به گزارش همشهریآنلاین به نقل از خراسان، طی یک سال پس از انقلاب، گروهک تروریستی «فرقان» شخصیتهایی مانند استاد مرتضی مطهری، آیت ا… قاضی طباطبایی، حاج مهدی عراقی، دکتر محمد مفتح، سپهبد قرنی و… را به شهادت رساند.
پیروزی انقلاب اسلامی هرچند سرآغاز تحولی عظیم در تاریخ ایران است، اما باید آن را شروع حوادثی پرشتاب و پرتعداد بدانیم که هر کدام از آنها به مثابه پیچی تُند در تاریخ یک کشور محسوب میشود. هنوز چندماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که حملات تروریستی به شخصیتهای برجسته انقلاب، جامعه را شوکه کرد؛ سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ سپهبد ولیا… قرنی، ۱۲ اردیبهشت استاد مطهری، ۱۷ تیر حاجتقی طرخانی، چهارم شهریور حاجمهدی عراقی، ۱۰ آبان آیتا… قاضی طباطبایی و ۲۷ آذر دکتر محمد مفتح، در عملیات تروریستی به شهادت رسیدند. فرود این فاجعههای پیاپی بر پیکر انقلاب نوپای اسلامی، فراتر از تحمل بود و اگر مدیریت و شهامت کمنظیر حضرت امام (ره) وجود نداشت، ای بسا آسیبهای غیرقابل جبرانی به انقلاب اسلامی مردم ایران وارد میآمد. سرانجام فرزندان امام (ره)، عوامل ترورها را به پنجه پولادین عدالت سپردند؛ گروهک «فرقان»، گروهکی برخاسته از انحرافات فکری و ارتجاعی، عامل این جنایات بزدلانه بود. با این حال، بقایای این فرقه منحرف، حدود یکسال بعد از دستگیری و مجازات سرکردگانشان، دوباره فعال شدند و اینبار هم به دنبال ترور عزیزان انقلاب و امام (ره) بودند. روز ششم تیرماه سال ۱۳۶۰، بقایای این گروهک التقاطی، هنگام سخنرانی رهبر معظم انقلاب در مسجد ابوذر تهران، بمبی را که درون یک ضبط صوت جاسازی شدهبود، منفجر کردند؛ اما خوشبختانه، به هدف خود یعنی به شهادت رساندن حضرت آیتا… خامنهای، نرسیدند.
جالب اینجاست که به دلیل نزدیکی زمان این ترور با واقعه هفتم تیرماه ۱۳۶۰ و شهادت شهید بهشتی، برخی گمان میکنند که واقعه تروریستی ششم تیر، توسط عوامل سازمان منافقین انجام شدهاست؛ در حالی که چنین نبود. رهبر معظم انقلاب، طی یک سخنرانی در ۱۱ فروردین ۱۳۵۹، به این موضوع اشاره کردهاند: «اگر عمری بود و اگر گروههایی از قبیل فرقان اجازه و فرصت دادند، انشاءا… در آینده به کار حزب [جمهوری اسلامی] خواهیم پرداخت؛ حزب جان میگیرد، تبلیغاتش را شروع میکند، جزوههای لازم، کتابهای لازم، تبلیغات لازم، تشکیلات لازم را به راه خواهد انداخت؛ انشاءا… درست میشود.»
در سالگرد آن واقعه تروریستی به سراغ آقای حمیدرضا نقاشیان رفتیم؛ سرتیم محافظان حضرت امام (ره) از بهمن ۱۳۵۷ تا اردیبهشت ۱۳۵۸ و کسی که توانست با کمک دوستانش، عوامل گروهک تروریستی فرقان را بازداشت کند.
نقاشیان بازجویی از افرادی مانند اکبر گودرزی را شخصاً برعهده داشتهاست. او به دلیل آشنایی با فرقانیها، از قبل انقلاب، در جریان تفکرات این گروهک قرار داشت و شاید یکی از بهترین افرادی باشد که بتواند در این زمینه اظهارنظر کند. در این گفتوگوی تفصیلی، آقای نقاشیان اولاً به پیشینه تاریخی و اعتقادی فرقانیها و ثانیاً، به زمینههای اقدام تروریستی آنها در ششم تیرماه ۱۳۶۰ میپردازد.
به نظر میرسد برای شروع بحث، باید درباره گروهک فرقان و سابقه تاریخی آن صحبتی داشته باشیم. با توجه به نقش شما در بازداشت سران این گروهک و احاطهای که بر پرونده آنها داشتهاید، مختصری درباره تاریخچه و پیشینه فکری و تشکیلاتی آن صحبت کنید.
گروهک فرقان اواخر سال ۱۳۵۴ به وجود آمد؛ یعنی زمانی که اکبر گودرزی، بنیانگذار و سرکرده این گروهک، به دلیل انحرافات فکری، از حوزههای علمیه طرد شدهبود و به گمان خودش، میخواست مجموعهای انقلابی را راه بیندازد. گودرزی کارش را با دو سه نفر شروع کرد و بعدها این گروه کوچک، توانست عضوگیری کند و به تشکلی با حدود ۱۷۰ تا ۱۸۰ عضو تبدیل شود.
اگر بخواهیم به مشی فکری گروهک فرقان نظری داشته باشیم، باید بگوییم که تفکرات گروهک فرقان، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، حول و حوش تفکر خود اکبر گودرزی و شاید بخشی از تفکرات انحرافی حبیبا… آشوری و کتاب «توحید» او شکل گرفت. اینها معتقد بودند که در حال ترویج نوعی دیدگاه بهاصطلاح انقلابی هستند؛ اگر آثار فرقانیها را مرور کنید، میبینید که ترویج این نوع دیدگاه در همه مکتوبات آنها دیده میشود. به قول برخی از بزرگان، اینها از هر آیه قرآن، یک تفنگ بیرون میآوردند.
شاید این رویکرد، الآن عجیب به نظر بیاید، اما در آن زمان و شرایط پرالتهاب سالهای قبل از انقلاب، چنین تفکری جذابیت زیادی برای جوانان که در عطش مبارزه با رژیم پهلوی میسوختند، داشت و باعث گرایش برخی از آنها به گروهک فرقان شد. فرقانیها بیشتر در منطقه غرب تهران، در مساجد منطقه سلسبیل و اطراف آن فعالیت میکردند؛ جلسه میگذاشتند و البته به دلایلی که عرض کردم، از این جلسات استقبال هم میشد؛ همین استقبال بود که درنهایت فرقانیها را به این نتیجه رساند که باید مباحث طرح شده در این جلسات را ضبط و بعد پیاده و به صورت کتاب منتشر کنند.
به این ترتیب، تدریجاً حجم بالایی از این مکتوبات، در حدود ۴۵ جلد تولید شد و برای اینکه از جهت انتشار و محذوریتهایی که در این زمینه وجود داشت، به مشکل برنخورند، واحد مخفی انتشارات را هم تشکیل دادند. بعد از پیروزی انقلاب که شرایط برای فعالیتهای گروهک فرقان بیشتر فراهم شد، ماشین چاپ خریدند و کارهای خودشان را توسعه دادند.
این کار نیاز به پشتوانه مالی بالایی دارد. پول فعالیتهای انتشاراتی را از کجا تهیه میکردند؟
برای تأمین پول راههای مختلفی داشتند، اما از اینکه برای به دست آوردن آن به سراغ بانکها بروند و دست به سرقت مسلحانه بزنند، ابایی نداشتند. این نظر گودرزی بود؛ او اعتقاد داشت که چون بانکها فعالیتهای رَبَوی دارند، فرقانیها میتوانند دست به سرقت از بانک بزنند.
به همین دلیل، بچههای فرقان در گروههای سه، چهار نفره، دست به سرقتهای مسلحانه میزدند. نَفْس این اقدام، نشان میدهد که گروهک فرقان، از همان ابتدای کار، دچار انحرافات گسترده بود و به سمت خطرناکی حرکت میکرد. بعد از پیروزی انقلاب، هسته مرکزی فرماندهی فرقان با حضور اکبر گودرزی، عباس عسکری و علی حاتمی شکل گرفت؛ در واقع اینها هدایت ذهنی فرقانیها را برعهده داشتند.
مبنای این هدایت فکری چه بود؟
اینها آمدهبودند و از تفکر شریعتی، بحث مبارزه با زر و زور و تزویر را گرفتهبودند و تصمیم داشتند با این رویکرد، وارد یک فاز بهاصطلاح انقلابی شوند. البته اینها از بحث شریعتی، تفسیر غلطخودشان را داشتند. با این تصمیم بود که فرقان به فاز مسلحانه وارد شد.
جلسات مربوط به فاز مسلحانه، بعد از پیروزی انقلاب برگزار میشد؟
بله؛ اصولاً فرقانیها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد فاز مسلحانه شدند، با همان رویکرد ذهنی خودشان مبنی بر مبارزه با زر و زور و تزویر؛ مثلاً با این بهانه که شهید قرنی در ارتش، نماد زور است، اولین ترور را انجام دادند و بعد از آن، شهید مطهری را با این توجیه که نماد تزویر است زدند و بعد هم، به سراغ مرحوم حاجتقی طرخانی رفتند و او را به عنوان نماد زر، هدف ترور قرار دادند. البته در این اقدامات، بُغضهایی که از امثال شهید مطهری در دل داشتند، بسیار تأثیرگذار بود.
برویم به سراغ آشنایی شما با گروه فرقان و نقشی که در بازداشت سرکردگان این گروهک و بهویژه گودرزی داشتید.
من در جاهای دیگری هم به این موضوع اشاره کردهام که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، همراه با چند نفر از دوستان، با گروهک فرقان مرتبط بودم و در جلسات آنها شرکت میکردم. بهتدریج، وقتی که بحث نشریات اینها قوت گرفت، علاقه بسیاری به مطالعه اعلامیهها و جزوات فرقان داشتیم؛ خب، اشاره کردم که فضا، فضای خاصی بود و حرفهای اینها هم طرفدارانی داشت.
تا اینکه من کتاب «توحید» حبیبا… آشوری را از فرقانیها خریدم و تصمیم گرفتم مطالعه کنم. بعد از مطالعه، به نظرم آمد که یکسری اشکالات ذهنی و شاید نقصهایی دارد که لازم است درباره آن تحقیق کنم. منزل ما، روبهروی منزل مرحوم حجتالاسلام ایروانی بود؛ کتاب را بردم به ایشان دادم و آن مرحوم هم بعد از مطالعه، تصدیق کرد که ایراداتی دارد و تصمیم گرفت آن را به شهید مطهری بدهد.
ظاهراً شهید مطهری بعد از مطالعه کتاب، به مرحوم ایروانی گفته بود میخواهد با فرقانیها صحبت کند. آن مرحوم هم آمد و به من گفت که آیا میتوانم زمینه این دیدار و گفتوگو را فراهم کنم؟ قبول کردم و رفتم سراغ فرقانیها؛ یادم هست موضوع را با «سیاهچشم» که مسئول اداره جلسات آنها بود، در میان گذاشتم؛ به شدت مخالفت کردند و گفتند هرگز با استاد مطهری دیدار نخواهند کرد.
جریان را به مرحوم ایروانی اطلاع دادم و او پیشنهاد کرد که خودم بروم و درباره دیدگاههای فرقان با شهید مطهری صحبت کنم؛ به دیدار ایشان رفتم و قرار شد که از آن به بعد، مکتوبات فرقانیها را به دست استاد برسانم. همانجا بود که به انحرافات گسترده و آلودگی تفکرات اینها با دیدگاههای ماتریالیستی، دقیقتر آشنا شدم و تصمیم گرفتم بهتدریج از فرقانیها فاصله بگیرم و بهتدریج، دیگر به جلسات آنها هم نرفتم.
با این سابقه آشنایی، فکر میکردید که روزی وارد فاز مسلحانه شوند؟
به این شکل، شاید نه؛ بعد از انقلاب، وقتی نخستین حادثه تروریستی اتفاق افتاد و سپهبد قرنی شهید شد، یک مقدار ذهنیتم به این سو رفت که ممکن است کار گروه فرقان باشد؛ اما از آنجا که در آن زمان، مخالفان ارتش عمدتاً از جریانهای چپگرا بودند، خیلی به این تردید وفادار نماندم؛ اما وقتی واقعه ترور شهید مطهری اتفاق افتاد، تردیدم برطرف شد. آن موقع در قم بودم و مسئولیت حفاظت از امام (ره) را برعهده داشتم.
ایشان در عزای شهادت استاد مطهری، سه روز مجلس ختم برگزار کردند. روز دوم این مجلس، مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی منبر رفت و ضمن سخنانش، ماجرای ترور شهید مطهری را به جریان چپگرای حزب توده منتسب کرد. من فهمیدم که مرحوم هاشمی هیچ اطلاعی از جریان فرقان و فعالیت آن ندارد و به دنبال این است که چه کسی میتواند به چنین جنایت بزرگی متهم شود؟ آهسته و درِگوشی به حضرت امام (ره) عرض کردم: آقای هاشمی اشتباه میکند، این جریان، یک جریان شبهمذهبی است و با تفسیر خودش از قرآن دست به ترور میزند.
