یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۷:۵۴
۰ نفر

چنگیز محمودزاده: «ادوارد شریف کورتیس» در سال 1896 اولین پرتره رسمی خود را از یک سرخپوست آمریکایی عکاسی کرد. سوژه او دختر یکی از سران قبایل سرخپوست بود که «آنجلینا» نام داشت.

40 سال پیش از آن روز، پدر او که ریاست قبیله «دووامیش- اسکووامیش» را بر عهده داشت بر سرزمینی فرمان می‌راند که امروزه شهر سیاتل بخشی از آن را پوشانده است، اما زمانی که کورتیس آن عکس را گرفت، آنجلینا با فیگوری رقت‌انگیز و فقط در ازای دریافت یک دلار برای هر شات در برابر دوربین عکاسی نشست.

کورتیس چند سال بعد موفق شد عکسی تاثیرگذار به همان شکل از «جرمینو» بگیرد. این سرکرده سرخپوستان، پیچیده در پتویی زمخت و با تاجی بر سر مقابل دوربین نشست؛ تاجی که برای مراسم آیینی سرخپوستان استفاده می‌شد. این رئیس مسن قبیله «چیریکاهوا آپاچی» با نگاهی ملامت‌گر و نگران به بینندگان خود خیره شده است. کورتیس در آن سال برای شرح عکس خود نوشت:« کسی که زمانی نماد روح جنگجویی آپاچی‌ها بود و حالا در منطقه سرخپوست‌ها، یک زندانی جنگی است.»

کورتیس سه دهه بعدی عمر خود را تماما وقف آن کرد که مهم‌ترین قبیله‌های سرخپوست آمریکا و آلاسکا را با دوربین خود مستندنگاری و تصاویر آنها را ثبت کند. او در طول آن 30 سال با 80 قبیله سرخپوست همراه شد و به اجتماع آنها راه یافت؛ از سرخپوست‌های «زونی» گرفته تا آپاچی‌ها. اهمیت این مستندنگاری به اندازه‌ای بود که حتی توانست حمایت «تئودور روزولت»، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا را هم به طرح خود جلب کند.

کورتیس15 ساعت در روز کار می‌کرد و در آن زمان 5/1میلیون دلار از بودجه سرمایه‌گذار خود را خرج کرد که فردی به اسم «جی.پی. مورگان» بود؛ چهار بار به او شلیک شد، برادرش او را طرد کرد، همسرش از او طلاق گرفت و خودش هم کاملا ورشکسته شد و یک بار زمانی که از منطقه اسکیموها خارج می‌شد به‌دلیل ناتوانی در پرداخت پول به زندان افتاد اما باز هم خستگی‌ناپذیر بود.

 هیچ کدام از آن ناملایمات نمی‌توانست مانع از میل او در ثبت کردن سنت‌های افرادی شود که در حالت عادی هیچ علاقه‌ای به ثبت شدن نداشتند. خود او گفته بود: «عادت کرده بودم به اینکه مردم بر سرم فریاد بزنند و من را برانند و برای تاکید بر حرف‌هایشان از سنگ و خاک و چوب‌دستی‌هایشان استفاده کنند، اما من توجه زیادی به آنها نمی‌کردم و تمام تلاشم این بود که بتوانم عکسم را بگیرم پیش از آنکه چیزی از میان اشیایی که به سمتم پرتاب می‌کردند به من برخورد کند.»

کورتیس موفق شد بیش از 40هزار قطعه عکس بگیرد؛ عکس‌هایی که پایه اصلی مجموعه «سرخپوستان آمریکای شمالی» را شکل داد. این مجموعه که یک پژوهش قوم‌شناسی بود بین سال‌های 1907 تا 1930 در 20 جلد منتشر شد. در زمان انتشار اولین جلد، «نیویورک هرالد» کتاب را این طور توصیف کرد: «تلاشی عظیم برای تهیه یک کتاب که از زمان انتشار انجیل نسخه پادشاه جیمز بی‌سابقه بود.»

کورتیس خودش هم قبول داشت که مشغول ثبت روزهای مرگ «نژادی رو به زوال» است. در واقع به همین دلیل هم وسواسی عجیب در ثبت آیین‌های رازورزانه‌ای داشت که حتی خشم جوامعی که به آنها داخل می‌شد را هم برمی‌انگیخت. او خیلی از مواقع سوژه‌هایش را تشویق می‌کردکه به بازآفرینی آیین‌های پرستشی بپردازند که دیگر خودشان هم آنها را اجرا نمی‌کردند.

در مجموعه عکس‌های او می‌توان به نمونه‌های ماندگار فراوانی اشاره کرد؛ عکسی فراموش نشدنی از «شاهین سرخ» که با آرایش کامل سرش در حال آب دادن به اسبش در زمین‌های داکوتای جنوبی است یا تصویر زیبایی که از زن‌های «هوپی» در حال آرد کردن ذرت به شیوه‌ای سنتی ثبت کرده است. عکس‌های او جنبه رمانتیک خاصی نیز دارند که به مخاطب آنها نیز منتقل می‌شود. کورتیس با تاکیدی که بر ثبت پرتره‌های چشم در چشم داشت احساس نوستالژیک ناپیدایی را به مخاطبان خود منتقل می‌کند؛ مردمانی در این پرتره‌ها دیده می‌شوند که زمانی قهرمانان قبیله خود بودند اما حالا مدت‌هاست که مرده‌اند.

او نمی‌توانست بدون جلب رفاقت و اعتماد جوامع سرخپوست این عکس‌ها را بگیرد و برای به دست آوردن اعتماد آنها هیچ‌چیز نداشت. کورتیس در دورانی زندگی می‌کرد که یک آمریکایی سفیدپوست نمی‌توانست هیچ کاری با هم‌میهنان سرخپوست خودش داشته باشد. در آن شرایط او با سر به میان فرهنگ بومی آنها شیرجه می‌زد، به عکاسی می‌پرداخت و با اسم مستعار «شکارچی سایه» که برای خودش انتخاب کرده بود همراه با مردان قبیله «هوپی» در «رقص مار» معروف آنها شرکت می‌کرد.

حتی رئیس‌جمهور آمریکا هم تحت‌تأثیر عزم این مرد قرارگرفت که برای به سرانجام رساندن هدفش، دست از هیچ اقدامی برنمی‌داشت. روزولت در مقدمه‌ای بر مجموعه «سرخپوستان آمریکای شمالی» نوشت: « آقای کورتیس موفق به انجام کاری شد که تاکنون هیچ فرد دیگری انجام نداده است؛ کاری که تا جایی که مشهود است فرد دیگری توان انجام آن‌را ندارد.»

کمی پس از انتشار 2 جلد آخر این مجموعه، کورتیس چنان  دچار خستگی و درهم شکستگی شد که خودش چندی بعد آن را «فروپاشی کامل فیزیکی» خواند و هیچ وقت هم نتوانست دلیل آن را کشف کند.

بقیه عمر او بیشتر صرف انجام کارهای مشقت‌بار شد تا بتواند پولی برای ادامه زندگی خود فراهم کند. چند سالی به هالیوود رفت و به‌عنوان فیلمبردار با «سسیل ب.  ‌دومیل» کار کرد. یک فیلم هم خودش ساخت که «سرزمین شکارچیان سر» نام داشت و برای او شهرتی به همراه آورد اما تاثیری بر شرایط مالی او نداشت.

کورتیس زمانی که 83 ساله بود، گفت: « اگر می‌خواستم به شیوه سرخپوست‌ها برای خودم نامی انتخاب کنم، «مردی که وقت نداشت بازی کند» را انتخاب می‌کردم.» او یک سال پس از آن در اثر حمله قلبی درگذشت. پس از مرگ او فقط یادبودی 76 کلمه‌ای در نیویورک تایمز منتشر شد اما یادگاری که او از خود برجاگذاشت هنوز نامش را زنده نگه‌ داشته است.

سنت هایی که می میرند

کورتیس در مقدمه‌ای که در اولین جلد «سرخپوستان آمریکای شمالی» نوشته بود، نگرانی خود را از فراموش شدن این آیین‌ها ابراز کرد:« با مرگ هر پیرمرد یا پیرزن، بخشی از سنت‌های این مردم هم می‌میرد؛ بخشی از آموخته‌های مربوط به آداب کهن آنها نابود می‌شود که به فرد دیگری منتقل نشده است.

بنابراین چاره‌ای نیست جز اینکه اطلاعاتی که از این تمدن می‌تواند برای استفاده نسل‌های بعدی جمع‌آوری شود، در یک زمان مشخص ثبت شود چون در غیر این صورت، شانس حفظ آن از بین می‌رود؛ شانس ثبت شیوه زندگی نژاد با اهمیتی از انسان‌ها.» شاید نگرانی کورتیس در این باره کمی اغراق شده به‌نظر برسد چون جوامع سرخپوست آمریکای شمالی در سال‌های پس از مرگ کورتیس، تلاش بسیاری کردند تا آیین‌ها و آداب خود را حفظ کنند اما این موضوع هیچ خللی به زیبایی چشم‌نواز عکس‌های او وارد نمی‌کند.

کد خبر 62688

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز