کوچه‌پسکوچه‌هایی که هر روز بی‌تفاوت از آنها می‌گذریم، ممکن است روزی برای نویسنده‌ای سوژه نابی شوند؛ درست مثل «نرگس درخشان» که داستان اصلی جدیدترین رمانش را از محله سوهانک شمیران وام گرفته‌است.

نرگس درخشان

همشهری آنلاین_راحله عبدالحسینی: محله‌ای قدیمی و باهویت در گوشه شرقی شمیران که اتفاقات تاریخی کم ندیده و روزگاری محل تفرج فتحعلیشاه قاجار بوده. درخشان برای نوشتن این رمان به دل محله زده و با تحقیقات میدانی کوله‌بارش را از هویت و روزگار قدیم محله سوهانک پر کرده و بعد دست به قلم شده و داستانی امروزی را نوشته است. او با کتاب انس و الفتی دیرینه دارد و روزی نیست که چند صفحه‌ای کتاب نخواند. با او درباره شخصیت‌های کتاب‌ها و علاقه‌اش به تهران گفت‌وگو کرده‌ایم.  

  کتاب «صدایی در شب سرد سوهانک» با توصیف عمارتی در محله سوهانک آغاز می‌شود که گویا مادربزرگ قصه اسمی برایش انتخاب کرده. مخاطب در این کتاب از گوشه و کنار محله که روایت‌های واقعی‌اند، سر در می‌آورند و همین قصه را جذاب می‌کند.

معمولاً چه اندازه مردم شهر و محله دستمایه سوژه داستان‌نویسی شما می‌شوند؟  
بله. شروع داستان این کتاب از عمارتی در سوهانک است که مدام در طول داستان تکرار می‌شود. اسم محله‌ها و خیابان‌ها یا مثلاً چنار قدیمی که حالا با نرده‌های سبز محاصره شده هم واقعی است. به‌طور کلی اصل داستان هر ۴ کتاب من واقعی است. شخصیت‌هایی را انتخاب می‌کنم که واقعی باشند نه فانتزی یا تخیلی. چون داستان‌هایم ژانر اجتماعی دارد. معمولاً با آدم‌های داستانم در واقعیت آشنا شده‌ام. نشست و برخاست کرده‌ام و از همسایه‌ها یا دوستانم در همین محله‌های تهران هستند. زیر و بم شخصیت اخلاقی‌شان را می‌دانم. چون معتقدم امروز کتابی به دل مخاطب می‌نشیند که زندگی‌اش مانند خودمان باشد؛ با همین دغدغه‌ها، رنج‌ها و دلخوشی‌ها. ساده می‌نویسم. به سادگی آب و به سختی آب. برای نوشتن از زندگی واقعی الهام می‌گیرم. از مردم خوب کوچه و بازار شهرم. از آدم‌هایی که عشق و کینه را با هم دارند و برای ساختن زندگی از هر دو آن نیرو می‌گیرند و آرزو دارم رمان‌هایم را همین آدم‌ها بپسندند و دوست داشته باشند.  
  چطور زندگی روزمره شخصیت‌ها را با محل زندگی و کوچه و محله‌شان پیوند می‌زنید که باورپذیر باشد؟  

قصــه‌های خوانـدنی مردم شهر


هر چقدر زندگی تلخ باشد، در دل خود خوشی و خوبی دارد. این تلخی‌ها و شیرینی‌ها در خانه‌های همین محله‌ها اتفاق می‌افتد. من دوست دارم اگر ۵۰ سال آینده کسی این کتاب را خواند، فضای این دوره و روزگار را بفهمد و بداند مردم در این شهر چطور زندگی می‌کردند. چه ماشینی سوار می‌شدند، چطور غذا درست می‌کردند و شهرشان چه شکلی داشت. در واقع سبک زندگی‌شان چطور بود.  
  این دقت و نکته‌سنجی نیاز به تحقیات میدانی یا مطالعات تهران‌شناسی هم دارد.  
در مورد کتاب «صدایی در شب سرد سوهانک» باید بگویم با توجه به اینکه همسر دخترم اهل سوهانک است با کمک او و یکی از اهالی قدیمی، کوچه به کوچه محله را دیدم. عمارت‌های قدیمی و هر چیزی که روزگار گذشته در محله بوده را از زبان قدیمی‌ها شنیدم. در مورد تهران هم مطالعه می‌کنم. از آداب و رسوم، مشاغل، مفاخر تهران و هویت محله‌ها می‌خوانم.  
  سوهانک یکی از قدیمی‌ترین محله‌های شمیران است. نخستین بار که نام سوهانک در کتاب‌های تاریخ ثبت شده به روزگار فتحعلیشاه قاجار برمی‌گردد که برای فرار از گرمای تهران و گذراندن روزگار در ییلاق به سوهانک پناه می‌آورد.

شما در تحقیقات محلی برای کتابتان به نکته جالبی برخورده‌اید؟  
در زبان شمیرانی‌ کلماتی هست که اگر به این زبان مسلط نباشی، متوجه نمی‌شوی. این را قدیمی‌ها و افرادی که زبان شمیران را می‌دانند، خوب متوجه می‌شوند. من در این کنکاش متوجه شدم که فتحعلیشاه لهجه تهرانی را عوض کرد. او نخستین کسی بوده که در کلمات الف را به واو تبدیل کرده. مثلاً خونه به جای خانه یا نون به جای نان در محاورات روزمره.  
  علاقه به کتاب و خواندن و نوشتن در شما از چه زمانی جدی شد؟  
نزدیک خانه‌ ما کتابخانه شماره ۱۷ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود که ما تابستان‌ها آنجا بودیم و کتاب می‌خواندیم. انواع آثار موسیقی بزرگان را آنجا شنیدیم. چون به ما می‌گفتند باید گوشتان با موسیقی آشنا باشد. از ۷ سالگی و بعد از کلاس اول شروع کردم به کتاب خواندن. هیچ چیز برای من به اندازه کتاب خواندن لذت‌بخش بود. در ۱۴ سالگی تمام آثار بزرگان ادبیات ایران و جهان را خوانده بودم.  
  با این علاقه‌ای که از کتاب و کتابخوانی می‌گویید، عمر نویسندگی‌تان حدود ۵ سال است و خیلی وقت نیست که دست به قلم شده‌اید؟  
زندگی این فرصت را نداد. زود ازدواج کردم. ۴ فرزندم را بزرگ کردم. با این حال اگر روزی کتاب نمی‌خواندم، آن روز برایم شب نمی‌شد. درست مثل غذا خوردن. می‌شود یک روز اصلاً غذا نخورید؟ چه حالی می‌شوید؟ من همان حال را دارم وقتی یک روز کتاب نمی‌خوانم. بچه‌هایم هم کتابخوان شدند. نوه ۱۳ ساله‌ام دست به قلم شده. همین‌طور که گفتید دیر شروع کردم به نوشتن. وقت و تمرکز نداشتم. دوره‌ای از زندگی من بسیار سخت گذشت. فقط کتابخوانی آن دوره را برای من سهل می‌کرد. بچه‌ها که بزرگ‌تر شدند من توانستم نوشتن را شروع کنم. جوانی برای بسیاری از افراد دوران خوش و خرمی است ولی برای من این‌طور نبود. دوره جوانی من انگار گذر از دره‌ای پر از خاک و مار و گرمای آفتاب داغ بود. کودکی فوق‌العاده‌ای داشتم. خدا را شکر می‌کنم که در میانسالی دوباره حس خوب کودکی را دارم.  
  پس عادت کتابخوانی شما در فرزندانتان تأثیر مستقیم داشته‌است.  
از دیدگاه من اگر فرزند، مادرش را در حال کتاب خواندن ببیند، دیگر لازم نیست به او بگوید درس بخوان. بانویی که کتاب بخواند همسر، مادر، مادرشوهر و مادر زن خوب و آگاهی می‌شود و دنیا را بهتر می‌بیند. من اصلاً به بچه‌هایم نمی‌گفتم درس بخوانید. خودشان متوجه شدند که کتاب و مطالعه چه ارزشی دارد. برای زندگی موفق باید کتاب خواند.  
  کتابی در دست نگارش دارید؟  
کتاب جدید که ۳ بخش آن را تمام کرده‌ام، روزگار بانوی مطلقه‌ای را روایت می‌کند که در این روزها با چالش‌های زندگی دست به گریبان است. برای تکمیل کتاب دیگرم که ۲ بخش آن مانده هم منتظرم کرونا تمام شود و برای تحقیق به روستایی در اطراف ساوه بروم.  

  • حال خوش با کتاب در روزگار کرونا

کتاب خواندن برای حال بهتر در روزگار کرونا بهترین انتخاب است. باید خودمان را سرگرم کنیم. اگر رعایت نکنیم و بیرون برویم که نمی‌توان کرونا را شکست داد. این بیماری شوخی‌بردار نیست. عزیزان را از دست دادیم. ولی کتاب، ما را به دنیای جذاب خیال پیوند می‌دهد. این فرصت را باید غنیمت بشماریم و با کتاب دوست شویم. یادگیری هنر هم آرامبخش روح است. من بافتنی یا قالیبافی را برای تمدد اعصاب تجربه می‌کنم.  

  • برشی از کتاب صدایی در شب سرد سوهانک

کتاب روایتگر داستانی درباره روابط خانوادگی، اشتباه انسان‌ها، تأثیر شرایط اقتصادی و امور مالی بر زندگی و نتایج حاصل از حضور انسان‌ها بر احوال یکدیگر است: «... نام عمارت را مادربزرگ روی این خانه درندشت قدیمی گذاشته بود. عمارت در نخستین کوچه لحوار بزرگ‌ترین ملک است و شاید در تمام سوهانک. عمارتی که داشت بی‌صاحب می‌شد... آرش خوشحال است که مادربزرگ برگشته و او می‌تواند پای قصه‌های قشنگ و پرآب و تابش بنشیند تا از ۴ درخت سوهانک بگوید و او کیف کند...»

کد خبر 615670

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha