به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، این چهره مطرح زبانشناسی، مترجم و فرهنگنویس که پس از مدتها تحمل بیماری، شامگاه سهشنبه (۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰) در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت، با مجلات و نشریات همکاری داشت و مقالات و نظراتش را که گاه جنجالبرانگیز بود در آنها ارائه میکرد.
مثلاً زمانی که بسیاری به تجلیل از کتاب «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی میپرداختند، او در دو مقاله «اجازه بدهید غلط بنویسیم» و «هیاهو بر سر هیچ» به نقد صریح این کتاب پرداخت و یا در گفتوگویی خط فارسی را «معلول» خوانده بود.
در ادامه مروری خواهیم داشت بر بخشی از دیدگاههای او.
محمدرضا باطنی در مقاله «فارسی زبانی عقیم» که اولینبار در نشریه آدینه (فروردین ۱۳۶۸) منتشر شد، درباره زایایی یا خلاقیت زبان صحبت کرده بود. او در این مقاله با آوردن مصداقهایی عنوان کرده بود که زبان فارسی، در وضع فعلی برای برآوردن نیازهای روزمره مردم با مشکلی مواجه نیست، ولی برای واژهسازی علمی از زایایی لازم برخوردار نیست و نمیتواند یک زبان علمی باشد، مگر اینکه برای کاستیهای آن چارهای اندیشیده شود. او در عین حال گفته بود زبان فارسی میتواند یک زبان علمی باشد، به شرط اینکه زنجیری را که ما به پای آن زدهایم باز کنیم. زبان فارسی زایایی لازم را بالقوه دارد منتها ما این توانایی را از قوه به فعل نمیآوریم.
باطنی در این مقاله متذکر شده بود: واژههای علمی برای مردم کوچه و بازار ساخته نمیشوند، بلکه برای جمعی کارشناس و اهل فن و دانشجویانی که در رشته خاصی تحصیل میکنند، ساخته میشوند. بنابراین اگر انتظار داشته باشیم که واژههای تازه را همه بفهمند و احتمالا خوششان هم بیاید، انتظار بیجایی است، برنامهریزی زبانی ( language planning ) از کارهایی است که بسیاری از کشورها به آن دست میزنند. در برنامهریزی زبانی آگاهانه در مسیر زبان دخالت میکنند؛ بعضی روندها را تند و بعضی دیگر را کند میکنند تا برآیند آن متناسب با نیاز جامعه باشد. برای اینکه سوءتفاهمی پیش نیاید باید اضافه کرد که این دخالتها از آن گونه نیست که مثلا مردم نباید بگویند «حمام گرفتن» بلکه باید بگویند «به حمام رفتن» و مانند آن، بلکه مسائلی در حیطه برنامهیزی زبانی قرار میگیرند که به خط مشی کلی زبان مربوط شوند: مثلا دادن پاسخ به این سوال که آیا در واژهسازی علمی باید فقط از عناصر زنده زبان استفاده کرد یا میتوان ریشهها و پیشوندها و پسوندهای مرده را نیز احیا کرد و به کار گرفت؟ یا اینکه آیا میتوان از عناصر قرضی در زبان فعل ساخت و مثلا گفت «تلویزیدن»؟ و «تلویزیده»؟ و مانند آن. و نکته مهم دیگر این است که مشکل واژههای علمی را باید یکجا و به طور خانوادهای حل کرد.
او «فارسی سره» را که در آن هیچ واژه عربی یا فرنگی نباشد غیرعملی میدانست و معتقد به طرد واژههای متداول عربی در فارسی نبود و میگفت بعضی از این واژهها قرنهاست که در فارسی به کار رفتهاند و امروز جزء واژگان زبان فارسی هستند، همانطور که تعداد کثیری از واژههای فارسی به صورت معرب در عربی به کار میروند و امروز جزء لاینفک زبان عربی هستند. تاکید داشت زمانی که از واژهسازی صحبت میشود نباید این توهم به وجود آید که منظور عربیزدایی است.
محمدرضا باطنی همچنین در مجله آدینه نقدی بر کتاب «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی با عنوان «اجازه بدهید غلط بنویسیم» نوشت. او در این مقاله کتاب نجفی را فاقد اساس علمی زبانشناسی خوانده و دلیل نوشتن نقد را اینطور بیان کرده بود: یکی دفاع از زبانشناسی به عنوان علم است، زیرا اگر قرار باشد جنگی که فراهم آمده است یک کار زبانشناختی تلقی شود، حاصل آن جز بیاعتبار ساختن زبانشناسی چیزی نخواهد بود. و دیگر هشدار دادن به جوانان پرشور، تازهکار، و در ضمن آسیبپذیر و خوشباوری است که ممکن است به غلط تصور کنند که کتاب «غلط ننویسیم» را زبانشناس نوشته است که به ساخت و کار زبان آگاهی کافی دارد و با نگرشی علمی آن را تولید کرده است، پس باید آن را چون آینه همواره پیش رو داشته باشند و از فتواهای آن پیروی کنند. من میخواهم به کسانی که در نتیجه خواندن این کتاب ممکن است اعتماد به نفس خود را در کاربرد زبان مادریشان از دست بدهند و از این پس در هنگام نوشتن دستشان بلرزد و هنگام سخن گفتن زبانشان به هلاکت بیفتد که مبادا اشتباه کنند به بانگ بلند بگویم که این کتاب یک اثر زبانشناختی نیست.
اگر هیچ دلیل دیگری وجود نداشته باشد، صرفاً تالیف چنین کتابی با آن امر و نهیهای جزمی خود دلیل درستی سخن ماست. زبانشناسها در مسائل زبانی روادارتر و آسانگیرتر هستند، نه به این دلیل که در کاربرد زبان شلخته و بیبندوبارند، بلکه به این دلیل که از ماهیت زبان، شناختی درستتر و واقعبینانهتر دارند. آنها خوب میدانند که آنچه مایه دغدغه خاطر برخی از افراد میشود درست همان راهی است که زبان باید طی کند و خواهد کرد. بنابراین، در اکثر موارد آنچه باعث غیظ و غضب این افراد میشود و آنان را بر این برمیدارد که به هر نوگرایی در زبان سخت بتازند و اتهام بیسوادی و نفهمی و مانند آن به دیگران بزنند، خم به ابروی زبانشناسان نمیآورد، زیرا آنها اکثر این «غلطها» را درست و در جهت تحول زبان میدانند.
او در ادامه چند مدخل این کتاب را برای نمونه میآورد و در ذیل مدخل «آموختن» چنین مینویسد: «این فعل هم به صورت متعدی به کار میرود هم به صورت لازم، به بیان دیگر هم به معنای «یاد دادن» است و هم به معنای «یاد گرفتن». بنابراین میتوان گفت: «چیزی را به کسی آموختن» یا «چیزی را از کسی آموختن».
اکنون میپرسم آیا فعلی که مفعول مستقیم داشته باشد، میتواند لازم باشد؟ شما اگر این سوال را از دانشآموزان دوره راهنمایی هم بکنید، حتماً خواهند گفت: نه. پس چرا استاد نجفی چنین اشتباه بزرگی کردند؟ احتمالاً ایشان بحث افعال لازم و متعدی را با بحث افعال یکمفعولی و دومفعولی خلط کردهاند: «آموختن» در «چیزی را به کسی آموختن» متعدی و دومفعولی است ولی در «چیزی را از کسی آموختن» متعدی و یکمفعولی است. بنابراین در هر دو شق، «آموختن» فعلی است متعدی. آن نوع فعلی که میتواند به صورت لازم یا متعدی به کار رود فعلی است مانند «شکستن» زیرا میتوان به صورت لازم گفت «پنجره شکست» و یا به صورت متعدی گفت «بچه پنجره را شکست».
او بعدها در گفتوگویی درباره این نقدهای صریحش گفته بود: «وقتی این مقاله را نوشتم نسبت به کتاب ابوالحسن نجفی نقد داشتم و هنوز هم معتقدم که نقدم درست بود، اگرچه پس از نوشتن آن قدری بابت لحن مقاله به فکر فرو رفتم و بعدها در جلسه فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی که زندهیاد نجفی هم حضور داشت، در حضور جمع بابت لحن مقاله از او عذرخواهی کردم. بالاخره نجفی فردی بود که سالها در حوزه زبان و ادبیات فارسی زحمت کشیده بود و لحن مقاله من نسبت به او خوب نبود و من هم نیاز دیدم که از او عذرخواهی کنم، اما درباره محتوا نقد درستی بود و همین نقد باعث شد که دو جریان در جامعه آن روز شکل بگیرد و برخی از روشنفکران موافق غلط نوشتن باشند و برخی موافق غلط ننویسیم. درباره برخی اصطلاحاتی که نجفی در کتاب «غلط ننویسیم» مطرح کرده بود، با برخی از دوستان بحث و گفتوگو داشتیم؛ برای مثال اصطلاح «روی کسی حساب کردن» و «حمام گرفتن» که آنها هم نظر مرا داشتند که این اصطلاحات در جامعه کاربرد دارد، با نظر نجفی مخالف بودم، برای همین یک زبانشناس وقتی میخواهد اثری را تالیف کند، نخست باید ببیند کاربرد آن اصطلاحات در جامعه به چه شکل است و مردم چقدر از آن اصطلاحات استفاده میکنند.»
باطنی در گفتوگویی با عنوان «گفتار و خط فارسی» که در مجله بخارا منتشر شده، درباره خط و دستور نوشتن آن و اینکه چه کسی درستتر میگوید، نیز اظهار کرده بود: هیچ مرجعی نمیتواند بگوید که من تعیین کنم که چه درست است و چه درست نیست؛ تا آنجا که به زبان مربوط میشود زبان معنی خودش را میرساند، مردم واژه میسازند، لغت میسازند و خیلی از اینها وارد زبان میشود، خیلیها پس از مدتی به عنوان زبان عامیانه از بین میرود. منتها خط و زبان نوشتاری به اصطلاح همیشه محافظکارتر است و دیرتر حرکت میکند. الان ما میگوییم «میگم» ولی اگر آن را بخواهیم بنویسیم میشود «میگویم». در مورد خط همه جای دنیا هم همینطور است و خط از گفتار عقب است. خط انگلیسی را اگر نگاه بکنید الان بیانکننده تلفظ زبان انگلیسی نیست؛ مثلاً کلماتی هستند که املای خاصی دارند که زمانی آنطور تلفظ میشدند ولی الان دیگر آنطور تلفظ نمیشوند اما شکل نوشتاری همانطور باقی مانده است، کشورهایی هم هستند که به دلایلی خاص توانستهاند خطشان را عوض کنند یعنی اینکه خطشان را با گفتار هماهنگ کنند. اما در مورد خط فارسی مسئله چیز دیگری است چون ما اصلا خطمان معلول است. برای مثال حرف «غین» را در نظر بگیرید؛ ما یک «غین» اول داریم، یک «غین» وسط داریم، یک «غین» آخر چسبیده داریم و یک «غین» آخر تنها. حال اگر شما بخواهید کل کلماتی که دارای اینجور ساختار هستند به هم بچسبانید، ولی خیلی از حرفها مثل «و»، «د»، «ذ»، «ر» و... اینها به هم نمیچسبند. بنابراین شما توجه کنید این مشکل اصلی در ذات این خط است و اینطور نمیشود که سیستمی درست کرد.
مطلب دیگری هست و آن اینکه معمولا نمیدانم چرا مدعی خط در ایران خیلی زیاد است، هر کسی یک شیوه برای خودش دارد؛ مثلاً یک نویسنده که سرش به تنش میارزد یک شیوه خاصی برای خودش درست میکند. ولی مردم دنبال این نیستند که چیزی را جا بیندازند و از نظرات شخصی خود چشم بپوشند و یک لغت را که یک نفر ساخته و در عام به کار برده میشود، جا بیندازند. اگر کسی دلش برای زبان فارسی بسوزد باید این لغت را هل دهد تا جا بیفتد؛ مثلا برای Process، «فرآیند» درست شده اما میآیند میگویند فرایند نیست، «فراشد» هست. یعنی تازه میآیند آن لغت را به هم میریزند و آشوبی به پا میکنند. حکایت این است که «به شتر گفتند گردنت کجه گفت آره ولی آخه من کجام راسته» نقل داستان مملکت ماست.
او در سال ۶۶ هم در گفتوگویی عنوان کرده بود: هیچ خطری زبان فارسی را تهدید نمیکند و زبان فارسی در درخشانترین دوران خود به سر میبرد. اما میتوان گفت زبان فارسی دستخوش نوعی بحران است و این بحران از ناحیه گویندگان رادیو و تلویزیون و مطبوعات سرچشمه میگیرد؛ مثلا شما از رادیو و تلویزیون رسمی چندین بار در روز میشنوید که میگویند عملیاتها و در اغلب گزارشهای ورزشی نوعی فارسی به کار برده میشود که به صورت مکتوب پیش چشم ما قرار بگیرد واقعا از آن وحشت میکنیم.
باطنی نقدهایی هم به کتاب سال داشت و در مقالهای با عنوان «کتاب سال در ترازو» به این موضوع پرداخته بود، این که کتابهایی که در مرحله نهایی یعنی هنگام اجرای مراسم برنده اعلام میشوند به راستی بدون هیچ شک و شبههای همه درخور این مقام هستند و آیا کتابهایی که معرفی نمیشوند هیچکدام از ارزش کافی بهره نبردهاند تا بتوانند این عنوان را به خود اختصاص دهند.
البته نقدهایی هم بر نظرات این استاد و پژوهشگر وارد میشد؛ حتی چندی پیش اهدای جایزه موقوفات افشار به او با انتقاد و در عین حال دفاع از اهدای این جایزه به او همراه شد.
همچنین «زبانشناسی: استعمال که، دیگه، آخه، ها در فارسی» یکی دیگر از مقالات محمدرضا باطنی است که در آن نکات جالبی را درباره کاربردهای این کلمات در زبان محاوره آورده است.
محمدرضا باطنی سال ۱۳۱۳ در اصفهان متولد شد. او پس از پایان دوره دبیرستان به عنوان معلم در آموزش و پرورش استخدام شد. باطنی پس از دریافت دیپلم ادبی وارد دانشسرای عالی شد و در سال ۱۳۳۹ از رشته زبان و ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد. او در سال ۱۳۴۰ به انگلستان رفت و از دانشگاه لیدز فوق لیسانس زبانشناسی گرفت و با دفاع از رسالهای که بنا بود از آن در لندن دفاع کند، در دوره تازهتاسیس دکتری زبانشناسی دانشگاه تهران، در خردادماه ۱۳۴۶ دکتری زبانشناسی همگانی و زبانهای باستانی دریافت کرد. پس از آن در مهرماه ۱۳۴۶ به عنوان استادیار زبانشناسی در گروه زبانشناسی دانشگاه تهران آغاز به کار کرد. او در سال ۱۳۶۰ و پس از انقلاب فرهنگی با بازنشستگی از دانشگاه مواجه شد.
محمدرضا باطنی از سالهای تدریس در دانشگاه با مطبوعات در زمینه نگارش مقالههایی درباره مسائل اجتماعی و فرهنگی همکاری داشت، این همکاری پس از انقلاب نیز با ماهنامه «آدینه» و سپس «دنیای سخن» و چند نشریه ادامه داشت. از جمله مقالههای تاثیرگذار او «اجازه بدهید غلط بنویسیم»، نقدی بر کتاب «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی بود.
پس از آن، باطنی در سال ۱۳۶۴ با تقاضای موسسه فرهنگ معاصر شروع به تالیف یک فرهنگ دوزبانه انگلیسی-فارسی کرد و این فرهنگ در اردیبهشت ۱۳۷۲ به بازار عرضه شد. او پس از آن به همکاری با موسسه فرهنگ معاصر ادامه داد و حاصل این همکاری تالیف و تدوین طرحهای گوناگون فرهنگنویسی بود.
از آثار او در حوزه زبانشناسی میتوان به «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی»، «مسائل زبانشناسی نوین»، «نگاهی تازه به دستور زبان»، «چهار گفتار درباره زبان»، «درباره زبان»، «زبان و تفکر»، «پیرامون زبان و زبانشناسی» و ... اشاره کرد. از آثارش در زمینه ترجمه نیز «زبان و زبانشناسی» رابرت هال، «زبانشناسی جدید» مانفرد بی یرویش، «درآمدی بر فلسفه» بوخینسکی، «دانشنامه مصور»، «مغز و رفتار» فرانک کمپ بل، «خواب» یان اوزوالد،«ساخت و کار ذهن» بلیک مور، «انسان به روایت زیستشناسی» و ... هستند. فرهنگها نیز بخش دیگری از تالیفات او هستند. «فرهنگ معاصر پویا: اصطلاحات و عبارات رایج فارسی (فارسی - انگلیسی)» تالیف باطنی توانست عنوان برگزیده سی و دومین دوره جایزه «کتاب سال جمهوری اسلامی» را در سال ۹۳ به خود اختصاص دهد.
نظر شما