امیرمحمد متقیان گفت: می توانیم اسم ارتباطم با عمو پورنگ را پدر پسری بگذاریم. او من را بزرگ کرد و همیشه حمایتم می‌کند. در اجرا نکته‌های مهمی به من یاد داد و در اصل برایم یک استاد بود و هست.

امیرمحمدی

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، از همان کودکی یک جورهایی آمده بود که در کنار عموی محبوب بچه ها ماندگار شود. امیرمحمدی که از ۹ سالگی پایش به جام جم رسید شاید آرزوی برآورده نشده خیلی از بچه ها و خانواده‌هایشان بود که به آن نرسیده بودند. اما او با شیرین زبانی‌هایی که مختص به همان سن و سال است جای خود را در دل سازندگان برنامه عمو پورنگ و مخاطبان تلویزیونی باز کرد.

این روزها که او پا به ۲۶ سالگی گذاشته است تجربه‌های زیادی را از سر گذرانده و با چشمانی باز برای آینده شغلی و کاری خود تصمیم می‌گیرد. با «امیرمحمد متقیان» درباره چگونگی ورودش به استودیوی جام جم و شبکه یک و برنامه پورنگ و دلیل ماندگار شدنش بعد از ۲۰ سال گفت و گو کردیم.

  •  اگر بخواهیم به گذشته‌ای نه چندان دور برگردیم شما یکی از استعدادهایی بودید که در سال ۸۴ توسط داریوش فرضیایی کشف شدید.  

سال ۸۴ تست دادم و بعد از ۶ ماه آقای فرضیایی با من تماس گرفتند و گفتند دوست داری همکار من بشی؟ و من گفتم چرا که نه.  

  •  شما شرکت کننده برنامه پورنگ بودید؟

بله یکی از بچه هایی بودم که به استودیو برنامه رفته بودم. در همان برنامه کمی برایشان شیرین زبانی کردم و خوششان آمد و بعد از مدتی تماس گرفتند که بیا. قرار بود یک روز به برنامه عمو پورنگ بروم اما یک روز رفتم و دیگر ماندگار شدم.

  •  الان چند سال شده؟

فکر می‌کنم حدود ۱۶ سال.

  •  آن زمان که به عنوان شرکت‌کننده در برنامه پورنگ حاضر شدید فکر می‌کردید یک روز حیطه اجرا و بازی را برای خودتان انتخاب کنید؟

فکر می کردم که یک روزی بازیگر شوم اما فکر نمی کردم که به این زودی این اتفاق بیفتد و در کنار نفر اول یک ژانری قرار بگیرم و این برایم دور از ذهن بود. اما خب همه این اتفاق ها دست خدا است.

  • خانواده چقدر در ورود شما به این حیطه تاثیرگذار بودند؟

خیلی. پدرم فرد شوخ طبعی است و همه می گفتند امیرمحمد شبیه تو است و می گفتند امیرمحمد را ببرید تلویزیون. پدر و مادرم همیشه هوایم‌را داشتند و وقتی سر کار می رفتم حمایتم می کردند.  

  •  آن زمان چند سالتان بود؟

۱۰ سالم بود.  

  •  اولین برنامه پورنگ که رفتید بچه ها در مدرسه چه بازخوردی داشتند؟

همان روز اول شبکه جام جم بود که عمو پورنگ نقش کوتاهی به من داد و بازی کردم و تمام شد. بعد از ۶ ماه که گفتند بیا رفتم به شبکه یک و آن زمام هم مثل الان برنامه عمو پورنگ بیننده داشت و بچه ها هم در مدرسه من را می شناختند و این برایم خیلی جذاب بود. یک سری از بچه ها هم در عالم بچگی حسادت می کردند اما سعی می کردم این را باور نکنم که من با بقیه بچه ها فرق می کنم. برای همین هم با همه در زنگ تفریح ها بازی می کردم و فوتبال می رفتم با بچه ها اصلا خودم را از بچه ها جدا نمی کردم.  

  • دوران کودکی تان چطور گذشت؟ بچه پر جنب و جوشی بودید؟

شیطون که بودم و تعداد شکستگی های بدنم زیاد بود اما خیلی جلوتر از سنم بودم و دوست داشتم بزرگ شوم و الان که بزرگ شدم با توجه به اینکه در کودکی معروف شدم و سر کار رفتم و وارد اجتماع بزرگ سال ها شدم حس می کنم یک سری موارد را جا گذاشتم. الان وقتی می بینم عده ای دارند فوتبال بازی می کنند دوست دارم شوت بزنم و همین برایم لذت بخش است و یک سری موارد در وجودم مانده است.  

امیرمحمد متقیان: عمو پورنگ پدر معنوی من است | سر و زبان خوبی داشتم

  •  این موضوع برایتان ناراحت کننده است؟

نه ناراحت کننده نیست. وقتی شما بپذیری که یکسری کارها را انجام ندادی و باید انجامش دهی دیگر تاثیر منفی رویت نمی گذارد. آدم زمانی به مشکل برمی خورد که نپذیرد فلان مشکل را دارد و من هم یکسری کارها در کودکی انجام ندادم و الان هر فرصتی پیش بیاید انجام می دهم و نگذاشتم این به من آسیبی وارد کند.  

  •  در دوران کودکی چقدر طرفدار برنامه‌های تلویزیون بودید و چقدر تلویزیون تماشا می کردید؟  

شاید باورتان نشود اما پیرو همان جمله که گفتم همیشه بزرگتر از سنم بودم خیلی کارتون و برنامه های کودک را دوست نداشتم و از برنامه های کودک فقط تام و جری نگاه می کردم چون به نظرم بامزه بود. پلنگ صورتی هم می دیدم و برنامه عمو پورنگ را هم تماشا می کردم.  

  •  برای حضور اولیه در برنامه پورنگ خودتان به خانواده گفته بودید اقدام کنند یا خانواده دوست داشتند شما به این برنامه بروید؟

نه ما یک آشنایی داشتیم که از طریق او اقدام کردیم.  

  •  یک جورهایی می‌شود گفت شما کشف عمو پورنگ بودید. در این باره بگویید که چقدر رابطه دوستانه بین شما و آقای فرضیایی وجود دارد؟

البته عمو پورنگ و مسلم آقاجان‌زاده. می توانیم اسم این ارتباط را پدر پسری هم بگذاریم و من در آن زمان ۹ سالم بود و عموپورنگ من را بزرگ کرد و حکم پدر معنوی ام را داشت و دارد و همیشه حمایتم می کند. در اجرا نکته های مهمی به من یاد داد و در اصل برایم یک استاد بود و هست و رابطه ما رابطه استاد و شاگردی هم هست.  

امیرمحمد متقیان: عمو پورنگ پدر معنوی من است | سر و زبان خوبی داشتم

  •  همچنان هم برای شما عمو پورنگ است؟

من عمو صدایش می کنم.  

  • کدام ویژگی شما در کودکی باعث شد عمو پورنگ فکر کند مستعد هستید و می‌توانید در مدت زمانی طولانی به عنوان پارتنر کنارش باشید؟

الان هرچه بگویم تعریف از خود می شود و دوست ندارم. اما به اصطلاح سر و زبان خوبی داشتم. بعضی وقت ها که فیلم های کودکیم را می بینم تعجب می کنم.  

  •  از سالی که کارتان را به طور حرفه‌ای شروع کردید تا الان چقدر تغییر کردید؟ چقدر رشد کردید؟ چقدر در کاری که انجامش می‌دهید خود واقعی تان هستید؟

از لحاظ تفکری خیلی بزرگ تر شدم به هر حال من الان ۲۵ سالم است و از سن کم در این فضا بودن قطعا آدم را با تجربه و بزرگ‌ می کند و من هم در این مدت از حضور در کنار افراد مختلف و با تجربه بزرگ تر شدم.

  • برخی بچه‌هایی که از کودکی وارد این حیطه می‌شوند مورد بی مهری قرار می‌گیرند. تا جایی که به سمت کار دیگری می‌روند. اما شما این شانس را داشتید که چنین اتفاقی برایتان رخ ندهد.

نمی دانم چه حسابی است و من هنوز فرمولش را نفهمیدم اما معمولا این افراد در زمان بلوغ شان فید می شوند که آنهم به خاطر تن صدا و فیزیک چهره شان است یا اینکه خودشان دیگر دوست ندارند این مسیر را ادامه دهند. اما اول از همه لطف خدا شامل حالم شد و بعد هم زمان های زیادی در کنار عمو پورنگ و پخش مستمر برنامه باعث شد تغییراتم برای مردم خیلی حس نشود. همین الان اگر پستی در اینستاگرام بگذارم مردم کامنت می دهند که چقدر صدایت تغییر کرده است و این به خاطر حضور مستمرمان است و اگر می رفتیم و مدتی نبودیم مردم هم چنین حسی نداشتند.  

امیرمحمد متقیان: عمو پورنگ پدر معنوی من است | سر و زبان خوبی داشتم

  • کم کم که بزرگ تر شدید تحصیلات تان را در زمینه بازیگری ادامه دادید؟

دبیرستان رشته انسانی خواندم و کاردانی کارگردانی سینما و کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش را در دانشگاه خواندم.  

  •  یعنی از کودکی برای خودتان برنامه ریزی کرده بودید؟

نه به آن صورت حتی به این فکر می‌کردم که خلبان شوم اما کم کم که ذهنم‌ پخته تر شد دیدم که توانایی ام چیز دیگری است.  

  •  در میانه راه و همکاری با پورنگ فکر نکردید راه را به اشتباه آمدید؟

یک بار این اتفاق افتاد اما مشورت کردم و دیدم تصمیم اشتباه است. به خاطر حجم کاری بالا و کودکی که داشتم خسته شده بودم و واقعا عین کارمندها شده بودم.

 اینجا چند سالتان بود؟

۱۱ سالم بود و خسته شده بودم از این شهر به آن شهر رفتن. شهرت را دوست داشتم اما به نظرم در آن برهه سنی به خستگی اش نمی ارزید.  

  •  در ماندن شما در این حیطه با توجه به دلسردی هایی که گاهی سراغتان می آمد، خانواده چقدر تاثیر داشتند؟

مادرم می گفت بمون اما پدرم می گفت هر طور راحتی.

  •  خواهر و برادر هم دارید؟

نه تک فرزندم.  

  • در این سال‌ها شما هم یک جورهایی خودتان را وقف برنامه پورنگ کرده اید. دوست نداشتید در کارهای دیگری بازی کنید؟

نه با توجه به شرایط فیزیکی که دارم ایدئولوژی متفاوتی دارم نسبت به مواردی که پیشنهاد می شود. یعنی پیشنهادهایی که می شد را اصلا دوست نداشتم و سعی کردم کنار بهترین آدم ژانر کودک جایم را حفظ کنم.  اما چندی پیش نقشی در فیلم سینمایی طبقه یکمی بازی کردم که اکران نشده است.  

  •  نقشتان چه بود؟

مسئول یک دبیرخانه را داشتم.  

  • چقدر شخصیت ایده‌آلی بود؟

شخصیت جدی بود. اگر کمدی خوبی پیشنهاد شوم بازی می کنم. اما خب کمدی درستی که هجو نباشد و بتواند نکته مثبتی به تماشاگر اضافه کند. در این فیلم امیرمحمد کاملا متفاوت از آنچه تا به حال دیدید ظاهر شده است.  

  • آدم جدی هستید؟

نه خیلی شوخ طبعم اما خب تفکراتم متفاوت است و سعی می کنم زندگی را راحت بگیرم.

  •  در این سال‌ها چقدر محدودیت داشتید؟  

به هرحال با الگو داشتن مخالفم و معتقدم هر آدمی زندگی شخصی خودش را دارد و ممکن است َ در زندگی شخصی اش دست به هر کاری بزند. اینکه در دهان یک فرد می گذاریم که تو الگو هستی دست و پایش را می بندیم و اجازه نمی دهیم او خودش باشد. در صورتیکه وقتی هنرمند می شوید و در دید مردم هستی باید یکسری قواعد را رعایت کنید. اما نباید باعث شود تو از زندگیت بیفتی.

  • تا الان که مدتی است از پخش فصل جدید پورنگ می‌گذرد، بازخوردهای مردم چطور بوده است؟

در ابتدا وقتی خبرها و عکس های این فصل منتشر شد عده ای گفتند ترسناک است اما رفته رفته و با پخش چند قسمت دیدند که هر کدام از این شخصیت ها شیرینی ای دارند که اصلا نمی شود با خیلی شخصیت ها مقایسه شان کرد و نوعی بامزه هستند که سعی شده هم بزرگسال پسند کند و هم کودک.

  •  این روزها بچه ها خیلی تلویزیون نگاه می‌کنند و بیشتر تبلت و موبایل دست می‌گیرند. به نظر شما برنامه‌های تلویزیونی چطور باید عمل کنند که بتوانند بچه ها را جذب کنند؟  

نمی شود بیننده را ضعیف تصور کرد چون به شدت باهوش است و خیلی درست انتخاب می کند چه برنامه ای نگاه کند و اگر ما نگران این هستیم که چرا ماهواره نگاه می کند و در فضای مجازی است پس بیاییم بگوییم که عمو پورنگ بیاید و برنامه ای بسازد که بچه هایی که پای گوشی و تبلت هستند را به سمت تماشای ان برنامه بکشاند. اینطوری در نهایت بچه ها پای رسانه ملی نشستند و به نظرم در انتها باید به این فکر کنیم و دیگر اعتراض نکنیم که چرا اینجایش اینطوری بود و ... همین ممیزی ها است که باعث می شود مخاطب شما را کنار بگذارد و سرگرمی دیگری برای خودش پیدا کند.  

  • الان دیگر نشاندن کودک پای تلویزیون کار سختی است.

کار کودکی که در آن موسیقی نباشد که نمی شود. به هرحال بچه ها موسیقی دوست دارند و نمی شود برایشان موسیقی غمگین گذاشت. پورنگ هم از همین شروع کرد و الان طوری شده که بچه ها فکر می کنند پورنگ ده سالش است و دوستش دارند.  

  • با توجه به اینکه شما از کودکی وارد این حیطه شدید، تا به حال مردم از شما برای ورود به حیطه بازیگری مشورت گرفتند؟  

دو نکته وجود دارد یکی اینکه شما اصلا نمی توانی برای این کار برنامه ریزی کنی. ترجیح من این است که طرف رشته خوب تحصیلی انتخاب کند که بازار کار خوبی داشته باشد و وقتی به کاسبی اش رسید آن زمان است که می تواند به سمت بازیگری بیاید. اگر در ۹ سالگی آن اتفاق برایم نمی افتاد هیچ وقت به دنبال تحصیلات آکادمیک نمی رفتم. اما اینکه از پایه بخواهید همه زندگی تان را روی هنر برنامه ریزی کنید اصلا آینده مشخصی ندارید و شاید مجبور شوید بعضی شب ها گرسنه بخوابید.  

  •  شما از درآمدتان رضایت دارید؟

بله و خدا را هم از این بابت شاکرم. اما مسئله این است که کار ما مداوم نیست و نمی شود روی آن برنامه ریزی بلند مدت کرد. برای مثال یک سری معترضند به اینکه چرا فلان بازیگر این رقم دستمزد می گیرد؟ و به این فکر نمی کنند که او شاید در کل سال فقط در همان یک کار بازی کرده است و همه هزینه های یکسالش باید با همان یک کار تامین شود؟ و اگر کل آن مبلغ را تقسیم بر ۱۲ ماه سال کنید می بینید که درآمد یک ماهش از حقوق یک ماه وزارت کار کمتر می شود.  

  • شما در کنار بازیگری کار دیگری انجام نمی دهید؟ یادم است مدتی آتلیه عکاسی داشتید؟  

نه من ترجیح دادم کاسب نشوم چون که بلد نیستم و یکبار آتلیه راه انداختم و جمع کردم.

  • چرا؟ خب از مشاور یا فردی کمک می گرفتید.

کمک می گرفتم اما با اخلاقیات و روحیاتم جور نبود. برای مثال جزو قانون های آتلیه ها است که در داخل آتلیه با گوشی نباید عکس بگیرند اما من به افرادی که مراجعه می کردند این اجازه را می دادم که با گوشی عکاسی کنند و دیگر عکسی چاپ نمی کرد و نهایت یک عکس چاپ می کرد. یا در نوع پرداختی ها می‌گفتم تخفیف بدهیم و امیرمحمد برای همه است در صورتیکه این موارد با قوانین کسب و کار هماهنگی نداشت.  

  •  به گذشته که فکر می کنید چه حسی دارید؟

خدا را شکر می کنم از این بابت و اینکه کنار آدم هایی قرار گرفتم که به تجربیاتم اضافه کردند و اجازه رشد به من دادند در صورتیکه در همین جامعه ما افرادی هستند که چوب لای چرخ دیگران می گذارند و آزارشان می دهند. خدا را شاکرم از این بابت که در خانواده ای قرار گرفتم که تمام تلاشمان روی خروجی بود و اینکه کارمان بدرخشد.

  •  شما در سری جدید کلبه پورنگ نقش متفاوتی را ایفا می کنید.

روز اول که نویسنده درباره نقشم توضیح داد گفت نقشی برایت در نظر دارم که خود خودتی و بازی کردنش زیاد برات سخت نیست و پرسیدم چه نقشی است؟ گفت خسته است و همش خواب است. از طرفی مردم در بازخوردهایشان خیلی با این نقش همذات پنداری کردند. البته بماند که چقدر در روزهای اول نگران بودم که نکند نقش را درنیاورم. برای همین با کارگردان و نویسنده جلسه های زیادی داشتیم و صحبت کردیم چون که خسته نقشی حاضرحواب است و ممکن بود به بی ادبی نزدیک شود و نمی‌خواستیم به این برسیم. اما چند قسمت که پخش شد پیدایش کردم و الان خیلی ها دوستش دارند.

  •  یکی از دلیل‌های ماندگاری شما در برنامه پورنگ این بود که در این سال‌ها شخصیت‌های مختلفی را ایفا کردید.  

بله درست است. بخواهیم حساب کنیم از ۱۵ سالگی دیگر بازی کردم. گلدان خان، سامان بالشت ها که چوپان بود، آقای نگهدار در کتاب خانه عموپورنگ و ... از جمله نقش هایم بودند. همه اینها با دیگری فرق دارد و بیننده با اینکه متوجه می‌شود همه اینها را من بازی کردم اما خدا را شکر می پذیرد.  

  • اگر صحبتی باقی مانده بفرمائید.

برای همه مردم کشورم آرزوی سلامتی می‌کنم و آرزوی قلبیم این است که وقتی به قصابی می‌روم نبینم مردی میانسال با یک مشت گوشت چرخ کرده از قصابی خارج می شود.

کد خبر 612379

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha