هرچند این ژانر ادبی- داستانهای علمی، تخیلی- در بین نویسندگان و خوانندگان جهان طرفداران بیشماری دارد و روزبهروز هم با توسعه پیشرفتهای علمی به مجموع این علاقهمندان افزوده میشود. با این حال اکنون با نگاهی به کارنامه فعالیتهای نویسندگان کشورمان، با رگههایی از این نوع ادبیات مواجهیم که نمونه کاملتر آن را میتوان در جدیدترین کتاب داستاننویس معاصر، فرشته ساری جستوجو کرد.
اثر تازه فرشته ساری با عنوان «مرکز خرید خاطره» شامل هفت داستان کوتاه با عناوین «ابوالهول»، «گزارشی از آینده»، «فرد بیشماره»، «یادداشتهای ناتمام یک نیوشا»، «مرکز خرید خاطره»، «فیلم» و «پانزده آذر» است.
به غیر از داستان انتهای کتاب (پانزده آذر) که یک اثر کاملاً رئالیستی است، بقیه داستانها به نوعی وامدار نگاه علمی، تخیلی نویسنده هستند که در آنها مؤلفههای این نوع ادبیات پرطرفدار در جهان معاصر دیده میشود. در وهله اول وجه تمایز این داستانها با نمونههای غیر ایرانی آنها، نگاههای شرقی و بهویژه ایرانی است که به رویدادهای علمی هم نگاه نوستالژیک افسوسگرایانه دارد. در حالی که در داستانهای نویسندگان غربی که موضوعات علمی، تخیلی را دستمایه آثارشان قرار میدهند، نگاهشان هرگز با افسوس به گذشته همراه نیست و بهنوعی در نگاه به آینده نگرش فاتحانهای دارند که انگار با نوشتن داستانهای علمی و تخیلی، از موانع و سد مقابل پیشرفتهای انسان قرن معاصر عبور کردهاند.
بنابراین نگاه به جلو با تصوراتی از پیشرفتهای علمی جانمایه داستانهای این حوزه در غرب محسوب میشود که با نهادن شور و شعف در چشماندازهای آینده، احساس غرابت با گذشته را بهطور نامحسوس از احساس و عواطف مخاطب برمیچینند، اما این نگاه در داستانهای نویسنده ایرانی- در این نوشته اختصاصاً فرشتهساری- کاملاً برعکس است. یعنی هر نوع پیشرفت علمی که در روند زندگی انسان امروز و آینده ایجاد میشود، به نوعی او را از اصالت و دلبستگیهایش دور میکند و این موضوع ناخودآگاه اندوهی گم و ناپیدا را به احساس مخاطب تحمیل میکند.
داستان اول کتاب با عنوان «ابوالهول» سفر به گذشتههای دور آن هم از لحظه اکنون است. سطرهای اول این داستان با توصیف فضاهای امروزی آغاز میشود «اتوبوس، چند صد متر مانده به پایانه، پنچر شد. بارم یک کولهپشتی بیشتر نیست، منتظر پنچرگیری نمیمانم و پیاده بهراه میافتم... .» راوی با پیادهروی کوتاه به یک کاروانسرای متروک میرسد و سفر به گذشته از همین نقطه شروع میشود. البته این سفر نگاه شاعرانهای دارد به هزارتوی تاریخ گذشته ایران؛ آدمهایی با شیوه رفتاری مردمان دورههای گذشته با رویکرد سنتی که بیشتر زندگی، آداب و سنتهای ساکنان فلات مرکزی ایران را در یادها تداعی میکند. «زنها دوازده تا پیشدستی ورشو با نقش گل و برگ و دوازده تا لیوان بلند با نقش پرواز و پرنده روی یک سکوی بلند چیدهاند. بهجز آش همیشگی، چند جور کلوچه هم پختهاند. پیراهن سیاه ابریشم با یراقدوزی فیروزهای پوشیدهاند، هر دو یک جور... .»
