- خانم جلوداریان! خودتان فکر میکردید در جایزه ادبی طهران بهعنوان شاعر برگزیده انتخاب شوید؟
بله! احتمال میدادم چون من در جشنوارههای ادبی مختلفی برگزیده شده بودم. بهویژه مجموعه شعر اولم «خاطرات مشترک» بهعنوان اثر برگزیده کنگره بینالمللی نبوی انتخاب شده بود. البته در ایران داوریها سلیقهای است ولی به شعر خودم اطمینان داشتم.
- شاملو در دهه 40 مرگ غزل را اعلام کرد اما انگار هنوز غزل به حیات خودش ادامه میدهد و خوانندگان خاص خودش را هم دارد. به اعتقاد شما این حیات و حضور غزل، حیات مؤثری است یا اینکه صرفا نقش و کارکردی تفننی و تزیینی دارد؟
اتفاقا بهنظر من زندهترین قالب شعری از قدیم تا امروز همین قالبهای کلاسیک هستند؛ البته هر قالب هنری یک سری طرفداران و مخالفانی دارد ولی کلا قالب غزل قالب زندهای است و به خاطر موزون بودن و قافیه داشتن راحتتر میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند.
- این تنها مخاطبان عام را در بر میگیرد یا اینکه غزل و بهطور کلی قالبهای کلاسیک در جذب مخاطبان خاص و حرفهایتر شعر هم هنوز کامیاب هستند؟
این سؤالی است که باید از مخاطب پرسید. ودیعهای که خدا در وجود هنرمند قرار داده، تغییرپذیر نیست، هنرمند کارش آفرینش هنری است و دست خودش نیست که جهش 180 درجهای ایجاد کند. البته داشتهایم هنرمندانی که کلاسیک کار بودهاند و بعدا به شعر نو روی آوردهاند، ولی خصوصیات زبانی و ایدههای فکری که ریشه در هنر و ادبیات گذشته ما داشته در آثارشان ساری و جاری است. خوشبختانه مخاطبان شعر ما گوهر هنرشناسی در وجودشان هست و میتوانند شعر ناب را تشخیص دهند. ولی من معتقدم اگر قالب شعری بتواند 50درصد خواستههای خوانندگان شعر را برآورده کند و تأثیرگذار باشد باز جای امیدواری هست و نباید آنرا بهدلیل اینکه تأثیرش کم است، کنار گذاشت.
- یعنی به اعتقاد شما قالبهای کهن ظرفیت و توان انعکاس دغدغههای امروزی را دارند؟
من فکر میکنم بزرگان ادب پارسی همه چیز را گفتهاند، یعنی ادبیات ما در حیطه عشق و عرفان و... همه چیز را بیان کرده است. کاری که شاعران امروز انجام میدهند این است که از زاویه دید نو و با نگرش جدید همان مضامین را بازآفرینی کنند.
- طبیعتا این بازآفرینی همه هنر نیست. اگر قرار باشد کار شاعران تنها باز آفرینی مضامین گذشته باشد که ادبیات به تکرار روی میآورد.
منظور من از بازآفرینی، نسخهبرداری و موازیکاری نیست، این کار موجب تخریب خود شاعر میشود. آثار ادبی زمانی ماندگار میشوند که زبانی جدید را هم به همراه خود داشته باشند؛ یعنی اثری پدید بیاید که اگر بهتر از آثار قبلی نباشد دست کم همسان با آنها باشد، نه اینکه پس رفت داشته باشد. کار هنری در این زمانه کار خیلی دشواری است. هنرمند نباید هر آنچه در ذهنش جرقه میزند را روی صفحه منتقل کند بلکه باید شعر را تبلور بدهد؛ یعنی مضامینی که در ذهن شاعر وجود دارد بارها و بارها با تراش خوردگی و صیقلدادن به شعر تبدیل شود، در غیر این صورت حاصل کار شعری تکراری خواهد بود. من خودم سعی کردم این شیوه را در دستور کارم قرار دهم تا آثارم تکراری و نزدیک به نسخهبرداری نباشد.
- اگر بخواهید شعر دهه 80- که البته هنوز کمی تا رسیدن به پایان آن هم فاصله داریم- را با شعر دهههای قبل مثلا دهه 70 مقایسه کنید، فکر میکنید شعر این دهه نسبت به گذشته پیشرفتی داشته است؟
شاعران دهه 70 و 80 واقعا کارشان در اوج بود، ما آثار درخشانی در زمینه شعر کلاسیک داریم که منحصر به فرد هستند. همان طور که رهبر انقلاب هم بارها اشاره کردند، اگر ما شاعران دهه 70 و 80 را با شاعران دهه 50 و 60 مقایسه کنیم، میبینیم رده سنی شاعران این دوره از شاعران دهههای قبل پایینتر است ولی نسبت به آنها در اوج قرار دارند. الان ادبیات ما در وضعیت خوبی قرار دارد. این حرف شعاری نیست.
دوره ما عصر ارتباطات است و رسانهها باعث شدند دیواری بین جامعه و هنر ایجاد شود؛ اتفاقی که عامل آن، رسانهها بودند. این است که مخاطبان دیگر آن استقبال گذشته را از کتاب ندارند و بیشتر به فایلهای Pdf روی آوردهاند. برای همین ممکن است ارتباط مردم با هنر کمرنگ شده باشد اما نقش شعر و ادبیات را باز هم نمیشود نادیده گرفت. در کشور ما هر کودکی که به دنیا میآید گوشش با لالایی و نغمههای مادری آشنا شده است و این آشنایی تا بزرگسالی هم ادامه پیدا میکند اما بهطور کلی معتقدم وسایل ارتباط جمعی و رسانهها باعث شدند نگاه به ادبیات عوض شود.
- آیا فقط رسانهها این جو بدبینی را ایجاد کردهاند یا اینکه بخشی از مشکل هم بهخود شاعران و ناتوانی آنها در ارضای سلیقه و پسند مخاطبان برمیگردد؟
اتفاقا این طور نیست. مردم کشور ما ادب دوست هستند. در هر خانهای یک شاعر و نویسنده برای دل خودش شعر میگوید و با قلم عجین است. این وضعیت را شاید بتوانیم یک حالت عادی و نگاه سرسری به ادبیات تلقی کنیم ولی به معنای بیارزش شدن فرهنگ و ادبیات و دوری از آن نیست.