از روابط گرفته تا تیپهای نمایش، جنس دیالوگها و حتی صحنههای زد و خورد، همگی قرار است برای تماشاگر حسی نوستالژیک ایجاد کند. قهرمان اصلی فیلم که زحمت کارگردانی را هم کشیده در کپیبرداری از الگوی ازلی- ابدی «گنج قارون»، همه تلاشش را کرده تا شبیه قهرمان سینمای پوپولیستی دهه 40 شود. فیلم تبلیغات تلویزیونی خوبی هم دارد ولی خوب نمیفروشد.
در حالی که در سالهای اخیر برخی از فیلمهایی که برایشان از روی فیلمفارسیها نسخه پیچیده شده بود، گیشه پررونقی داشتند. سؤال اینجاست چرا آن فیلمها میفروختند و این یکی تماشاگری نمییابد؟ راست گفتهاند که هر کاری نیازمند تخصص است و حتی فیلمفارسی ساختن هم برخلاف تصور، خیلی کار سادهای نیست یا دستکم شگردها و فوتوفنهایی دارد که باید آن را رعایت کرد. فیلمفارسی به مثابه یک پدیده قابل بررسی- اما همواره دستکم گرفته شده- با وجود تداوم حضورش در تمام این سالها، به نوعی همچنان ناشناخته است. مناسبات جامعه و به تبع آن سینمای ایران از دهه 40 تا به امروز تفاوتهای زیادی کرده است ولی برخی از الگوهای فیلمفارسی در همه این سالها به کار گرفته شده و گاهی اوقات مورد توجه تماشاگر هم قرار گرفته است.
تماشاگری که در دهه 40 به تماشای فیلم «یکه بزن» (ساخته رضا صفایی) مینشست از مخاطبی که در دهه 80، کپی همین فیلم را با نام «شارلاتان» تماشا کرد، کاملا متمایز و متفاوت است؛ یعنی مهاجر روستایی و کارگر ساختمانی مخاطب اصلی سینما در دهه40، حالا جای خود را به نسل جوان بعضا تحصیلکرده پایتختنشین داده است. اینکه این تماشاگر با وجود تفاوتهای فرهنگیاش مخاطب فیلمفارسی است، خود میتواند موضوع نوشتهای دیگر باشد ولی برای جذب همین مخاطب هم باید فوتوفنها و شگردهایی را رعایت کرد.کپی همیشه همبرابر اصل نیست... .