همشهری- بهرام امیراحمدیان؛ استاد دانشگاه و کارشناس اوراسیا
دولت آمریکا تصور میکرد با امضای توافق صلح با طالبان، زمینه برقراری آتشبس و آرامش در افغانستان را فراهم خواهد کرد تا در مرحله بعد، امکان خروج بیدردسر نیروهایش هم فراهم شود. اما این یک اشتباه تاکتیکی بود؛ چرا که آمریکاییها در واقع با فراهم کردن زمینه مشارکت طالبان در قدرت، سنگبنای بحرانیتر شدن اوضاع در افغانستان را گذاشتند.
توافق میان آمریکا و طالبان، به این گروه یک مشروعیت سیاسی و حقوقی داد و در حقیقت به قدرتگیری بیش از پیش طالبان منجر شد. قرار بود طالبان ابتدا آتشبس اعلام کند، سلاح خود را کنار بگذارد و بعد بهعنوان یک نیروی سیاسی وارد فضای انتخابات و سیاست در افغانستان شود. هرچند طالبان به هیچیک از تعهداتش عمل نکرد. فارغ از رویکرد آمریکا در قبال طالبان، دولت قطر هم با فراهم کردن امکانات برای استقرار دفتر طالبان، به مشروعیت بخشیدن به این گروه کمک بسیار کرد. سیاست آمریکا، افغانی کردن جنگ افغانستان است؛ همچون سیاستی که این کشور در دوره نیکسون دنبال کرد که اساساش بر ویتنامیکردن جنگ ویتنام بود. واشنگتن قصد دارد با کشیدن جنگ به میان خود افغانها، فضا را برای خارج کردن نیروهایش که حدود ۲دهه است درگیر جنگی بیفرجام شدهاند، فراهم کند.
در داخل افغانستان شرایط سیاسی بهگونهای پیش رفته که نتیجهاش تقویت موقعیت طالبان بوده است. اختلافات عمیق میان اشرف غنی و عبدالله عبدالله، به تشدید بیثباتی سیاسی در افغانستان منجر شده است. همبستگی ملی افغانها در سایه این اختلافات بهشدت خدشهدار شده و همین باعث پیشروی طالبان در جبهههای مختلف شده است. اختلافات میان گروههای سیاسی و احزاب افغان نهتنها در انتخابات ریاستجمهوری بلکه در انتخابات پارلمانی نیز نمود پیدا کرد. فراتر از اینها، عدممشارکت مردم در انتخابات، مشروعیت دولت مرکزی افغانستان را با چالش جدی روبهرو کرد.
در کنار این آشفتگی سیاسی، طالبان اقدامات نظامی خود را هم طی ماههای اخیر تشدید کرده است. هدف، ایجاد یک فضای تبلیغاتی گسترده همزمان با خروج نیروهای نظامی خارجی از افغانستان است. «سقوط ولسؤالیها در شمال» عبارتی است که طی روزهای اخیر بارها و بارها از زبان رسانهها و سیاسیون افغان شنیده شده است. وضعیت امنیتی کنونی در افغانستان بحرانی است اما چند واقعیت را نباید از یاد برد.
۱-کابل دیگر آن کابل دهه ۱۹۹۰، یعنی سالهای بعد از خروج نیروهای شوروی، نیست. جمعیت زیادی از مناطق مختلف افغانستان به کابل نقل مکان کرده و در پایتخت فعال هستند. بنابراین اکنون امکان سقوط دوباره پایتخت بهدست نیروهای طالبان به هیچوجه وجود ندارد. طالبان هرگز نمیتواند با حمله به کابل، پایتخت را تحتکنترل خود در آورد.
۲ـ دیگر این که در دوره حکومت طالبان در گذشته، اساسا زیرساختهای ارتباطاتی در افغانستان وجود نداشت. امروز اما شبکه گسترده تلفن ثابت و تلفن همراه و همچنین اینترنت پرسرعت، وضعیت این کشور را دگرگون کرده است. شبکههای اجتماعی به بخش تأثیرگذار جامعه افغانستان تبدیل شدهاند. نتیجه این شرایط، افزایش آگاهی در جامعه افغانستان بوده است. مردم طالبان را یک نیروی ملی و فراگیر نمیدانند. افغانها آگاهی پیدا کردهاند و طالبان باید بپذیرد که با تفنگ نمیتواند به جنگ اندیشه برود. مردم افغانستان امروز بیش از هر زمان دیگری به وضعیت کنونی و آینده خود آگاه هستند و اجازه نمیدهند تفکر طالبانی بار دیگر بر این کشور حاکم شود.
۳ـ درست است که طالبان با ادامه حملات خود و تصرف برخی مناطق، این روزها یک شوی تبلیغاتی به راه انداخته اما نباید فراموش کرد که در سمت دیگر ماجرا، ترس از تسلط دوباره طالبان، مردم را در کنار هم قرار داده است. بسیج مردمی روزهای اخیر، اتفاقی مهم و ارزشمند است که میتواند آینده افغانستان را نجات دهد. این نیروها در کنار ۲۵۰ هزار نیروی نظامی شامل ارتش و پلیس افغانستان، میتوانند طالبان را در موضع ضعف قرار دهند.
۴ـ شهرهای بزرگی مثل مزارشریف، هرات و مناطق ازبکنشین قدرت بسیار زیادی دارند. چهرههایی همچون عطامحمد نور، محمد محقق و ژنرال دوستم قدرت بسیار دارند و هر کدام در شهرها و ولایتهای خود دژ محکمی در برابر پیشروی طالبان ایجاد کردهاند. تسلط طالبان بر این شهرها، دیگر ممکن نیست.
با توجه به این نکات باید تأکید کرد که آنچه امروز در افغانستان در مورد «سقوط شهرها» در جریان است، بیشتر یک اتفاق تبلیغاتی است تا عملیاتی. سؤال اصلی این است که آیا طالبان آنقدر نیروی متخصص دارد که در ادارات دولتی مستقر کند و اداره شهرها را بهصورت مؤثر در دست بگیرد یا مسئله کنترل طالبان بر یک شهر فقط در قالب حضور نظامی خلاصه شده است؟ طالبان اصلا چنین امکاناتی ندارد که بتواند شهرهایی که اخیرا تصرف کرده است را اداره کند. بسیاری از شهرها برای چند روز یا چند ساعت تحت کنترل طالبان بودهاند و با عملیات نیروهای ارتش کنترل آنها از دست طالبان خارج شده است. در چنین شرایطی نمیتوان گفت شهری سقوط کرده و کنترلش بهدست طالبان افتاده است.
این که تصور کنیم طالبان بار دیگر میتواند بر افغانستان تسلط پیدا کند، بیراهه رفتهایم. طالبان در افغانستان محبوبیتی ندارد. زنان و مردان افغانستان خاطرات دوران حکومت طالبان را فراموش نخواهند کرد. در اغلب حملات اخیر، مردم شهرها را ترک کردهاند. معنای این اقدام این است که مردم افغانستان نمیخواهند با نیروهای طالبان همراه شوند. طالبان تسلط خود بر قلبهای مردم را از دست داده است. شاید طالبان در تصرف سرزمین موفقیتهایی بهدست آورده باشد اما در تسخیر قلوب مردم، ناتوان بوده است.
ضرورت توجه به مسئله افغانستان در ایران
عدمدخالت ایران در مسائل داخلی افغانستان، درستترین سیاستی بوده که همواره از سوی وزارت خارجه دنبال شده است. اما در کشور یک سازوکار منظم که بتواند تحلیلهای مناسب در مورد افغانستان ارائه کند، وجود ندارد. این مشکل فقط مربوط به ایران نیست و تمامی کشورهای همسایه افغانستان با چنین ضعفی روبهرو هستند.
عدموجود تحلیلهای عمیق در نهایت به ضعف در سیاستگذاری در زمینه تعامل کشورهای همسایه افغانستان با معادلات پیچیده این کشور منجر شده است. در ایران برخی گروههای مطالعاتی بهصورت موازی روی مسائل افغانستان مطالعه میکنند اما این موازیکاری تا به امروز نتیجه مطلوبی نداشته است. به یک تقسیمکار تازه میان این مراکز نیاز است؛ تقسیم کاری که نتیجهاش تحلیلی (policy paper) است که میتواند به دستورالعمل قابلاجرا تبدیل شود. مطالعات ایران در مورد افغانستان، نیازمند مطالعات میدانی، عمیق و تخصصی است. در بحران امنیتی اخیر در افغانستان، سیاست مشخصی از سوی ایران در قبال این کشور دنبال نشده و این بهدلیل عدم وجود تحلیل و سناریوهای از پیش طراحی شده است. ایران نیازمند شناخت بهتر همسایه شرقی خود است.
نظر شما