برای پاسخ به این پرسش باید از موانع بیشمار نوشته یا ننوشتهشدهای گذشت. مهمترین مانع را باید درون خود تئاتر جستوجو کرد؛ یعنی هنرمندان بهعنوان پیکره تئاتر و مدیران سیاستگذار بهعنوان مغز این بدنه.
بدون تردید همدلی این دو، طی سالیان گذشته آنچنان که باید، نتوانسته به یک جریان تبدیل شود. بهزعم نگارنده دلیل این اتفاق نقصان مطالبات درون تئاتر است که به هر دو اجازه خروج از دایره تکرار نداده؛ مدیران همواره گرفتار مشکلات اداری و سیستمهای سنتی پر مشکل تئاتر بودهاند و در اجرا در بسیاری از موارد به در بسته کوبیدهاند و اهالی تئاتر نیز همواره درگیر مطالبات شخصی برای نوبت اجرا و دریافت دستمزد خود بودهاند. این گرفتاریهای درونی که ناشی از تن بیمار تئاتر است هیچگاه فرصت مطالبه به دستاندرکاران تئاتر کشور را نداده و همواره آنها را در یک دایره بسته نگاه داشته است.
با این مقدمه باید گفت که برای جذب حمایتهای دولتی ابتدا باید به یک خواست جمعی و مشترک در میان دستاندرکاران تئاتر رسید که این اتفاق در تئاتر بهدلیل تعدد اندیشهها و سلایق و نبود الگو، امری بسیار مشکل مینمایاند.
نکته دیگر اینکه وحدت جمعی برای مطالبات بیرونی نیازمند یک تئوری مشترک است؛ یعنی رویکرد به بازار اقتصادی و تجاری که طی سالهای گذشته با عدمهمراهی بسیاری از دستاندرکاران تئاتر روبهرو شده است.
تئوری این افراد بر تقدس هنر تئاتر و شأن و جایگاه آن تأکید داشته و هر نوع رویکردی را به بازار تجاری دور از شأن خود میدانسته است. همین تئوری به ظاهر ساده موجب شده تقاضا و عرضه بازار تبلیغات در تئاتر همواره در انزوا بماند.
نکته دیگری که میتوان آن را یکی از موانع پیش رو در این مقوله برشمرد، نبود الگوهای داخلی و فقدان افرادی متخصص در زمینه بازاریابی و تبلیغات برای تئاتر است. تنها مجرای تبلیغات تئاتر چه در میان مدیران و چه در اهالی تئاتر روابط عمومیها محسوب میشوند. روابط عمومیها هم مجال خروج از دایره تکرار و سیستم سنتی تئاتر را ندارند.
شاید به این دلیل که آنها نیز بخشی از خانواده تئاتر هستند و همانگونه که پیشتر به آن اشاره شد، نتوانستهاند به نقطهای مشترک و همدل و زبان با تئاتر حرکت کنند، چرا که نه از سوی مدیران و نه از سوی اهالی تئاتر مورد حمایت قرار نگرفتهاند و انگیزه و فضای چندانی برای ظهور خلاقیتهای خود نمیبینند. شاید بهترین زمان برای مطالبات از بازار اقتصادی زمانی بوده که در دورههای قبل از دست رفته، اما اکنون نیز نمیتوان در اندوه دوران سپری شده زانوی غم بغل گرفت و گوشهای نشست.
تجربههای گذشته و نتایج آزمون و خطاها، نقصانها و حتی نقاط قوت میتوانند توشهای برای تئاتر امروز محسوب شوند.خانواده تئاتر (مدیران و هنرمندان) باید دیوارهای پیش روی را با امید فرو بریزند و مطالبات خود را نه تنها به درون تئاتر، که معطوف به بیرون از جامعه تئاتر کنند.مدیران شهری و سازمان و نهادهای مختلف نقاطی هستند که امروز در نظام جمهوری اسلامی با اهتمام دولت به مقوله فرهنگ میتوانند در این حوزه پاسخگو باشند.اگرچه پیگیریها یا اندک و یا ناکارآمد هستند اما باید در سوی دیگر مدیرانی را دید که طی این سالها تئاتر را از مقوله حمایتهای سازمانی خود خارج کردهاند. مدیران شهری، تلویزیون و بسیاری دیگر که شمارشان بیشمار است در سوی دیگر این مطالبه قرار دارند.
به هر ترتیب برای باور تئاتر باید خانواده تئاتر موانع پیش روی خود را از درون بردارد و همانطور که سالهای گذشته نشان داده میتواند با نیرو و ایمان هنرمندان برگه دیگری به افتخارات نظام جمهوری اسلامی ایران بیفزاید و سهم بسیاری در پیشبرد فرهنگی کشور بر عهده بگیرد و یک گام دیگر نیز بردارد و آن چیزی نیست جز ورود به بازارهای جدید که تنها در سایه عزم خانواده تئاتر به دست خواهد آمد.
* مدیر روابط عمومی تئاترشهر