این مراسم دوشنبه، 15 مهرماه، همزمان با ۸۰ سالگی سهراب سپهری برگزار شد. شرکتکنندگان در مراسم به دیدن باغچنار، محل زندگی سپهری و تنها خانهای که از خانههای او باقی مانده است، رفتند، که آنجا شهرام ناظری در پیامی تلفنی به مراسم گفت: عشق من به سهراب سپهری مشخص است. زمانیکه شروع به کار کردم، عشق و علاقهام را به او نشان دادم. سهراب از دیار عشق بود و مانند مولانا تار و پود وجود مرا درهم تنید و به سوی خود و کلام جادوییاش دعوت کرد.
شوالیه آواز ایران در ادامه افزود: این انگیزهای شد برای من، تا در آلبوم «گلستانه»، کاری برای او انجام دهم و این برگ سبزی برای سهراب سپهری و کاشان بود.
ناظری همچنین گفت: من از طریق کلام و شعرهای سهراب، با او آشنا و شیفتهی روحیه لطیف و انسانیاش شدم. سهراب از انسانهایی بود که دنیا برایش تنگ بود و میخواست به جای بزرگتری پرواز کند. حالتی داشت که غریبانه به دنیا مینگریست و حسش بسیار عجیب بود؛ همان حسی که بسیاری از بزرگان ما مانند صادق هدایت و فروغ فرخزاد داشتند. این نوع حس بسیار ظریف و شکننده بود و روی آدمهای بسیاری تأثیر زیادی گذاشت.
این هنرمند در ادامه یادآور شد: در دنیایی که بشر روز به روز بیهویت میشود و در دنیایی که زندگی ماشینی شده است، افرادی با این حسهای ظریف انسانی نمیتوانند جهان را تحمل کنند. از این نظر بود که شیفته روحیه سهراب شدم و شعر او روی من تأثیر گذاشت. «صدای پای آب» او در من غلیان کرد و مرا به سمتی کشید که برای سهراب کاری انجام دهم، که تنها هدیهای کوچک برای او و بعد برای کاشان و بعد برای ایران بود.
به گزارش ایسنا، مراسم بزرگداشت سهراب در مجموعهی فرهنگی - اقامتی خانه تاریخی احسان کاشان ادامه پیدا کرد و مهدی قراچهداغی دربارهی «سهراب سپهری به روایت خانواده» سخن گفت و یادآور شد: سهراب از اهالی کاشان و شیفته شهرش؛ دیاری که سالهای نوجوانی و جوانیاش را آنجا سپری کرد. بدون شک، بارزترین صفت سهراب، عشق او به طبیعت بود. لحظهای از تکهسنگها، دشتها، رودها و درختها دور نشد.
به اعتقاد این مترجم، در نظر سهراب همهچیز زیبا بود و مقایسهی زیبایی را روا نمیدانست.
او افزود: سهراب حضور خداوند را همهجا احساس میکرد و شاکی و نالان بود که چرا بندگان خداوند بهجای زندگی در صلح و صفا، به عداوت میپردازند.
احمد سمیعی گیلانی هم درباره «سپهری شاعر و نقاش؛ ترجمان وحدت هنر» سخن گفت و عنوان کرد: آشنایی من با آثار سهراب با واسطهای انجام گرفت. اول نقد آثارش را خواندم و بعد مشتاق شدم که آثارش را بخوانم. هرچند نظریهپردازن در حوزه زیباشناسی بر آنند که نقد نمیتواند وارد حریم شعر شود و در آستانه این حریم توقف میکند. دلیلش این است که شعر خودش است و چیزی بر آن دلالت ندارد. اما من اولینبار با نقد حسین معصومی همدانی بر تحول روحی، فکری و اندیشگی سهراب، که از روی اشعار او ترسیم کرده بود، با او آشنا شدم و به نظرم، کسانی که میخواهند با روح و اندیشه سپهری آشنا شوند، این نقد و نقدهای کریم امامی، داریوش آشوری و کامیار عابدی را دربارهی او بخوانند.
این عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی سپس درباره سهراب در مقام ترجمان وحدت انواع هنر سخن گفت و متذکر شد: میدانیم در پدیدارشناسی هنر برای آن انواعی قائل شدهاند. این انواع هنر درواقع یکی هستند و از لحاظ جوهر از هم متمایز نیستند. در وجود سهراب، این وحدت به نحوی مصداق یافت؛ زیرا او هم شاعر و هم نقاش بود. ولی چرا میگوییم انواع هنر از لحاظ ذات و جوهر جدا و متمایز نیستند؛ زیرا انواع هنر دارای دو عنصر جوهری و ذاتی هستند و اگر این دو عنصر در شعر نباشند، آن شعر، شعر نیست.
