به گزارش همشهری آنلاین ماورا، غذایی است که وقتی به دستورپختش نگاه میکنی، شاخ درمیآوری! پر است از چیزهایی که سخت میتوان آنها را به هم مرتبط دانست؛ از سفینهها و موجودات فضایی گرفته تا جادوی هزارویکشب و المانهای طهران و ایران قدیم! اما گاهی خوشمزهترین مزهها در آشپزی، زمانی کشف میشوند که سرآشپز از کنار هم قرار دادن طعمهای بیربط نترسد. بهترین کتابها هم انگار همینطور نوشته میشوند. به همین مناسبت با نویسندهی این اثر متفاوت، دربارهی دنیای ماورا، کمی گپ زدیم.
علم و دانش در ادبیات علمیتخیلی چه جایگاهی دارند؟
تعریف این ژانر چندان ساده نیست؛ همانطور که مثلاً تعریفکردن هنر کار سادهای نیست. من ترجیح میدهم دربارهی ادبیات گمانهزن حرف بزنم. داستان گمانهزن، شبیه داستانی عادی است، با محدودیتهای خیلی کمتر. در اینجا مهم اصل گمانهزنی است که در داستان علمیتخیلی هم وجود دارد. هرچند در این سبک، دانش خیلی مهم است، اما لزوماً نباید انتظار یک متن علمی سفت و سخت را داشته باشید.
طیفی وجود دارد که یک سر آن ادبیات علمیتخیلی با ویژگیهای دقیق و معتبر علمی است و سوی دیگرش قصهای است که چندان با هدف ترویج دانش نوشته نشده و هدف دیگری دارد. خب، هردو طرف هم مخاطب و طرفدار دارند
رمان ماورا، نثر غریب و درعینحال جذابی دارد و برخلاف بعضی از آثار علمیتخیلی فارسی که با فرهنگ ما فاصله دارند، با ادبیات و سبک زندگی ایرانی عجین شده است. چنین ترکیب جذابی چگونه ایجاد شد؟
داستاننوشتن شبیه کشت یک موجود زیستی در آزمایشگاه است. شما آن را بهوجود میآورید، شرایط رشدش را فراهم میکنید و از جایی به بعد، خودش تکامل پیدا میکند و جوری پیش میرود که ممکن است خودتان را هم غافلگیر کند. بااینحال فکر میکنم هرنویسنده یا هنرمندی، پیش از آنکه اثری را خلق کند، در جایی حفرهای را احساس کرده است. مثلاً یک موسیقیدان، دوست داشته آهنگی را بشنود، اما کسی قبل از او چنین قطعهای را نساخته بود و خودش دست بهکار شده است. چنین شرایطی موقع نوشتن کتاب ماورا برای من هم وجود داشت. آثار گوناگونی را خوانده بودم که سلیقهام را شکل داده بودند، اما آن اثر علمیتخیلیای که این سلیقه را راضی کند، پیدا نکرده بودم.
دوست داشتید در اثر خودتان چه ویژگیهایی را کنار هم ببینید؟
گمانهزنها به عجیبوغریبها علاقه دارند. این علایق خیلی متفاوتاند! من آثار «خورخهلوئیس بورخس» و صناعت ادبیاش را خیلی دوست داشتم که البته خود او عاشق هزارویکشب بوده و ارجاعات زیادی به آثار شرقی داشته است. از طرفی آثار ادبی فارسی، نظیر سفرنامهها برایم جذاب بودهاند و همینطور آثار علمیتخیلی، مثل «سولاریس»، نوشتهی «استانیسلاو لِم». بهطورکلی در پسزمینهی تمام عاشقان ادبیات گمانهزن، علاقه به عجایبالمخلوقات یا نژادهای عجیبوغریب وجود دارد.
بهنظرم نویسندگی شبیه کار کلاغهاست که هرچیز براقی را در لانهشان جمع میکنند. ماورا هم اثری است که از همزیستی ادبیات فارسی با المانهای علمیتخیلی و یکیشدنشان موجودیت پیدا کرد.
شاید یکی از ویژگیهای مرسوم این ژانر برخورد با موجوداتفضایی یا اصطلاحاً بیگانهها باشد. این ویژگی در ماورا هم وجود دارد. توجه به این مسئله از کجا ناشی میشود؟
مفهوم «بیگانه»، همیشه این بهانه را دستمان داده که به مفهوم انسان فکر کنیم. یعنی بیگانهها، آینهای هستند که خودمان را در آنها میبینیم و در آثارمان، با سفینهها، هزاران کیلومتر را در فضا طی میکنیم و به دنبال عجیبترین موجودات میگردیم. اما در نهایت خودمان را در قامتی دیگر جستوجو میکنیم. البته تشخیص بیگانهبودن یا نبودن با چیزی، چندان آسان نیست. شاید خودمان هم نسبت به محل زندگیمان بیگانه باشیم. این مسئله در اینروزها بیشتر قابل لمس است. ما بدون ماسک نمیتوانیم با هم ارتباط برقرار کنیم، باید از هم فاصله بگیریم و...؛ حتی در شرایط عادی هم برای زندهماندن در این زیستبوم باید قواعدی را رعایت کنیم؛ مثلاً پس از بهدنیا آمدن، باید کلی واکسن بزنیم، بدون کولر نمیتوانیم تابستان را تحمل کنیم یا گاهی نمیتوانیم بدون آسیبزدن به محیطزیست پیشرفت کنیم.
شاید اگر هزاران سال بعد، بشر منقرض شود و موجودات فضایی به زمین بیایند و آثار تمدنهای بشری را ببینند، از نظرشان سبک زندگی و تفکر بشری، خیلی بدوی بهنظر برسد و ما را هیولاهایی درنظر بگیرند که به تکنولوژی پیشرفته دست یافته بودند.
نظر شما