البته این هم نمیتواند تعریف مناسبی برای لیونل مسی باشد ولی پائولو آنتونیونی نویسنده گاتزتا دلو اسپرت علاقه فراوانی نشان میدهد که در همه نوشتههایش، لیو را با با همین دو کلمه معرفی کند.
داستان زندگی لیوی کوچک از وقتی آغاز شد که کارلوس رکساچ، مدیر ورزشی وقت بارسلونا بازی او را دید. پیشنهاد او که یکی از اعضای تیم استعدادیابی باشگاه بارسلونا در آن زمان هم محسوب میشد، نقشی کلیدی را در رشد این بازیکن ریزجثه بازی کرد؛ نقشی که هنوز هم در ذهن لیو پررنگ است.
شروع کار
لیو برخلاف بسیاری از بازیکنان آمریکای لاتین، زندگی آمیخته با فقر مطلق را تجربه نکرد. مانند خیلی از بازیکنان برزیل و آرژانتین در حسرت لقمهای نان هم نمیماند. زندگی او تلفیق عجیبی از داشتن و نداشتن بود. چیزی بین این دو. خانوادهای متوسط که میتوانست فقط از پس احتیاجات ابتدایی زندگی برآید، اما رفاه، نه.
این وضعیت شاید باعث شد خانواده 6 نفره مسی خیلی راحت پیشنهاد رکساچ و باشگاه بارسلونا را در 13 سالگی پسر وسطیشان بپذیرند. پیشنهاد حقوق 500 پوند در ماه برای بچهای که در زمان ورود به بارسلون کمتر از 13 سال داشت.
لیو درباره آن روزها میگوید: «5 سال برای تیم نونهالان نیوالدبویز بازی کردم. وقتی مربی ریورپلاته مرا دید و خواست مرا به تیم خودش ببرد، نمایندگان بارسلونا به آرژانتین آمدند. عمویم که در اسپانیا زندگی میکرد خبرشان کرده بود.
آنها بازیام را دیدند و پسندیدند. وقتی به پدرم پیشنهاد حقوق 500 پوند در ماه را دادند، پدرم آن را بلافاصله قبول کرد. او هیچ وقت فکرش را هم نمیکرد که برای پسر کوچولوی او چنین مشتری خوبی پیدا بشود. او خودش مربی یک تیم محلی بود و میدانست چه هنرهایی دارم اما باور نمیکرد برای بازیکنی که جثهاش بزرگترین سد راه زندگیاش محسوب میشود، چنین پیشنهادی را ارائه کنند.»
رکساچ و نمایندگان بارسا فاصله بارسلونا تا روزاریو در 320 کیلومتری شمالشرقی بوئنوسآیرس را با اشتیاق طی کردند. این، وظیفه اصلی تیم استعدادیابی بارسلونا در 30سال اخیر بوده است.
آندونی زوبیزارتا دروازهبان افسانهای فوتبال اسپانیا معتقد است اگر کار این تیم در دنیا منحصر به فرد نباشد، یکی از بهترینهای جهان فوتبال است.
لیو تنها یکی از پدیدههایی است که آنها در هر سال به بارسلونا میآورند و خرج اقامت آنها را همراه با خانوادهشان میپذیرند تا از میان آنها ستارهای تازه متولد شود. اگرچه این راه، سود کلانی را به جیب باشگاه سرازیر میکند، اما لیو از اتفاقی که برای او افتاد کاملا راضی است و آن را یک خوششانسی بزرگ تعبیر میکند.
«وقتی پیشنهاد ارائه شد، پدرم بلافاصله پذیرفت و ما آماده سفر شدیم. همه همسایهها برای بدرقه ما آمده بودند. من، دو برادرم، خواهرم و پدر و مادرم به بارسلون رفتیم تا در نیوکمپ تست بدهم. اولش کمی ترسیده بودم چون فقط اسم نیوکمپ را از مربیمان در نیو الدبویز شنیده بودم، اما آرام آرام به آنجا عادت کردم.»
روزهای حضور در بارسلونا برای بچهای که وقتی روی نیمکت ذخیرهها مینشست، حتی پایش هم به زمین نمیرسید، روزهای سختی بود. مدیران تیم بعد از آنکه دیدند او توانایی فوق العادهای در حمل توپ دارد و وقتی مهارتهای فردی او را بیهمتا دیدند، راه را برای صعود سریع لیو فراهم کردند. اولین قدم، رسیدگی به جثه این بچه بود. مدتها پیش (وقتی او 11 ساله بود و خانوادهاش در آرژانتین زندگی میکردند)
پزشکان متخصص بهصورت جداگانه او را معاینه کرده و تزریق آمپولهای هورمونی کمکی برای رشد را تجویز کرده بودند. او مجبور بود برای 3سال هرشب یک آمپول کمکی هورمونی بزند. این، شاید بزرگترین دلیل برای انتقال او به خارج کشور بود.
ریورپلاته که به استخدام طولانی مدت او علاقه نشان داده بود، وقتی مشکل خانواده مسی را از زبان جورج (پدر خانواده) شنید، خیلی راحت از پیشنهادش عقب نشینی کرد، اما بارسلونا برخلاف ریور، آنقدر پول داشت که خرج این بازیکن را با همه مشکلاتش بپردازد.
رکساچ بعدها گفت: «من یک جواهر واقعی کشف کرده بودم و دلیلی نداشت برای این هزینههای ابتدایی از ربودن این جواهر منصرف شوم.» تزریق آمپولهای هورمونی دیگر به پایان رسیده بود. خانوادهاش بعد از 2 سال به روزاریوی آرژانتین برگشته بودند و تنها راه ارتباطی لیو با مادرش، تلفن و گفتوگو با کمک وبکم کامپیوتر بود تا هر دو طرف در هر ارتباط، یک دل سیر گریه کنند.
