آنگاه با نگاهی حسرت آلود به گذشته و فرصتهای از دست رفته، جمعیت کثیری را میبیند که بعضاً بدون توجه به زیباییهای اطراف و بیاعتنا به نعماتی که خداوند بخشایشگر در سر راهشان قرار داده، سر به جلو و شتابان در فراز و نشیبهای همان مسیری میتازند که میلیاردها نفر قبلاً آن را پشت سر گذاشتهاند تا به نقطه پایان برسند.
بیایید به تشابهات و تفاوتهای انسانهای در حال رشد و آرزومند با جویباری که پس از تبدیل شدن به رود، در آرزوی رسیدن به دریا، غران و غلتان و شتابان از کوهستان سرازیر میشود، از موانع میگذرد و اگر راه به دریا نیابد خود را به پهنه آرام دشت میرساند تا با فرورفتن در زمین از نظرها محو شود، بیندیشیم.
تشابهشان در این است که ابتدا ضعیفاند، اما رفتهرفته قدرت و وسعت مییابند و بدون هراس از موانع و پرتگاهها به پیش میتازند اما با فاصله گرفتن از نقطه اوج به تدریج از نیروی سازنده یا مخربشان کاسته میشود، تا از حرکت باز ایستند و بالاخره در خاک فرو روند.
اما تفاوتهایشان چنین است که رود همیشه با تبعیت از جاذبه زمین خود را به پستیها و گودیها میکشاند، از بلندای کوهها، درهها را برای عبور انتخاب میکند، با سقوط به نقاط پست، یعنی ایجاد آبشارها، زیبایی میآفریند و برای فرو رفتن تدریجی به زمین هم مخالفت یا مقاومتی ندارد، در حالیکه انسان فطرتاً بلندی و تعالی را میپسندد و به دلخواه به سقوط تن در نمیدهد. در شرایط عادی هم مایل به فرو رفتن در زمین زیرپایش نیست.
هدف دارد و هدفش هم بدون تردید، رسیدن به نقطه صفر یا پایینتر از آن نیست. انسان آرزو میکند که در جهت خلاف جاذبه زمین، خود را به بالاتر از جایگاهی که هست برساند و در این راه بیمحابا خودش را به هر مانعی نمیکوبد و برای گذشتن از هر سدی تنها به سلاح زور متوسل نمیشود و بالاخره در قبال این همه انرژی که از دست خواهد داد هدفی متعالی را دنبال میکند.
اما این را هم میدانیم که دست یافتن به اهداف انسانی، پیشزمینهها و پیش نیازهایی دارد:
اولین پیش نیاز این است که استعدادهای فطری انسان کشف، تقویت و سپس شکوفا بشوند.
بعد از خودشناسی یعنی کشف و تقویت توانمندیهای فردی، باید هدفشناسی کرد. بدین معنی که از موقعیت هدف و شرایط احراز آن اطلاعات کافی بهدست آورد و سپس برای تحقق آرمانها تکاپو کرد.
اما مسائل و مشکلات بنیادین برای تامین نیازهای مقدماتی از همین جا شروع میشوند:
آیا متولیان کشف، پرورش و هدایت استعدادهای نوجوانان و جوانان، در دوران کوتاه مسئولیتشان، برنامه، دستورالعمل، ابزار و اصولاً الزامی برای این مهم داشته یا دارند!؟
آیا برنامهریزان در سازمانهای ذیربط ملزم به هماهنگی با یکدیگر هستند، یا هر کس راه خود را میرود!؟
آیا همه برنامهریزان، تخصص، مطالعه یا اطلاعات کافی در مورد مسئولیت خطیری که به آنها سپرده شده دارند!؟
اگر خدای ناخواسته پاسخها منفی باشند، خانه از پای بست ویران است و مسئولان باید پاسخگو باشند که برای رفع اشکالات و رسیدن به نتایج مثبت و متقاعدکننده به مردم و بهویژه نسل آینده ساز کشور چه تلاش ثمر بخشی خواهند داشت!
اما با این امید که پاسخ همه سؤالات فوق مثبت باشند، ابتداییترین پرسشها اینگونه به ذهن خطور میکنند:
آیا استعدادهای بالقوه همه نوجوانان ما، به موقع و قبل از فوت وقت، با امکانات فعلی همین مدارس میتوانند کشف، تقویت و هدایت شوند!؟
آیا همه جوانان ما متناسب با توانمندیها و استعدادهای ذاتیشان معرفت آموزی میکنند!؟
مثلاً زمینه و بستری وجود دارد که ورزشدوستان متناسب با ورزش مورد علاقهشان، هنردوستان در ارتباط با هنری که بدان عشق میورزند و پویندگان علم در همان رشته و حوزهای که متناسب با استعداد شان است بتوانند مهارت یابند و الی آخر!؟
چند درصد از علومی که خواسته یا ناخواسته در مراحل مختلف رشد به همه جوانها با هر گرایش یا استعدادی، تدریس یا تحمیل میشود در زندگی آتی آنان و مهمتر از همه برای پیشرفت و آبادانی میهن و تحکیم پایههای نظام حکومتی مورد استفاده قرار خواهد گرفت!؟
جبران خسارت عمرها و اعتبارات تلف شده برای محفوظات تحمیلی و بدون بازده، بهعهده چه کسانی خواهد بود!؟
چند درصد از آنان که با تمام کردن مرحله اول یعنی معرفت آموزی در مدرسه و دانشگاه، به مرحله دوم زندگی یعنی کاربرد آموختهها میرسند، براساس علایق و مطابق با آموختههایشان به مشاغل مورد علاقهشان دست مییابند!؟
آیا در همه سازمانها و توسط همه کارفرمایان بهویژه در بخش دولتی، برای همه مشاغلی که قرار است یکی از همین آیندهسازان بیانگیزه تصدی آنرا بهعهده بگیرد، شرایط احرازی هم تعریف شده است یا خیر!؟ (بیانگیزه چه بهدلیل انتخاب اجباری رشته تحصیلی و چه به لحاظ انتخاب شغلی که به آن گرایشی نداشتهاند.) - اصلاً آیا شرایط احراز تدوین شده برای همه مسئولیتها، واقعاً منصفانه یا کارشناسانه هستند و تنها ویژگیهای مثبت همراه با تخصصها و توانمندیهای افراد برای تصدی مشاغل و مدیریتهای کلیدی در آنها دخیل هستند!؟
اگر فرض کنیم که همه شرایط عادلانه، عالمانه و به روزشده هم باشند، در چند درصد موارد این شرایط قربانی استثناها و تبصرهها یا فدای توصیههای نابجا و ارتباطات شخصی نشده و قاطعانه اعمال میشوند!؟
امنیت شغلی برای منتقدین یا حتی نظریهپردازان خیراندیش اما بدون پشتوانه، در صورتی که اظهارنظرهای کارشناسانه آنان، برحق و به صلاح عموم اما برخلاف منافع برخی از خواص باشد، تا چه میزان خواهد بود!؟
هدف از تحریر این واقعیات بیدار کردن وجدانهای خفته و به فکر واداشتن برنامهریزانی است که با بالاتر رفتن مقام و منزلتشان، مسئولیت پاسخگوییشان در پیشگاه خداوند هم سنگینتر میشود! زیرا همگی بر این باوریم که هر چه قلههای ثروت (قدرت) مرتفعتر شوند، درههای سقوط هم عمیقتر میشوند !
جوانان کمتجربه ما همه اینها را میفهمند و وقتی میبینند که روشها و ادعاها با اهداف همخوانی ندارند، فطرتاً ضدضربه میشوند و در مقابل ضرورتی به نام تعلیم و تربیت مقاومت میکنند.
هیچ شاعر یا هنرمندی بهزور تغذیه و تقویت جسمانی، وزنهبردار نمیشود. هیچ ورزشکاری اگر استعداد یادگیری علوم را نداشته باشد، نمیتواند دانشمند بشود و هیچ دانشمندی هرقدر هم که به روشهای علمی آگاهی یابد، بهجز در رشتهای که استعدادش را دارد، قادر نخواهد بود قلههای موفقیت را فتح کند.
مصادیق تلاش یک مهندس شیمی جویای کار برای اشتغال در امور مالی، نقش کلیدی فارغالتحصیلی در یکی از رشتههای علوم انسانی که تمام تجاربش مرتبط با مسائل سیاسی بوده برای مدیریت و درمان تعلیم و تربیتی نیازمند مداوا، فعالیت یک ورزشکار موفق در امور فنی عمرانی، اشتغال یک پزشک در زمینههای اقتصادی یا کار به اصطلاح آزاد و هزاران نمونه از این قبیل، حتی اگر حاکی از موفقیت این افراد در کارشان هم باشد، باز هم مؤید اشکالاتی است که سرمایههای معنوی و امکانات مادی مملکت را به هدر میدهند زیرا تردیدی نیست که در یک مرحله از مسیر تکامل اشتباهی صورت پذیرفته؛ یا در انتخاب رشته تحصیلی و تخصص و یا در انتخاب شغل، یا شاید هم در هر دو مورد. لذا تضاد این واقعیات تلخ و مأیوسکننده با شعار دلنشین اما گاهی فریبنده شایستهسالاری، روح حساس جوانان را میآزارد و انگیزههای مثبت را در آنها به حداقل ممکن میرساند.
تعریف صحیح از پیشرفت در دنیای بیرحم و پر از رقابت امروز، تنها جلو رفتن بدون مقایسه با رقیبان نیست ! زیرا در این صورت حرکت حلزون را هم میتوان پیشرفت یا پیشروی تلقی کرد. پیشرفت واقعی برای جوامع در حال پیشروی، کم کردن فاصلهها با جوامع پیشرفته و پیشتاز است. لذا کمال مطلوب این است که هر کس پس از وقوف به استعدادهای خدادادی و توانمندیهای فطریاش در همان مسیری قرار بگیرد که برای آن آفریده شده است. در این صورت سرعت و نیز کیفیت پیشرفت و موفقیت، هم برای افراد و هم برای جوامع
دو صد چندان خواهد شد.
درخت را قبل از آنکه به شرایط هیزم شدن برسد، هم برای ثمره و میوهاش، هم برای سایهاش، هم بهخاطر سبزی و زیباییاش و هم بهدلیل خاصیت آلودگی زداییاش باید کاشت و نگهداری کرد. علت زردی سرشاخهها و پژمردگی گلها و میوهها را نیز نه تنها در ساقهها و ریشهها، بلکه حتی در شرایط اقلیمی و زمینههای رشد آنها باید جست و جو کرد.