جملهسازی
گفتمش: «خب، با «تشک» جمله بگو» گفتش: «ببین!
من به تو شک کردهام، بدجور، ای زیرکترین»
گفتمش: «خب، با وطن جمله بگو، گفتش: «بدان
دوش بودم زیر باران و تنم را شست آن»
گفتمش: «با واژه «حیدر» بگو»، گفتش: «به جان
جوجهام هی در برفت، اما گرفتم پای آن!»
گفتمش: «خب، با «سمیرم»، گفت:« اینکه آشناست
سه میرم از خانه بیرون، باز گشتم با خداست»
تصویرگری از نازنین جمشیدی
گفتمش: «فرمانده»، گفتا: «به! چه آسان است آن
مش غضنفر مانده تنها، بیکس و جل آسمان»
گفتمش: «فرشاد»، گفتا: «خاطرم آزاد شد
یک لطیفه گفتم و دیدم مظفر شاد شد!»
گفتم: «ای استاد، خب پاسخ دهیدم با «نجیب»
گفت:« شلوارم ببین، نه زیپ دارد آن، نه جیب!»
گفتمش: «تو با «ماتیز» هم میتوانی؟» گفت: «یس! (Yes)
ای ماتیز یورنیم با طنزت به داد من برس!»
تلفن همراه
دلم میخواد نیمساعتی هی بوق آزاد بزنم
کاشکی میشد از ته دل جیغ بزنم، داد بزنم
کاشکی میشد حافظهام پر بشه از عشق و امید
شمارهها کهنه شدن، بیاد شمارهای جدید
همراهتم صب تا غروب، غصة تو
رو دوشمه
صدای مهربون تو همیشه
توی گوشمه
تو جادههای عاشقی، رابط عشق تو منم
درد دلاتو میشنوم، اما چه قرصه دهنم!
برای من یه عالمه آدم خوب صف میکشن
یکی، دو تا نیستن عزیز، دم به ساعت زنگ میزنن
بعضیا که مزاحمن، فوت میکنن تو گوش من
عقدههای چن ساله رو شوت میکنن تو گوش من
بعضیا لعنت میکنن، بعضیا نفرین میکنن
بعضیا تهدید میکنن: اون میکنن، این میکنن!
بعضیا اما مثل تو همیشه عاشقن، گلن
کی گفته عاشقا همه دیوونهان، خیلی خلن؟!
تصویرگری از لاله ضیایی
آی کسی که یه دَم داری چیزی بولوتوث میکنی!
والا بَده، گنده شدی، هی خودتو لوس میکنی!
آی کسی که خیلی سوسول، یه خوردهای هم خفنی!
هی میشینی رو صندلی صد تا
اس ام اس میزنی
جون تو نه، جون خودم، خسته شدم، دلواپسم
میخوام که اشغال بزنم، چون که گرفته نفسم
بیمعرفت یه عمریه همیشه همراه توام
حتی اگه بهم بگی نمیشه، همراه توام
کیسه آشغال
باز پرشد کوچهمان از آن صدا
از همان آهنگ خیلی آشنا
مادرم از پشت شیشه، سرکشید
داد زد: «بچه! بدو ماشین رسید»
پلهها را تند پایین آمدم
دستپاچه سوی ماشین آمدم
داد من تا آسمان رفته هوا:
«یک دقیقه صبر کن آقا، کجا؟!»
کامیون رفت و صدایش دور شد
مثل اول، کوچه سوتوکور شد
سایهای از آن سر کوچه دوید
رفتگر آمد، کنار من رسید
داد زد: «این سرصدا مال تو بود؟
بچه رد کن کیسهات را زود زود!»
من دهانم اینهوا وا مانده بود
کیسه توی خانهمان جا مانده بود!
آقا اجازه!
وسط تمرین کلاس موسیقی
دارم میترکم از شدت دستشویی
با این که دستم بالاست،
نمیتوانم
معلم را متوجه خودم کنم
سنجها را به هم میکوبم
طبل را به صدا درمیآورم
ولی او نمیشنود
تقاضایم را
حالا اگر من
روی پیانو
یک «دینگ» کوچولو بزنم،
آنوقت او
لازم میبیند حتماً
که نگاه کند به من!
هشدار ایمنی
از پنجره، پوست تخمه را تف کردی
هر ثانیه، بیجهت توقف کردی
باید بروی دوباره آموزشگاه
هفتاد و دو مرتبه تصادف کردی!