نیلوفر نیک‌بنیاد: ۱۵، ۱۶سال قبل، مثل حالا کتاب کودک و نوجوان به‌وفور پیدا نمی‌شد. ناشرها تازه شروع کرده بودند به انتشار کتاب‌های تألیف یا ترجمه‌ی کودک و نوجوان. یکی از اسم‌هایی که روی خیلی از کتاب‌های ترجمه‌ای که تازه روانه‌ی بازار شده بودند به چشم می‌خورد، این بود: «کیوان عبیدی‌آشتیانی».

هدف ترجمه ایجاد صلح است

همانروزها بود که گفتوگویی با او در هفتهنامهی دوچرخه چاپ شد و از اینکه میدیدم یک خانم است، شگفتزده شده بودم. حالا اینروزها همه خانم عبیدی آشتیانی را با ترجمههای خوب و کتابهای عالیاش میشناسند. آخرین کتابی که از او منتشر شده «تافی» نوشتهی «سارا کروسان» است که ماجرای ارتباط نامعلومی بین یک دختر نوجوان و یک زن میانسال را روایت میکند؛ یکی میخواهد زندگیاش را فراموش کند و دیگری میخواهد زندگی را بهیاد بیاورد. در این شماره به سراغ این مترجم رفتیم.

 کی با دوچرخه آشنا شدید یادتان هست؟

خیلی با دوچرخه آشنا نبودم، چون به آن‌صورت با نشریات کودک و نوجوان همکاری نداشتم. پنج شش سال بود کتاب ترجمه می‌کردم و خیلی‌ها از اطرافیان و اقوامم هم نمی‌دانستند که این کار را در کنار کار دیگرم انجام می‌دهم. یک روز دخترخاله‌ام تماس گرفت و گفت پسرش می‌گوید این کیوان عبیدی‌آشتیانی که کتابش در دوچرخه معرفی شده، فامیل ماست؟ دخترخاله‌ام تماس گرفته بود بپرسد که واقعاً من هستم یا نه. این‌طوری شد که من با دوچرخه آشنا شدم و بعد هم به دعوت فرهاد حسن‌زاده برای گفت‌وگو به دفتر دوچرخه رفتم.

دوچرخه در ادبیات کودک و نوجوان ایران چه جایگاهی دارد؟

فکر می‌کنم جایگاه خوب و مهمی دارد. اگر اشتباه نکنم ۱۵سال پیش بود که با دوچرخه آشنا شدم و از همان موقع از دیدن و خواندنش خیلی لذت بردم. چون هم مطالب بچه‌ها در آن بود، هم داستان و معرفی کتاب و اخباری که ممکن است برای نوجوانان جالب باشد. در واقع موادی داخلش بود که برای کودک و نوجوان کاملاً مناسب است.

چرا مترجمان کشورمان علاقهی چندانی به همکاری با نشریات کودک و نوجوان ندارند و کمتر به آنها کار ترجمه ارائه میدهند؟

این موضوع به چند معضل برمی‌گردد. اول این‌که احتمالاً دست‌مزد این کار خیلی پایین است و زمانی که باید برای این کار صرف شود، خیلی زیاد. دیگر این‌که وقتی زمانی را برای ترجمه‌ی یک کتاب زمان می‌گذارم، در نهایت کتاب چاپ می‌شود و باقی می‌ماند و تاریخ انقضایش خیلی بیش‌تر از نشریه است. مسلماً مترجم‌ها ترجیح می‌دهند کاری انجام دهند که باقی بماند. به نظر من زمان و مسئله‌ی مالی دو علت اصلی این مشکل هستند.

چگونه میتوان از ترجمه برای بهبود نشریات کودک و نوجوان داخلی کمک گرفت؟

ترجمه در واقع انتقال فرهنگ‌هاست. اخباری که درباره‌ی خارج از ایران گذاشته می‌شود، باید متنوع و از سراسر دنیا باشد و به موضوع کودک و نوجوان بپردازد. این موضوع به نزدیکی فرهنگ‌ها و آشناشدن با فرهنگ‌های گوناگون خیلی کمک می‌کند و این نزدیکی، در واقع به معنای صلح است. تنها استفاده از ترجمه، داستان نیست. اخبار مناسب سن کودک و نوجوان، گنجاندن بازی‌ها و هرآن‌چه که ترجمه به‌عنوان رسالتش در جهت آشنایی با فرهنگ‌های گوناگون و در جهت صلح در نظر گرفته، کمک‌کننده است.