امام (ره) فرمودند: مگر تو اینها را میشناسی؟ عرض کردم: بله، کامل و دقیق! فرمودند: پس بعد از مراسم به آقای هاشمی بگویید بیاید منزل و درباره آن صحبت کنیم. مراسم که تمام شد موضوع را به آقای هاشمی گفتم و او هم به منزل امام (ره) آمد و جلسهای برگزار شد. بعد از توضیحاتی که دادم، آقای هاشمی پیشنهاد داد که خودم به تهران بروم و قضیه فرقانیها را جمع کنم. امام (ره) هم با این نظر موافق بودند و دستور دادند که کار را برعهده بگیرم.
با چند نفر از دوستان به تهران رفتیم و تجهیزات لازم را از کمیته انقلاب اسلامی که در آن زمان زیرنظر مرحوم آیتا… مهدویکنی فعالیت میکرد، گرفتیم. البته از نظر سازمانی، به شهید بهشتی پاسخگو بودیم.
واکنش شهید بهشتی به اقدامات گروهک فرقان چه بود؟ با توجه به اینکه ظاهراً یکی از اعضای این گروهک به محافل و جلسات آن مرحوم هم رفت و آمد داشت.
شهید بهشتی باور نمیکرد. من از قبل اطلاع داشتم که برخی از فرقانیها، مانند «حمید نیکنام»، حتی به منزل شهید بهشتی رفت و آمد دارند و اعتماد ایشان را جلب کردهاند. مرحوم بهشتی باور نمیکرد که این افراد، با ظاهر موجهی که دارند، وابسته به چنین جریان خطرناک و منحرفی باشند. درنهایت، به بحث بازداشت این گروهک ورود کردیم و همه عناصر شناخته شده آنها را گرفتیم.
شما شخصاً کار بازجویی از اکبر گودرزی و تعدادی از سرکردگان گروهک او را برعهده داشتید؛ درباره این بازجوییها بگویید.
کار بازجویی از اعضای فرقان، با رویکرد جذب و هدایت اعضای عادی آنها دنبال میشد. بیشتر اینها فریبخورده بودند. تصمیم گرفتیم روی بحث و گفتوگو با فرقانیها تأکید بیشتری داشته باشیم. جلساتی در زندان با آنها برگزار شد و از افرادی مانند آقای معادیخواه، آقای ناطق نوری و… دعوت کردیم که در این گفتوگوها شرکت کنند.
جلسات اثرات بسیار خوبی داشت؛ خیلی از فرقانیها از دیدگاههای قبلی خود برگشتند و توبه کردند و همین توبه، خودش در کار بازجویی به کمک ما آمد و باعث شد فرقانیها به پرسشهای ما، پاسخهای دقیق و کامل بدهند؛ در حالی که در ابتدای کار، شاید به این صورت نبود. نمونه برگه این بازجوییها در مرکز اسناد انقلاب اسلامی هست و صحت این مدعا را تأیید میکند.
میرسیم به دوران بعد از بازداشت و انهدام سازمان اصلی گروهک فرقان؛ زمانی که بقایای این گروهک به دنبال فعالیت نظامی افتادند. چطور شد که برخی از فرقانیها بازداشت نشدند یا توانستند از زندان بیرون بیایند و اقدامات تروریستی را دنبال کنند؟
بخش اعظم فرقانیها دستگیر شدند؛ البته بودند افرادی مانند «مسعود واحد» که برادرش، «سعید واحد» را دستگیر کردیم، اما در زمان بازداشت، او در خانه حضور نداشت و دستگیر نشد یا مثلاً فردی مانند تقیزاده که بعدها در جریان اقدام تروریستی ششم تیرماه در مسجد ابوذر نقش ایفا کرد، خیلی عضو گروه هم نبود و بیشتر به فرقان گرایش ذهنی داشت.
به هر نحو، بخش کوچکی از اینها بیرون ماندند و در شرایط پرالتهاب سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰، هنگامی که اوضاع کشور به واسطه آغاز جنگ تحمیلی از یکسو و اقدامات بنیصدر و منافقین از سوی دیگر و همینطور فعالیت لیبرالها، مناسب نبود، دوباره فعالیت را آغاز کردند. البته شاید بشود گفت که از همان سال ۱۳۵۹ در ذهن افرادی مانند مسعود واحد یا تقیزاده، چنین ایدهای وجود داشت.
نکتهای که باید عرض کنم، این است که ما از امام (ره) برای بازداشت همه فرقانیها حکم داشتیم، اما در آن شرایط، اگر میخواستیم هم روی شاخه نظامی تمرکز کنیم و هم روی شاخه انتشاراتی که در جاهای مختلف فعال بود، باید وارد دانشگاهها و دیگر مکانها میشدیم که صورت خوشی نداشت و البته به جایی هم نمیرسیدیم. من موضوع را خدمت امام (ره) عرض کردم و ایشان تأکید کردند که به سراغ شاخه نظامی برویم و فقط روی آن تمرکز کنیم؛ چون اینها دست به فعالیت تروریستی میزدند. طبیعی بود که امثال تقیزاده و مسعود واحد، که در آن زمان جزو شاخه نظامی هم نبودند، از این حلقه بیرون بمانند.
اینها بعداً در یک خانه محقر تیمی در جنوب شهر تهران، در خیابان خیام مستقر شدند و اگر اشتباه نکنم، دو اعلامیه صادر کردند و نام گروهشان را هم گذاشتند «رهروان فرقان».
انتشار این اعلامیه، زنگ خطری برای فعالیت دوباره فرقانیها نبود؟
انتشار بیانیهها خیلی گسترده نبود. من آن موقع به سپاه پاسداران منتقل شدهبودم و البته با توجه به شرایطی که به واسطه فعالیت منافقین در کشور به وجود آمدهبود، این بیانیهها حساسیت و جلب توجه ایجاد نمیکرد. اما فرقانیها بعد از صدور این بیانیهها، فعالیت تروریستی را از سر گرفتند؛ ماجرای طراحی ترور رهبر معظم انقلاب در مسجد ابوذر تهران هم، در همین زمان اتفاق افتاد. ایشان به تازگی از جبهه برگشته بودند و پس از دیدار با حضرت امام (ره)، قصد داشتند در مسجد و برای مردم سخنرانی کنند.
در گزارشی خواندم که طراحی اقدام تروریستی ششم تیر، توسط اعضای فرقان در تبریز انجام شد و بعد، آنها برای اجرای طرح به تهران آمدند؛ آیا این مطلب صحت دارد؟
ببینید، اینکه در این ماجرا، صحبت از تبریز به میان آمد، برای آن بود که تقیزاده، یکی از عوامل ترور، دانشجوی دانشگاه تبریز بود. نباید از یاد ببریم که «رهروان فرقان» متشکل از شش، هفت نفر عضو بود و نه بیشتر؛ اصلاً بحث یک سازمان گسترده نیست که بخواهد شعبهای هم بیرون از تهران داشته باشد. تبریز از این جهت مطرح شد که یکی از عناصر گروهک از آنجا میآمد و در جلسات شرکت میکرد.
برخی میگویند واقعه ترور رهبر انقلاب در ششم تیر ۱۳۶۰ با واقعه هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی در ارتباط بودهاست؛ آیا بین اقدام فرقانیها و منافقین ارتباطی برقرار بود؟
تا جایی که بعدها از مسعود واحد شنیدم، اینها بمب را در تهران ساخته بودند و هدفشان هم، ترور رهبر معظم انقلاب بود؛ اما هیچ هماهنگیای میان فرقانیها و گروهک منافقین وجود نداشت؛ دستکم من هیچگاه به سند یا موردی در این زمینه برنخوردم. جالب است که اینها داخل همان ضبط صوتی هم که برای ترور رهبر انقلاب به مسجد ابوذر بردند، نوشته بودند: «هدیه گروه فرقان به جمهوری اسلامی» و اصولاً حرفی از گروهک «رهروان فرقان» نبود.
چرا فرقانیها رهبر انقلاب را به عنوان هدف ترور خودشان انتخاب کردند؟
این مسئله از دو منظر شایسته توجه است؛ اولاً، حضرت آقا بنا داشتند به صورت هفتگی در مساجد پایین شهر به سخنرانی بپردازند و البته، حفاظت هم در این مناطق خیلی قوی نبود.
نتیجه بررسی فرقانیها این بود که این اقدام برای آنها کمترین خطر را خواهد داشت و احتمال موفقیت هم بالاست. ثانیاً، در این زمان، رهبر معظم انقلاب نماینده حضرت امام (ره) در شورایعالی دفاع بودند و در جریان جبهه و جنگ و فرایند دفاع، نقش ویژهای را ایفا میکردند.
این نقش خیلی برجسته بود و باعث شد که فرقانیها روی ایشان متمرکز شوند. البته حضرت آیتا… خامنهای از مدتها قبل در لیست ترور فرقانیها قرار داشتند؛ از همان ابتدای فعالیت این گروهک. یادم هست ما لیستی را به دست آوردیم که نشان میداد بیشتر افراد مورد اعتماد امام (ره) اهداف بالقوه اقدامات تروریستی هستند و به این بزرگواران هم اطلاع دادیم؛ منتها عرض کردم که حفاظت خیلی قوی نبود و آنها هم مایل بودند کنار مردم باشند و مانعی برای رابطه مستقیم وجود نداشته باشد.
در بین عوامل ترور ششم تیرماه، نام محمد متحدی ظاهراً برجستهتر است؛ او را به دلیل ارتکاب جنایاتش در حق مردم، بعدها اعدام کردند. درباره ویژگیهای متحدی و نقش وی در ترورها صحبت کنید.
محمد متحدی از آن آدمهایی بود که سر پرسودایی داشت؛ فردی داغ و تندرو، با جثهای ورزشکاری که رفتارش روی دیگر اعضای گروهک فرقان اثر میگذاشت. آدم بسیار باهوشی بود. یکبار او را دستگیر کردیم؛ من خودم متحدی را دستگیر کردم.
یادم هست بعد از کلی تلاش، او را در میدان آزادی بازداشت کردیم؛ اما متأسفانه فرار کرد. متحدی روی دیگر اعضا، نفوذ کلام داشت؛ روی حرفش حرف نمیزدند؛ راحت میتوانست آنها را درباره طرح و نقشههایی که داشت، متقاعد کند. او خیلی دوست داشت همان نقشی را در گروهک فرقان داشتهباشد که رضا رضایی در گروهک منافقین داشت.
متحدی مورد اعتماد کادر مرکزی بود؛ عباس عسکری و علی حاتمی در بازجوییهایشان او را به عنوان یار غار و فرد مورد اعتماد خود معرفی میکردند. متحدی به همین دلیل، مسئول شاخه نظامی شد و البته، در جریان واقعه تروریستی ششم تیرماه ۱۳۶۰ هم نقش داشت.
فضایی که اقدام تروریستی ششم تیر در آن شکل گرفت، همانطور که اشاره کردید، فضایی بسیار پرالتهاب بود؛ منافقین وارد فاز مسلحانه شدهبودند و کشور در شرایط بدی قرار داشت. آیا به عنوان یک دلیل، میتوانیم بگوییم که بقایای گروهک فرقان یا همان «پسافرقانیها»، تحت تأثیر اقدامات تروریستی منافقین و برای عرض اندام در فضای سیاسی آن زمان، دست به این اقدام تروریستی زدند؟
اگر بخواهیم ذهنیت اینها را تحلیل کنیم، شاید بشود این مسئله را به عنوان یکی از عوامل این واقعه، درنظر بگیریم؛ اینکه فرقانیها پیش خودشان بگویند حالا که گروهکهایی مثل منافقین فعال هستند، چرا ما نباشیم؟! اما اگر منظور این فرض، بیان موضوع ارتباط سازمانی میان دو جریان باشد، من سندی دراینباره ندیدم.
آیا گروهک تروریستی فرقان با سفارتخانههای خارجی در تهران ارتباط داشت؟ مثلاً آیا آمریکاییها تا پیش از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ با گروهک فرقان ارتباطی داشتند یا انگلیسیها به دنبال این رابطه بودند و به جایی هم رسیدند؟
جریان نفوذ در میان احزاب و گروههای سیاسی وجود داشت و البته آمریکا و انگلیس هم به دنبال نفوذ در میان فرقانیها بودند؛ اما این اقدام ظاهراً به جایی نرسید. تا جایی که من میدانم، سفارت آمریکا، فردی به نام محمد ملکی را برای کسب اطلاع از فعالیت فرقانیها فرستاد و حتی به دنبال حمایت مالی از اینها بودند، ولی به دلیل شرایطی که پیش آمد، نتوانستند.
برخی از نفوذیهای انگلیس هم به دنبال همین مسئله بودند، اما در آن زمان، ما فرقانیها را بازداشت کردهبودیم و عملاً کاری از پیش نبردند. بنابراین، به اعتقاد من، اعمال و جنایات آنها، منحصراً ناشی از انحرافات ذهنی و فکری فرقانیها بود؛ هر چند که با این رویکرد، آب را به آسیاب موردنظر غربیها میریختند.
نظر شما