پایان این داستان به نوعی به خواب و رؤیا و خلسهای بعدازظهری ختم میشود. داستان دوم کتاب (گزارشی از آینده) برعکس داستان قبلی بستر وقوع حوادث قصه را کاملاً در زمان آینده میچیند. این داستان تقریباً تمام ویژگیهای داستان علمی، تخیلی را دارد. تحولات تازه علمی و نقش آن در روابط آدمها، طرح اصلی این قصه را تشکیل میدهد. تولید نمونههای مشابه آدمها بهوسیله «ابررحم آزمایشگاهی» موضوع اصلی این داستان است که واکنشهای افراد مختلف با نگرشهای گوناگون و جایگاههای اجتماعی متفاوت را برمیانگیزد. در این اثر، راوی یک نویسنده است که فرضیات گوناگون در پی تحولات علمی را به شکل روایی تعریف میکند. «مرگ واقعی بهمعنای قدیمی آن، وقتی اتفاق میافتد که کسی از تکثیر خودش منصرف شود و بخواهد احتمال بالقوه تجدید حیاتش را هم نابود کند که در آنصورت وصیت میکند جسدش را بسوزانند... .»
داستان بعدی کتاب باعنوان «فرد بیشماره» هم تقریباً همین رویکرد را دارد. در این قصه موضوع دقت در علوم آماری وابسته به تکنولوژی روز به چالش کشیده شده؛ تقریباً تمام دستاوردهای علمی در مقابل رفتار یک شهروند که در مسیر مخالف بقیه شهروندان حرکت و عمل میکند، دچار نقص و تزلزل میشود. در این داستان به نوعی اصالت انسان بهعنوان ابر موجود حاکم بر رویدادهای پیرامونش بهرخ کشیده میشود.«یادداشتهای ناتمام یک نیوشا» عنوان داستان بعدی کتاب است که در راستای داستانهای قبلی نوشته شده و در آن به بخشی دیگر از احتمالات روابط انسانی در عصر جدید تکنولوژی پرداخته شده است.
شکلگیری مشاغل تازه متناسب با پیچیدگیهای ذهنی انسان شهرنشین، تم اصلی این قصه است که از زبان راوی با جزئیات بیان میشود. او در یک مؤسسه بینام استخدام میشود که زوایای مختلف فعالیتهایش بر کسی آشکار نیست. «شاید مؤسسه بیشتر شبیه مافیا باشد. نه مافیای سنتی با پدرخواندههای موروثی، بلکه شبیه مافیای همیشه و همهجا حاضر معاصر. تصوری از آدمهای بنیانگذار مؤسسه ندارم یا از چگونگی شکلگرفتن ایده آن. پول درآوردن از راه گوش دادن به حرفهای مردم... .»
«مرکز خرید خاطره» هم یک داستان با تمام ویژگیهای آثار علمی، تخیلی است. قصه آن در زمانهای آینده اتفاق میافتد و باز هم احساسات نوستالژیک آدمهای داستان در مقابل خاطرات گذشتهشان جان میگیرد و پررنگ میشود. یکی دیگر از داستانها «فیلم» است که طرح مستحکم و منسجمتری نسبت به داستانهای دیگر کتاب دارد. در این اثر هم یک رابطه احتمالی در مرکزیت قصه قرار گرفته است. آنچه قصه را شکل میدهد، یک تصور آنی است که در صورت صحت میتواند باعث برهم خوردن نگاههای پیشین شود. یکی از شخصیتهای این داستان، حین تماشای یکی از سریالهای محبوبش صحنهای را میبیند که در دنیای واقعی برایش قابل تصور نیست. در این قصه هم روابط مافوق تصور بشر امروز بهتصویر کشیده شده است.
سرانجام، داستان آخر کتاب (پانزده آذر)، همانطور که در ابتدای این نوشته اشاره شد از جنس متفاوتی نسبت به 6 داستان قبلی این کتاب است. فضای آن بهشدت رئالیستی و حتی نزدیک به آثار مستندگونه از وقایع تاریخ معاصر ایران است. البته حوادث ریز و درشت شهر تهران بهعنوان رویدادهای اصلی این داستان انتخاب شده و نویسنده سعی کرده در یک برهه تاریخی مشخص (حول و حوش روزهای سقوط هواپیمای 130-C که منجر به کشته شدن گروه خبرنگاران شد) روابط حاکم بر شهروندان این کلانشهر را دستمایه کارش قرار دهد.