برای مترجم شدن، تسلط به یک زبان دیگر کافی است؟

اول از همه عشق به ادبیات می‌خواهد. دانستن یک یا دو زبان نیست که کسی را مترجم می‌کند. در واقع شما باید با دو فرهنگ آشنا باشید. این‌که شما زبانی را بلد باشید، ولی به فرهنگی که دارید از آن ترجمه می‌کنید، اشراف نداشته باشید، ترجمه‌تان را ناقص می‌کند. ترجمه تا حدودی ذات داستان‌نویسی لازم دارد. کسی که ترجمه می‌کند باید بتواند در جایگاه نویسنده‌ی اصلی قرار بگیرد و داستان را دوباره و به زبان دیگری خلق کند.

منظورم از زبان، لحن و آهنگی است که در داستان درمی‌آید، وگرنه خیلی راحت می‌توان فرهنگ لغت را باز کرد و لغات را کنار هم گذاشت و ترجمه کرد، ولی این فن و هنرِ ترجمه نیست. هنر ترجمه، زمانی شکل می‌گیرد که با فرهنگ مبدأ آشنایی داشته باشیم. کار ساده‌ای نیست. خیلی‌ها فکر می‌کنند به سادگی می‌توان مترجم شد ولی این‌طور نیست. ما مسئولیم وقتی داستانی از نویسنده‌ای ترجمه می‌کنیم، به زبان نویسنده پایبند باشیم و امانت‌دار زبانش باشیم. چون کارکرد اصلی ادبیات که همان تأثیرگذاری آن است با زبان شکل می‌گیرد نه صرفاً با ترجمه‌ی لغات.

مطالعه هم خیلی مهم است چون کسی که وارد این حوزه می‌شود، باید به ادبیات تسلط داشته باشد و این فقط به معنای تسلط به ادبیات کودک و نوجوان نیست، تسلط به ادبیات بزرگ‌سال، تاریخچه‌ی ادبیات و... همه‌ی این‌ها باید وجود داشته باشد.

برای ۲۰سالگی دوچرخه چه آرزویی دارید؟

واقعاً آرزو می‌کنم پابرجا بماند و عمرش باقی باشد. با توجه به این فضاهای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و زمانی که بچه‌ها برای سرگرمی‌های دیگر می‌گذارند، خیلی سخت می‌توان دوام آورد.

امیدوارم دوچرخه آن‌قدر سلامت و سرحال و پرشور باشد که  باقی بماند.

ناخنکــ کتاب

آقای برک‌وی یک تمرین ۱۵ ثانیه‌ای به ما داد. باید بدون فکر کردن با سرعت تمام، چیزی می‌کشیدیم. وقتی همه حاضر می‌شدند، او می‌گفت که چه چیزی بکشیم. او گفت: «یادتان باشد، فکر نکنید. فقط بکشید. ۱۵ ثانیه. حاضر؟ روح خودتان را بکشید. حرکت!»

همه‌ی ما ۱۵ ثانیه را از دست دادیم، چون فقط به او خیره شده بودیم. وقتی دیدیم خیلی جدی است و دارد ساعتش را نگاه می‌کند، قلم‌هایمان را روی کاغذ بردیم. من فکر نکردم. وقتی برای فکر کردن نبود.

وقتی آقای برک‌وی گفت: «تمام» همه حیرت‌زده سرهایشان را بالا آوردند. بعد همه روی ورقه‌هایمان را نگاه کردیم و صدایی مثل وزوز زنبور توی اتاق پیچید. ما از چیزهایی که کشیده بودیم، تعجب کردیم. آقای برک‌وی با هیجان دور اتاق حرکت کرد و ورقه‌ها را برداشت. او آن‌ها را با هم قاتی کرد و بعد روی تخته چسباند و گفت: «حالا همه‌ی روح‌ها این‌جاست.»

بخشی از کتاب

با کفشهای دیگران راه برو

نویسنده: شارون کریچ

مترجم: کیوان عبیدی

آشتیانی

ناشر: کتاب چ، واحد کودک و نوجوان نشر چشمه

تلفن: ۸۸۳۳۳۶۰۰

قیمت: ۴۵هزار تومان

کد خبر 580151

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha