از نظر شهید مطهری «باید بگوییم جمود و خشک مغزی و خشکهمقدسی» بود که موجب آفرینش فاجعهای به بزرگی ترور علی علیهالسلام در محراب عبادت شد و این همان خطری است که همواره جوامع بشری را تهدید میکند.
برای درک اهمیت این خطر بزرگ باید در نظر داشت که تعقل و تدین دو بال برای پرواز فرد یا جامعه به سوی خوشبختی و کمال است.
بدیهی است که پرواز با هیچ یک از این دو بال، به تنهایی، انجامشدنی نیست. همانگونه که حذف دینورزی از زندگی بشر، به بهانه خردمندی خیانت به او و پرتاب انسان به قعر بدبختیهایی است که نمونه آن را امروزه در غرب شاهد هستیم، نادیده گرفتن خردورزی با شعار دینداری هم آثار نکبتباری در پی خواهد داشت.
بالاتر اینکه در مقایسه آثار شوم این دو، بدون تردید تمسک به ظواهر دین منهای تفکر و اندیشه دارای عواقب وحشتناکتری است. در نصوص دینی هم اصالت با عقل و تعقل سنت و حتی میزان ارزش دینداری افراد با اندازه خردورزی آنان سنجیده میشود.
آنان که به اسم دین بدیهیات و دادههای عقلی را انکار میکنند، نه تنها خود به گوهر دین دست نیافتهاند، که با ارائه چهرهای زشت از بزرگترین نعمت الهی مانع گرایش دلهای پاک به آن میشوند و چه خیانتی بالاتر از این؟! اینان با توقف در ظواهر احکام از اهداف دین دور شده و بلکه علیه آنها اقدام میکنند و خوارج جلوه بارز چنین مردمانی بودهاند.
«ابنابیالحدید میگوید: اگر میخواهید بفهمید که جمود و جهالت چیست، به این نکته توجه کنید که اینها وقتی قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصا شب نوزدهم رمضان را انتخاب کردند. گفتند: ما میخواهیم خدا را عبادت بکنیم و چون میخواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شبهای عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم» (مجموعه آثار، ج 21، ص 93).
این چنین است که شهید مطهری جوهره خارجیگری را جداسازی عقل از دین دانسته و هشدار میدهد که «انفکاک تعقل از تدین را که همان روح خارجیگری است»، هنوز هم زنده و خطرناک میبیند. ایشان تصریح میکند «مذهب خارجی گری با اینکه دیری نپایید اما روحش در تمام قرون و اعصار اسلامی جلوهگر بوده است تا اکنون که عدهای از نویسندگان معاصر و روشنفکر دنیای اسلام نیز طرز تفکر آنان را به صورت مدرن و امروزی در آوردهاند و با فلسفه حسی پیوند دادهاند» (مجموعه آثار، ج 16، ص 333).
عجیب اینکه از نگاه مطهری حتی مکتب اخباریگری در میان شیعیان هم متأثر از روح خارجیگری است (همان) و «این دو جریان خیلی شبیه یکدیگر هستند»! (مجموعه آثار، ج 21، ص 111).
خالیکردن آموزهها و گرایشهای دینی از بن مایههای عقلی، گرفتن روح از بدن و میراندن آن است؛ همان کاری که کلیسا کرد و همه ادیان، و از جمله اسلام، هنوز هم که هنوز است تاوان آن را میپردازند.
برای همین است که در قرآن و سایر متون دینی این همه بر تعقل و تدبر پافشاری شده است. دانشمند فرزانه دوران ما استاد محمدرضا حکیمی، که خدایش به سلامت دارد، سالهاست با طرح نظریه «اهداف دین و احکام دین» هشدار داده و میدهد که باید از تحجرگرایی و جمود بر ظواهر احکام و غافل ماندن از اهداف تشریع آنها برحذر بود.
گرفتار آمدن در چنین دامی موجب آن میشود که با تحول زمان و نیازهای آن، احکام دینی نه تنها از فلسفه تشریع خود دور گردند، که به ضد خود تبدیل شده و بهانهای به دست بدخواهان دهد تا اسلام را متهم به ناکارآمدی و عدم پاسخگویی به نیاز بشر کنند؛ گناهی که بخشودنی نیست.