اما اکنون با شکست ارتش گرجستان و به رسمیت شناخته شدن استقلال آاوستیا از سوی روسیه به عنوان قدرت صاحب حق وتو در شورای امنیت، امید بازگشت آن به گرجستان برای همیشه از میان رفت.
محاسبات غلط و غیر واقع بینانه به ویژه اگر در سطح رهبران یک کشور باشد سرانجام تلخ و جبران ناپذیری را بدنبال دارند. محاسبه نادرست ناپلئون و هیتلر در حمله به روسیه و تصمیمات غلط صدام حسین در حمله به ایران و کویت و به تازگی حمله ارتش گرجستان به اوستیا از جمله تجربیاتی است که باید از آن درس گرفت. اگر تا قبل از حمله 7 اوت (17 مرداد87) روزنه های امیدی برای بازگشت اوستیا به گرجستان وجود داشت با شکست ارتش گرجستان و به رسمیت شناخته شدن استقلال آن از سوی روسیه به عنوان قدرت صاحب حق وتو در شورای امنیت، امید برگشت اوستیا به گرجستان برای همیشه از میان رفت و خواب سوکاشویلی برای الحاق اوستیا و آبخازیا با کمک ناتو به گرجستان تعبیر نشد.
خان نشین اوستیا از سال 1787 تحت حاکمیت روسیه بوده است و با تاسیس اتحاد جماهیر شوروی بخش جنوبی آن تحت اداره جمهوری گرجستان شوروی درآمده است. با فروپاشی شوروی بر اساس قاعده حقوق بین الملل بنام اصل بقای مرزهای قبلا شناسایی شده (Uti Possiditi ) گرجستان باید همه سرزمین و مرزهای باقی مانده از استعمار رادر آن جمهوری به ارث می برد اما مردم اوستیای جنوبی که روس تبار هستند پس از فروپاشی شوروی بدلیل روابط تاریخی و فرهنگی خواستار الحاق به اوستیای روسیه و یا استقلال کامل شدند. بدنبال درگیری های خونین 1992، اوستیا از گرجستان جدا شده و طی رفراندوم سال 2006 اکثریت اهالی به استقلال رای دادند. کوزوو نیز وضعیت مشابهی در درون جمهوری یوگسلاوی داشت و بخشی از جمهوری صربستان بود که پارلمان آن در فوریه 2008 با اکثریت کامل رای به استقلال داد وبلافاصله مورد حمایت همه جانبه آمریکا قرار گرفت.
اوستیا و کوزوو دو موضوع مشابهه و عکس العمل دو گانه غرب
وقتی ترازوی عدالت غرب نامیزان است و موضوعات مشابه را با استانداردها و یا ترازو ها مختلفی سنجش می کند باید انتظار داشته باشد که رقبا و دشمنانش نیز گاهی از همان استانداردهای دوگانه سود جویند.
آمریکا در دو دهه اخیر با استناد به اصل تعیین سرنوشت ملت ها Self determination در بالکان دخالت هایی نمود که تجزیه یوگسلاوی به 6 کشور و سپس جدایی کوزوو از جمهوری صربستان را در برداشت به همان دلایلی که آمریکا از استقلال کوزوو و تیمور شرقی حمایت همه جانبه نمود روسیه نیز با استناد به همان اسلوب از استقلال آبخازیا و اوستیا حمایت کرد و اعلام داشت " شناسایی استقلال این دو کشور( دوملت) از سوی روسیه کاملا مطابق با حقوق بین الملل و اصل و حق تعیین سرنوشت و مطابق سند هلسینکی(بیانیه کنگره همکاری و امنیت اروپا 1975 ) و بر اساس اراده و خواست دو ملت بوده است .
اصل و حق تعیین سرنوشت
بر اساس اصل و یا حق تعیین سرنوشت(Self determination ) و مطابق قطعنامه 1514 مجمع عمومی سازمان ملل و همچنین معاهده مونته ویدیو 1933 تا کنون بیشتر یکصد سرزمین و ملت (32 کشور در آفریقا، 21 کشور در آسیا 25 کشور در اروپا ، 17 کشور در قاره آمریکا و اقیانوسیه) توانسته اند کشورهای مستقلی را تشکیل و به عضویت سازمان ملل درآیند که آخرین آنها تیمور شرقی و کوزوو بوده اند.
اصل و یا حق تعیین آزادانه سرنوشت ملت ها یکی از اصول اساسی و قواعد آمره حقوق بین الملل عمومی است.