لیو بهدلیل آنکه خواهر 5 سالهاش باعث شد خانواده به آرژانتین برگردند تا مدتها او را نمیبخشید، اما بعدها متوجه شد این کودک، ناخواسته باعث استقلال او در زندگی شده است: «خواهرم در مدت دو سال حضور در اسپانیا حتی یک دوست و همبازی هم پیدا نکرد. با آنکه عمویم در اسپانیا زندکی میکرد، شرایط برای خانوادهام غیرقابل تحمل شد و آنها برگشتند.
روزها و هفتههای اول خیلی سخت گذشت، اما آرامآرام به شرایط عادت کردم. آن روزها رفتار خواهرم را با کینه تفسیر میکردم اما حالا میبینم این اتفاق به من برای استقلال کمک کرد.» تزریق هورمونهای کمکی رشد به لیوی کوچک تاثیرش را گذاشت و او ماهی یک سانتیمتر بزرگ شد تا قدش به 168 سانتیمتر رسید.
این نهایت کاری بود که متخصصان میتوانستند برای او انجام دهند. او تیمهای جوانان و B بارسا را با سرعت نور پشت سر گذاشت تا در تیم اصلی بهدنبال فرصتی برای خودنمایی باشد. 16 نوامبر سال 2003 تقریبا 1100روز از زمانی که او با خانوادهاش به بارسلون آمده بود، میگذشت. سفر به پرتغال برای افتتاح ورزشگاه دراگائو (که آن زمان برای میزبانی از یورو 2004 آماده میشد) او را با تیم اصلی آشنا کرد.
شرکت در آن بازی، عنوان سومین بازیکن جوان تاریخ باشگاه بارسلونا را به لیو داد. اگرچه دو بازیکن جوان پیشین تا سالها نتوانستند در لالیگا بازی کنند، اما مسی برای بازی در لیگ برتر اسپانیا فقط 10 ماه صبر کرد و وقتی در داربی شهر بارسلون مقابل اسپانیول به میدان رفت (16 اکتبر 2004)، عنوان جوانترین بازیکن این باشگاه را که در لالیگا بازی کرده از آن خود کرد.
البته او یک رکورد دیگر را هم به نام خود زد که رکوردش تا همین سال گذشته دست نخورده باقی مانده بود: جوانترین گلزن بارسا. 16 میسال 2005 بود که او با ضربهای چیپ و دیدنی به آلباسته گل زد و عنوان جوانترین گلزن تاریخ باشگاه را مال خود کرد اما این رکورد وقتی بوژان کرکیچ ، بازیکن اسپانیایی و جوان بارسا گل زد، شکسته شد.
یک بازیکن اصیل
ظاهری آراسته با صورتی که دست هیچ آرایشگری به آن نرسیده است. این وضعیت، او را در نقطه مقابل دیوید بکام قرار میدهد. او هیچیک از حاشیههای بکام را ندارد. حتی او اجازه نداد که زندگیاش با حاشیههای مخرب فردی آمیخته و تهدید شود که در سراسر زندگیاش با او مقایسه شده و میشود.
لیو درست یک سال و 2 روز بعد از بازی تاریخی آرژانتین و انگلیس در مرحله یکچهارم نهایی جام جهانی 1986 به دنیا آمد؛ 24 ژوئن 1987. از زمانی که به عنوان یک بازیکن کلیدی در بارسا و تیم ملی آژانتین مطرح شد، مدام در حال مقایسه شدن بود.
به هر حال او وارث سزاوار مردان تکنیکی فوتبال دنیا بهخصوص مارادونا محسوب میشد و باید در این مقام قرار میگرفت. گل او به ختافه در بازیهای جام حذفی اسپانیا در سال 2007 که گل با دست مارادونا به انگلیس را به یاد میآورد و گل دیدنی و استثنایی او به اسپانیول در همان سال که گل اول مارادونا در آن بازی را در خاطرهها زنده میکرد، قدرت و دامنه این قیاس را بیشتر کرد اما لیو هرگز اجازه نداد حاشیههایی که زندگی دیگوی بزرگ را به آتش کشیده بودند، به سمت زندگی او بیابند.
خوان سباستین ورون، بازیکن تیم ملی آرژانتین درباره او میگوید: «این بچه هیچ حاشیهای ندارد. انگار او در دنیای فوتبالیستها زندگی نمیکند. فقط فوتبال را دوست دارد و وقتی هم که باید استراحت کند، با پلی استیشن سری به دنیای فوتبال میزند.»
پسر خجالتی روزاریو با آن خلاقیت عجیب در کار تیمی، تکنیک مثالزدنی و سرعت غیرقابل مهارش، حالا بت دوستداشتنی نیوکمپ است؛ بازیکنی که بهدلیل نقشی کلیدیاش در قهرمانی 3 سال پیش بارسا در لیگ قهرمانان و مهمتر از آن هت تریک رؤیاییاش در ال کلاسیکو، جایی ثابت در دل هواداران پرحرارت بارسا دارد.
او درباره آنها میگوید: «آنها واقعا به فوتبال جان میدهند. فوتبال بدون آنها هیچ معنای هیجانانگیزی ندارد. نمیتوانم فضای ورزشگاه نیوکمپ را بدون تماشاگر تجسم کنم. حتی فکر اینکه روزی در ورزشگاه خالی از تماشاگر بازی کنم، مرا افسرده میکند.»
جواهری که 8 سال پیش رکساچ در روزاریو کشف کرد، حالا یکی از بهترینهای دنیای فوتبال است و به قول یوهان کرایف، سرمربی سالهای گذشته بارسا، یکی از بختهای دائمی توپ طلا خواهد شد اگر بداند که همیشه باید بیاموزد.»