او یادآور شد: احساس و بیان چیز دیگری است که باید دربارهی آن صحبت کرد. سهراب یک اندیشه و شهود دارد و این شهود را یک وقتی با نقاشی بیان میکند و یک وقتی با شعر. اما چرا میگوییم انواع هنر در مرحله تکوین یکی هستند؛ زیرا تمایز وقتی مطرح میشود که هنرمند وسیله بیان را انتخاب میکند. وقتی شعر به میان میآید، وسیله بیان، کلمات هستند. در شعر، شاعر با کلمه نوع دیگری برخورد میکند. در شعر سپهری، این کلمات، آدم را افسون میکنند، با آنکه بسیار ساده هستند. هنر شاعر در شیوه گفتن است.
سمیعی گیلانی همچنین در ادامه گفت: در شعر سپهری، عناصر نقاشی بسامد زیادی دارند؛ کلماتی مثل رنگ، نور، سبز، آبی، نیلی، فضا و آفتاب همه مربوط به نقاشی است؛ زیرا او نمیتوانسته از نقاش بودن جدا شود؛ او در شعر هم نقاش است.
سپس علی دهباشی با موضوع «سهراب سپهری؛ آنگونه که من شناختم» سخن گفت و یادآور شد: همهچیز در زندگی سهراب خیلی زود اتفاق افتاد؛ حتا تولدش. او زودتر از سن و سالش به درک هستی رسید. از نظام آموزشی که در آن دوره میزیست، گریخت و آن را کشنده خلاقیت دانست. سالها بعد شاعران به ابتدای درک او از شعر و نقاشی رسیدند.
این پژوهشگر افزود: سهراب در نتیجه یک ممارست، مطالعه و خوداندیشی به مرحله بالایی از شعر رسید؛ در حالیکه بسیاری از او ناشیانه تقلید کردند. در سالهایی که او میزیست، تنها جریان مسلط ادبی، نوع خاصی از درک سوسیالیسم و رئالیسم بود و مطبوعات ادبی در دست این عده بود و نوعی ادبیات متعهد، که در نهایت، آسان نوشتن را تقلید میکرد، و این سطح ادبی بسیاری از آثار را در آن سالها کاهش داده بود.
دهباشی ادامه داد: استبداد و سانسور آن سالها به این موضوع دامن میزد و در این جو، سخن گفتن از فرم شعر و داستان پسندیده نبود. شاعران اگر شعاریتر شعر میسرودند، مورد توجه قرار میگرفتند. البته از این شاعران که دربارهی مسائل اجتماعی شعر میسرودند، مهدی اخوان ثالث در «زمستان» و یا احمد شاملو در «باغ آینه» که غالبا مضامین اجتماعی دارند، شعرهایشان باقی ماند. سپهری در آن دوره کار میکرد، سفر میکرد و نمونههایی وجود دارد که نوشتههایش، گریزهایی از محیط روشنفکری را نشان میدهد.
وی همچنین عنوان کرد: روشنفکران دورهی سپهری با نقدهای تند و تیز از او استقبال کردند و گاهی هم او را انکار میکردند. در انواع آنتولوژیهای شعر معاصر که منتشر میشد، جایی برای سهراب نبود؛ یا سکوت مطلق بود، یا نقدهای زهردار. تنها مجلهی «آرش» با سردبیری سیروس طاهباز و «فردوسی» از او چیزهایی چاپ میکردند.
مدیرمسؤول بخارا متذکر شد: سهراب به تنهایی راه خود را ادامه داد و بیشتر در سفر بود. وقتی هم در ایران بود، در انزوای خودساخته به ساختن خود از جهت ادبی میپرداخت. بعد از مرگش، بیشتر کسانی که نقدهای تندی درباره او مینوشتند، همه به ستایش او پرداختند؛ جز یکی دو نفر که بر سر مواضع خود ایستادند، ستایش سطحی از آثار او آغاز شد.
دهباشی با بیان اینکه زندگی سهراب بعد از مرگ، دوره دیگری داشت، متذکر شد: حجم مقالاتی که درباره نقطهنظرات او در نقاشی، شعر و ادبیات نوشته شد، همه بعد از او بود.
وی در پایان یادآور شد: اکنون دوران اصلی زندگی سپهری است و آثار او توسط منتقدانی که سپهری را ندیدهاند و به کنه آثار او پی بردهاند، منتشر میشود و شناسایی او را برای نسلهای بعد آسانتر میکند.
در ادامه مراسم بزرگداشت سهراب سپهری، امینالله رشیدی، خواننده، در سخنانی عنوان کرد: تولد و مرگ دو همزاد توأمان هستند. بزرگداشت سهراب، بزرگداشت و تجلیل ادب و هنر است؛ ادب و هنر این سرزمین دیرپا. سهراب در سالهای اخیر در زمرهی یکی از محبوبترین و مشهورترین شاعران معاصر قرار گرفته و شعر ناب و سادهی او بر سر زبانهاست.