حرف آبی آخر
خودکار آبی
هر شب
حرفهای دلش را برای دفتر مینوشت
شبها گذشتند
صفحهها گذشتند
در آخرین شب
و آخرین صفحه
حرف آبی آخر نوشتنی نبود
آن شب
خودکار آبی
تا صبح به دفتر نگاه کرد!
فوت
شنیده بود
ناگهان باد تندی خواهد وزید
شنیده بود
ناگهان طوفان خواهد شد
شعله کوچک
روی شمع کیک تولد ایستاده بود
و میلرزید!