و یا دنبال فروشگاهی که یک بطری آب معدنی بخری، یا دنبال آب سرد کنی که جرعهای آب بنوشی! در تابستانی که گرما نفس آدم را میگیرد.
و یک روز ناگهان هوا ابری میشود، ابرهای حجیم آسمان آبی را پر میکنند.
خورشید زیر ابرها پنهان میشود و باد خنکی از جانب شمال به وزش در میآید و ناگاه رعد و برق...
چه قدر هیجان انگیز هستند؛ بارانهای تابستانی را میگویم که روی سنگ فرشهای مذاب پیادهرو، روی پلهای عابر پیاده و درختان خاک خورده و غمگین بلوارها میبارند و میبارند و می بارند...
چه هیجانی به شهر دست خواهد داد. درختها شسته میشوند و هیچکس در باران تابستانی دنبال چتر نمیگردد.
تو با آهنگ باران تا خانه میروی و شعرها و ترانههای کودکیات را میخوانی... دلت سبز میشود و احساس میکنی، هیچ هدیهای را تا آن روز به این زیبایی دریافت نکرده بودی...