این نظریه ابتدا در اعلامیه استقلال آمریکا 4 ژوییه 1776، قانون اساسی فرانسه 1791 ، اعلامیه 2 نوامبر 1917 شورای کارگزاران خلق انقلاب روسیه ، اعلامیه 8 ژانویه 1918 ویلسون، منشور آتلانتیک 14 اوت 1941 بصورت دکترین و یا نظریه و اصل مورد توجه قرار گرفت اما در بند 2 ماده یک منشور سازمان ملل ، ماده 55 منشور و ماده 73 فصل 11 منشور، قطعنامعه های 545 و 637 مجمع عمومی 5 فوریه و 12 دسامبر 1952 ، این نظریه به یک اصل و حق تبدیل شد ودر قطعنامه ویژه اعطای استقلال به ملت ها و سرزمین های مستعمره به شماره 1514 سال 1960 که بدون هیچ رای مخالف و تنها با 9 رای ممتنع به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید این حق به یکی از اصول اساسی و لازم الاجرا برای تمامی سرزمین هایی که تحت استعمار بوده اند درآمد. بر اساس این قطعنامه " همه ملتها حق تعیین آزادانه سرنوشت خود را دارند. این قطعنامه از همه کشورهای استعمار گر می خواهد که به کشورها و ملت های تحت استعمار اجاره دهند که در یک انتخابات آراد در خصوص اینکه که تحت حاکمیت کشور مستعمره باقی بمانند یا به استقلال کامل و یا پیوستن به کشوری دیگر و یا خود مختاری دست یابند تصمیم گیری نمایند.
قطعنامه های مجمع عمومی به شماره های :421 دسامبر 1950 - 2105 دسامبر 1965 - 2621 دسامبر 1965 - در قطعنامه های 2625 - 2627 و 2621 و 2734 سال 1970 – 3203 – 2955 سال 1972 - 3070 سال 1973 - 3314 – 1974 – در اعلامیه جهانی حقوق بشر و همچنین دو کنوانسیون "حقوق مدنی و سیاسی" و کنوانسیون "حقوق اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی" که از سال 1976 لازم الاجرا شده اند نیز حق تعیین سرنوشت مورد تاکید مجدد قرار گرفته است.
بیانیه" اصول حقوق بین الملل در مورد روابط دوستانه و همکاری میان ملتها 1970 مجمع عمومی سازمان ملل، منشور آفریقایی حقوق بشر 1981 – اعلامیه جنبش غیر متعهدها در هاوانا سال 1961 - ماده 72 قانون اساسی مصوب 1970 شوروی – سند هلسینکی یا بیانیه کنگره همکاری و امنیت اروپا 1975 - دیوان بین المللی دادگستری در رای های مشورتی خود در مواردی مانند قضیه صحرای غربی،موضوع نامیبیا و تیمور شرقی، اعمال" حق تعین سرنوشت " را مورد تاکید و توصیه قرار داده است. براساس توصیه قطعنامه 1514 در سال 1961 کمیته 4 سازمان ملل برای استعمار زدایی( Decolonization )شروع بکار نمود.و فهرستی از کشورها و سرزمینهایی را که باید اصل تعیین سرنوشت در مورد آنها اجرا شود را تهیه نمود که از این فهرست وضعیت اکثر آنها نهایی و حل و فصل شده بصورت استقلال یا الحاق به کشور مادر و یا خودمختاری.
کوزوو و اوستیا هرگز در لیست کمیته 4 سازمان ملل قرار نداشته اند و استقلال هر دو آنها اقدامی ورای تمهیدات سازمان ملل محسوب می شود و با دو اصل مهم دیگر در حقوق بین الملل بنام یکپارچگی سرزمینی (Territorial Integrity) و اصل بقای مرزهای قبلا شناسایی شده (Uti Possiditi )و مرزهای تاریخی مغایرت دارد.کما اینکه سازمان وحدت آفریقا در اساسنامه خود و بعد در کنفرانس قاهره و آدیس آبابا احترام به مرزهای بجا مانده از استعمار Uti Possiditi را ملاک عمل خود اعلام نمود.
همچنین مجمع عمومی و شورای امنیت در مورد موضوعات فلسطین، تیمور شرقی و صحرای غربی و بعضی سرزمین های دیگر بیشتر از دویست قطعنامه صادر کرده که در همگی بر اجرای حق تعیین سرنوشت تاکید شده است. اما این اصل همواره از سوی کشورهای غربی با استانداردهای دو گانه مورد بهره برداری قرار گرفته است. که آخرین نمونه های آن را در قضیه کوزوو و اوستیای جنوبی و جنوب سودان می توان مشاهده کرد. غربی ها تبلیغات گسترده ای علیه روسیه به را انداخته اند و جدایی اوستیا را مغایر با اصل یکچارچگی سرزمینی و مغایر با اصل Uti Possidit می دانند در حالیکه حمایت غرب از کوزوو وحمایت از جدایی جنوب سودان نیز کاملا در تضاد آشکار با دو اصل مذکور است.از طرف دیگر با کارشکنی غربی ها بسیاری از سرزمین هایی که در فهرست سازمان ملل برای تعیین سرنوشت Self determination قرار دارند هنور پس از گذشت نیم قرن همچنان در فهرست این سازمان باقی مانده و هزینه های سنگینی را به سازمان ملل تحمیل می کنند. در همین حال گاهی اوقات کشورهای غربی بر حسب منافع خود اجرای اصل تعیین سرنوشت را به ملت ها و اقوام دیگر که در چهار چوب استعمار زدایی نبوده بلکه طی قرنهای متمادی در قلمرو سرزمین های یکپارچه و تاریخی بوده اند نیز تسری داده و رسما از تجزیه طلبان حمایت نموده اند.