بازیهایی که در سال 1896 با هدف در کنار هم قرار گرفتن ورزشکاران ملتها و نژادهای مختلف پایه ریزی شد، حالا عظیمترین اتفاق ورزشی دنیاست.
المپیک ابتدا آرمانهایی داشت که تلاش کرد به آنها پایبند بماند. آرمانهایی که دوستی ملتها، مبارزه با نژادپرستی و درستی نقشی محوری در آنها بازی میکردند.
المپیک اگرچه 36 سال پیش از جام جهانی آغاز شد اما مانند این رویداد بزرگ قربانی جنگ دولتهای مترقی آن زمان شد. با این تفاوت که المپیک از جنگ جهانی اول هم آسیب دید. زمانی که هنوز فکر راهاندازی جام جهانی به ذهن ژول ریمه نرسیده بود، المپیک تعطیل شد.
درگیری دولتهای محور (اتریش، مجارستان و عثمانی) با فرماندهی آلمان و نیروهای متفقین (شامل فرانسه و بریتانیا) که بعدها نام جنگ جهانی اول را پیدا کرد، المپیک را پس از برگزاری پنجمین دورهاش تعطیل کرد تا آنتورپ بلژیک 8 سال پس از المپیک 1912 استکهلم، میزبان المپیک باشد. خیلیها بازیهای 1916 را که بین این دو دوره گم شد، جزو دورههای برگزار شده بازیهای المپیک میدانند. مثل دو دورهای که در سالهای 1940 و 1944 بهدلیل حمله سپتامبر 1939 آلمان به لهستان و درگیری نیروهای متحدین (آلمان، ایتالیا و ژاپن) و متفقین (روسیه، فرانسه، بریتانیا و آمریکا) برگزار نشد. آلمان که در اوج قدرت بهسر میبرد المپیک 1936 را با بهترین شکل ممکن برگزار کرد، اما برخورد نژادپرستانه هیتلر با قهرمان دوی 100 متر آن سال (جسی اونز) باعث شد همه خوبیها پاک شود و از آن المپیک فقط همین یک خاطره باقی بماند.
برگزار نشدن این 3 دوره بهدلیل جنگ باعث شد خیلی از کارشناسان ورزش که این مقوله مهم اجتماعی را در همه مقاطع زمانی زنده میبینند، آن را جزیی از بازیهای المپیک محسوب کنند و المپیک پکن را بیست و نهمین دوره بنامند. در حالی که تنها 25 دوره از این بازیها برگزار شده و قرار است تا چند روز دیگر بیست و ششمین دوره آن هم برگزار شود.
جنبش المپیک در چند دوره اخیر تلاش بسیاری کرد به جای تاثیرپذیری از فعالیتهای سیاسی، سیاست را زیر سایه خود بگیرد. درست همان کاری را که فوتبال به شکلی جدیتر و محسوستر کرد تا از صدراعظم آلمان تا روسای جمهور همه کشورهای اروپایی به یورو سری بزنند.
المپیک علاوه بر این رفتار قابل تاملش برای رسیدن به استقلال مطلق، حرکتی خزنده را هم برای دستیابی کشورهای میزبان به منابعی سرشار و کشف نشده آغاز کرد. اگرچه از المپیک 1980 به این سو فعالیتهای اقتصادی کشورهای میزبان شکل مدرنش را پیدا کرد و اسپانیا در المپیک بارسلون نقشی بسزا در ترقی آن داشت؛ اما استرالیا با برگزاری المپیک سال 2000 انقلابی در اقتصاد المپیک ایجاد کرد تا انگلیسیها تنها با هدف رسیدن به سودهای سرشار ناشی از برگزاری المپیک، همه راهها را برای شکست دادن پاریس در انتخابات المپیک 2012 امتحان کرده و بهدلیل رسیدن به این هدف، جشن بگیرند.
المپیک پکن با این رویکرد، سومین تجربه مدرن در دنیای امروز است و چینیها بهعنوان یکی از کشورهای سرآمد در دنیای اقتصاد (با رقم سرسامآور 4/11 درصد رشد) که تحول اقتصادی را در همه بخشهای گسترده آن به اجرا درآورده میخواهد از سرمایهگذاری 23 میلیارد دلاریاش برای المپیک به بهترین شکل ممکن استفاده کند. این حرفی است که جی لین شهردار پکن به آن اعتقاد کامل دارد. او میخواهد شهر را بهعنوان شهری بیعیب و ایراد معرفی کند. هو جینتائو، رئیسجمهور چین هم همین عقیده را دارد. آنها میخواهند از همه ابزاری که دراختیار دارند برای جلب سرمایه بیشتر استفاده کنند.
در این راه جذب سرمایه اسپانسرها و بهخصوص استفاده از جاذبههای توریستی، نقشی محوری را بازی میکند. چین بهدلیل برخورداری از چنین جاذبههایی در محل برگزاری بازیها از این بخت برخوردار است که بتواند پول بیشتری از صنعت توریسم به دست بیاورد.
برنامههای کشور چین برای برگزاری باشکوه المپیک و در کنار آن استفاده از منابع سرشار اقتصادی این جنبش نشان میدهد غولی که همه کشورهای صنعتی دنیا را در دهه اخیر از پا درآورده، کسب سودی معادل 3 برابر سرمایهگذاری ابتدایی برای المپیک را (که 2 برابر آن هم برای استرالیاییها و یونانیها مانند یکرؤیا بود)، نشانه رفته است.
چین برای رسیدن به این هدف بزرگ، برنامههایی کلان را هم به زیباترین شکل ممکن پیاده کرده تا همه چیز درست از آب دربیاید. از متوقف کردن فعالیت صنایع مزاحم در زمان برگزاری المپیک تا ساخت شهر توریستی و باز کردن درهای همیشه بسته شهر ممنوعه و حتی تمرین لبخند شهروندان پکنی برای برخورد مهربانانه با توریستها. چینیها خوب میدانند پولی که در صنعت (برای ما ناشناخته) توریسم خوابیده، حتی در چاههای نفت هم دیده نمیشود.