمایندگان مجلس و مقامات محلی و استانی به دنبال اجرای مصوبه خواهند بود.

اجرای چنین مصوبه‌ای هرگز سخت و پیچیده نیست؛ چرا که نصب انشعابات و خط لوله کاری است که پیمانکاران ما بلدند و از سویی پروژه ریالی است و ارزبری زیادی ندارد و به سرعت انجام می‌شود. پس از اینگونه گازرسانی‌ها، عنوان می‌شود که قرار نبوده است مصرف کشور در این سطح افزایش یابد. پس نتیجه می‌گیریم که به 2صورت می‌توان برای مصرف تصمیم گرفت یا اینکه یکباره و بدون مطالعه اقدام کنیم که مثال دیگرش CNGسوز کردن یک میلیون خودرو است که هرگز محاسبه نمی‌شود این میزان چقدر به تقاضای روزانه گاز می‌افزاید و نوع دیگر تصمیم‌گیری آن است که با افزایش تولید به مسئولان اجازه داده شود که حسب کار کارشناسی به نیازهای موجود پاسخ داده شود. جدای از اینکه کشور ما فاقد یک برنامه جامع انرژی است، اما حداقل توقع این است که به اندازه دخل، خرج تراشیده شود. دخل ما گاز زیرزمین نیست بلکه گازی است که با طی یک پروسه قابل استفاده شده است.

بنابراین تا زمانی که بودجه و برنامه‌‌های ما در خصوص گاز با میزان تولیدمان متناسب نباشد، ممکن است که هر ساله کمبود گاز بیشتر شده و در این میان غیر از خسارات اجتماعی و بهداشتی، خسارات اقتصادی بسیاری نیز بر جامعه متحمل شود. حتی متاسفانه در زمستان سال گذشته، شنیده شد که دولت مجبور شد تا از نیروی برق – آبی نیز برای تامین برق استفاده کند؛ چرا که نیروگاه‌های کشور با کمبود گاز طبیعی و سوخت مایع روبه‌رو شده‌ بودند. استفاده از نیروی برق -‌ آبی در زمستان یعنی خالی‌کردن سدها در زمانی که باید پر شوند و آب را برای تابستان ذخیره کنند. حالا ببینید که چنین کاری چه مشکلات زنجیره‌ای را ایجاد می‌کند.

  • در شرایط فعلی و با توجه به میزان فعلی گاز، حرکت به سوی فناوری‌های تبدیل، اولویت دارد یا خیر؟

 هنوز تجاری، اقتصادی و سودده بودن تبدیلات گازی اثبات نشده است و در سطح بین‌المللی نیز همچنان دراین باره تردیدهایی وجود دارد. برای مثال فناوری GTL وجود دارد و می‌توان از طریق آن گاز را به فراورده‌هایی تبدیل کرد اما راندمان پائین و ریسک بالایی دارد. اینکه کشوری مثل ایران، باید درباره پژوهش حساس باشد و بودجه اختصاص دهد و از این روی تحولات این صنعت را در سطح بین‌المللی تعقیب کند، شکی نیست.

  • اما این بحث تحقیق و توسعه (R&D) است. پرسش‌ام بیشتر در رابطه با در نظر گرفتن اولویت برای راه‌اندازی این دست فناوری‌ها در داخل کشور است.

خیر. من چنین حرکتی را پیشنهاد نمی‌کنم. در مورد GTL و OCM و فناوری‌هایی از این دست در شرایط حاضر فوریتی نباید در نظر گرفت.

  • در رابطه با فناوری LNG چطور؟

بحث LNG فرق می‌کند. فناوری LNG یک گزینه برای صادرات در مقابل گزینه‌های دیگر است. برای مثال به دو صورت خط لوله و LNG می‌توان وارد بازار هند شد. این دو گزینه باید در یک مقایسه فنی-اقتصادی قرار گیرد. برخی از پارامترهای غیراقتصادی در این میان وجود دارد که باید تا حد ممکن سعی کرد آنها نیز اقتصادی شوند. نمونه این پارامترهای غیراقتصادی سوءروابط سیاسی هند و پاکستان است. برای صادرات گاز با ال.ان.جی این پارامتر دخیل نیست اما در خط لوله باید آن را در نظر داشت.

در یک مقایسه فنی-اقتصادی دقیق ممکن است عدد و رقمی پیدا شود که گزینه ریسک به‌وجود آمده براساس روابط سیاسی هند و پاکستان کمی شود. مثلاً بیاییم شرکت بیمه‌ای را پیدا کنیم که حاضر شود خط لوله را بیمه کند. در این صورت در هنگام توقف جریان گاز به‌دلیل درگیری طرفین یا بمب‌گذاری و هر دلیل ناشی از سوءروابط این دولت‌ها، شرکت بیمه حاضر به پرداخت خسارت خواهد بود. اینکه آن شرکت بیمه چه مبلغی را بابت این تعهد دریافت می‌کند رقمی است که می‌توان در حد مد فنی- اقتصادی خط لوله گاز به‌کار گرفت. با کمی کردن هزینه‌های جانبی نظیر هزینه ریسک می‌توان دو گزینه خط لوله LNG را با هم مقایسه کرد. از سویی هم استفاده از LNG یا خط لوله بستگی به انتخاب بازار دارد.

همچنین معتقدم که کلیه مسائل راهبردی را نیز در این میان باید نظر گرفت. وقتی گازمان را تبدیل به LNG کنیم دوباره باید وارد خلیج فارس شویم. یعنی گاز هم مثل نفت تمام ریسک‌های مربوط به خلیج فارس را شامل خواهد شد. اصل متنوع‌سازی در همه امور مطرح است.وقتی ما گاز را با خط لوله به اروپا می‌رسانیم به هر حال یک حاشیه ایمنی برایمان ایجاد می‌شود. به این ترتیب که اگر زمانی در خلیج فارس مشکلی وجود داشت، درآمدی از جای دیگری وجود خواهد داشت. بنا بر این بدون اینکه بخواهم هیچگونه حکم کلی صادر کنم، می‌خواهم تأکید کنم و تذکر دهم که تمام این مسایل نیاز به مطالعات دقیق و جامع دارد.

کد خبر 57044

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز