همشهری آنلاین _ رابعه تیموری: «چنگیز سلیمانزاده» برای احیا و ترویج هنر «قطاعی» رنج بسیاری کشیده، اما خودش گمنامتر و غریبتر از هنرش است و مسئولان و متولیان هنر حرمت موی سپید و هنر او را به شایستگی به جا نمیآورند. گزارش زیر نقل حال و احوال استاد قطاعی ری است که از این هنر گفتنیهای زیادی دارد.
تزیینات آپارتمان کوچک و نقلی استاد خاص و نوستالژیک است و با دیدن لامپهای فیروزهای، سماور مسی، سینی وهاون برنجی، قوری چینی و انار دانه نشدهای که روی رومیزی پر از بته جقه گوشه پذیرایی به چشم میخورد، احساس میکنید شب یلدای سال گذشته در این نقطه ماندگار شده است. استاد، دوچرخه و لوازم کار پنبهزنی دورهگرد را خریده و خورجین و کمان پنبهزنی او و دیگچه سنگی و اجاق خوراکپزی کوچکی را برای تزیین پذیرایی استفاده کرده است. دیوار اتاقها و پذیرایی هم پر از تابلوهای زیبا و نفیسی است که هنر انگشتان استاد و دختر هنرمندش را به نمایش گذاشته است.
چنگیز سلیمانزاده هنرش را به میراث نبرده و دغدغه معیشت و مشکلات زندگی برای پدر و مادر مرحومش فرصتی نگذاشته بود که با زیباییهای دنیای هنر آشنا شوند. او سالها پیش از آنکه به استعدادش پی ببرد، دستی بر هنر داشته است.
استاد تعریف میکند: «وقتی بچه بودم در مدرسه برای همکلاسیهایم عکس «زورو نقابدار» را میکشیدم یا با پوست تخم مرغ گل و جوجه درست میکردم. اوایل انقلاب که در سنین نوجوانی بودم دیوارنویسی و کلیشهنویسی میکردم، ولی به استعدادم در خوشنویسی توجهی نداشتم. یک روز کلیشهها و دیوارنوشتهها را روی کاغذ نوشتم و برای سرگرمی مشغول دوربرکردن حروف شدم. حروف دوربر بسیار زیبا شده بودند و از دیدن آنها احساس خوبی پیدا کردم. بعد از آن یکی از سرگرمیهای لذتبخش من برجسته و دوربرکردن حروف بود. دوستانم که مهارتم را در این کار دیدند از من خواستند برای هیأت عزاداری محله که «عشاق الحسین(ع)» نام داشت، مهر برجسته درست کنم. من این مهر را ساختم، ولی باز هم نمیدانستم یک کار هنری انجام میدهم.»
- مرارتهای عاشقی در هنر
استاد اهل دل و نازکطبع، در دوران جنگ تحمیلی نوجوانی ۱۶ـ ۱۷ ساله بود. او به جبهه رفت و در عملیاتهای زیادی شرکت کرد. او دوره سربازی را در سپاه خدمت کرده و وقتی سربازیاش به پایان رسیده از او خواستهاند در سپاه مشغول به کار شود، اما دوستان قدیمیاش که میدانستند روحیه و طبع هنرمند او با مشاغل نظامی سازگار نیست، مانعش شدند و خواستند در برگزاری نمایشگاه آثار تعدادی از هنرمندان کمک کند. نمایشگاه در مرکز آفرینشهای هنری برگزار شده بود و یکی از هنرمندان قطاعی در آن شرکت داشت. سلیمانزاده تعریف میکند: «یکی از آثار نمایشگاه گم شده بود و به دلیل گرانقیمت بودن آن همه نگران و ناراحت بودند. وقتی پیدا شد دیدم آن تابلو گرانقیمت همان حروف کاغذی برجستهای است که از سالها پیش انجام میدهم و از گرانقیمت بودن و حتی نام این هنر بیخبرم. »
سلیمانزاده آن روز متوجه شد هنری نفیس و گرانبها دارد وکاری که بهعنوان سرگرمی انجام میدهد، هنر قطاعی(قطعهبری کاغذ) است. پس از آن سلیمانزاده درباره هنر قطاعی به تحقیق و تمرین پیوسته و هدفدار پرداخت و تلاش کرد هنر خدادادی خود را با تجربه و دانش غنیتر کند. سلیمانزاده خیلی زود در هنر قطاعی سرآمد و بلندآوازه شد و مسئولان برای برگزاری برنامههای مختلف از استاد جوان دعوت میکردند. او هم هیچوقت این دعوت و پیشنهادها را رد نمیکرد و در برنامههای مختلفی که برای ترویج و احیای هنر قطاعی برگزار میشد با جان و دل کار میکرد، ولی در این مسیر نامهربانیهای بسیاری میدید که اگر عاشق هنرش نبود، سالها پیش از ادامه مسیر منصرف میشد.
- ظرفیتهای مغفول برای ترویج هنر ری
سلیمانزاده میگوید: «در شهر ری فضاهای زیادی مانند فرهنگسرای دروازه ری و مرکز ریشناسی وجود دارد که اگر در اختیار هنرمندان ری قرار بگیرد، ظرفیتهای مناسبی برای تولید و ترویج هنر و صنایعدستی این شهر ایجاد میشود، اما متأسفانه مسئولان و متولیان هنر ری به نیازها و دغدغههای هنرمندان توجهی نمیکنند و باعث دلسردی آنها میشوند. » استاد، کودکیاش را در محله باروتکوبی ری گذرانده و پس از سیل ویرانگری که این محله را از بین برده، همراه خانواده در محله دولتآباد ساکن شده است. او خطوط ثلث و ریحان را بهصورت تخصصی کار میکند و اغلب آثارش آیات قرآن کریم، صلوات، احادیث ائمه(ع) و مرغ بسمالله هستند.
فرزند دختر سلیمانزاده هنر پدر را به میراث برده، اما بیمهریها و جفاهایی که به پدر هنرمندش رفته، او را در ابتدای مسیر دلسرد کرده و با وجود داشتن آثاری نفیس، از فعالیتهای هنری به کلی دست شسته است. پسر استاد هم با دیدن نامهربانی مسئولان مسیر زندگیاش را دور و جدا از دنیای هنر انتخاب کرده است. سلیمانزاده بیش از ۴۰ نمایشگاه انفرادی یا مشترک با دخترش برگزار کرده و هنر قطاعی را به تعداد زیادی از نوجوانان و بزرگسالان ری آموزش داده است. او در موزه ملی، کانون پرورش ادبی کودکان و نوجوانان و مرکز آفرینشهای ادبی مدتها فعالیت داشته و در هنر اوریگامی(هنر کاغذ و تا) هم مهارت دارد. استاد سلیمانزاده این روزها در تبریز مشغول آمادهسازی نمایشگاه آثار استاد شهریار است. در این نمایشگاه اشعار «همای رحمت» و «حیدربابا» بهصورت تابلوهای خطاطی و قطاعی به نمایش در میآید.
- ماجرای ۱۱۰ تابلو بسمالله
هنرمند سپیدموی ری سالها پیش به بیماری سرطان مغز دچار شد و مدتها شب و روز او و خانوادهاش در راه و نیمراه بیمارستان میگذشت، ولی حتی روی تخت بیمارستان هم تنهاکاری که به او آرامش میداد همان کاغذ و قلم و تیغ قطاعی و اوریگامی بود. پس از سالها رفت و آمد و چند عمل جراحی، دیگر پزشکان و کادر بیمارستان سلیمانزاده را به خوبی میشناختند و میدانستند او بدون تیغ و قلم اوریگامی به اتاق عمل هم نمیآید. پرستاران و پزشکان بیمارستان که سلیمانزاده را «عمو جوجه» صدا میزدند، از دیدن روحیه پر از آرامش او و تماشای گل و جوجههایی که با چند برش کاغذ درست میکرد لذت میبردند، ولی زیر این سیمای آرام روحی آزرده پنهان بود که دیگر تحمل درد و بیماری را نداشت. آن زمان تمام دارایی سلیمانزاده ۱۱۰ تابلو «بسمالله» بود که برای خلق آنها رنج زیادی برده بود.
او با آنکه خودش عمری حسرت زیارت کربلا را کشیده بود، تابلوها را به دوستی امین سپرد تا با درآمد فروش آنها مقدمات سفر کربلای ۱۱۰ نیازمند را فراهم کند. آن روز استاد بیمار به بیمارستان رفت تا باز هم عمل جراحی سخت و پیچیدهای روی سرش انجام شود. همه آزمایشها انجام و اتاق جراحی آماده شد، ولی وقتی لباس اتاق عمل را پوشید پزشکش خبری را به او داد که خودش هم نمیتوانست باور کند: «توده داخل مغز از بین رفته و به عمل جراحی نیازی نیست. » در مسیر بازگشت از بیمارستان دوست سلیمانزاده خبر داد که وظیفهای را که به او سپرده، انجام داده و بهزودی با هزینه فروش تابلوهای بسمالله ۱۱۰ زائر راهی کربلا میشوند.
نظر شما