دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۷ - ۱۸:۴۶
۰ نفر

جوزف استیگلیتز برنده جایزه نوبل اقتصاد: حالا دیگر در رقابت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا رکود اقتصادی به‌عنوان مهم‌ترین موضوع، جایگزین جنگ عراق شده است.

بخشی از این ماجرا به خاطر این است که آمریکایی‌ها کم‌کم دارند باور می‌کنند شرایط در عراق تغییر کرده است.

به باور آنها خشونت در عراق کاهش پیدا کرده است و سربازان آمریکایی با سیاست افزایش نیرو توانسته‌اند شبه‌نظامیان را ادب کنند. مفهوم این باور مشخص است؛ قدرت بالاخره یک روز پیروز می‌شود.

این همان دلیلی است که ابتدا آمریکا را وارد جنگ عراق کرد. قرار بود این جنگ نمایشی از قدرت راهبردی نظامیان ما باشد، اما در عوض جنگ محدودیت‌های خود را نشان داد. علاوه بر این، این جنگ منبع اصلی قدرت آمریکا یعنی اقتدار اخلاقی را زیر سؤال برد.

وقایع روزهای اخیر دولت بوش را مجبور به ریسک کرده است. همیشه مشخص بود که آنها تعیین جدول زمانی برای خروج از عراق را دوست ندارند. اما حالا عراقی‌ها می‌خواهند که همه نظامیان آمریکایی تا سال2011 از این کشور خارج شوند.

کاهش خشونت‌ها در عراق یک نقطه مثبت است، هر چند سیاست افزایش نیرو در آن سهم کمی داشت، اما هنوز هم تلفات روزانه در این کشور تیتر روزنامه‌هاست. شاید در دنیا فقط عراق باشد که اگر روزی در آنجا فقط 25غیرنظامی کشته شوند می‌توان گفت آن روز، روز خوبی بوده است.

در این میان نقش سیاست افزایش نیرو در کاهش خشونت‌ها، زیاد نبوده است. به‌نظر می‌رسد نقش بقیه عوامل مانند پول دادن به گروه‌های سنی برای همکاری با آمریکایی‌ها علیه القاعده بیشتر بوده است.

اما این موضوع هم می‌تواند به مثابه یک راهبرد خطرناک در آینده عمل کند. آمریکا به جای تقویت شبه‌نظامیان فرقه گرا، باید تلاش کند یک دولت متحد و قوی در عراق به‌وجود بیاید.

اکنون دولت عراق، خطر این شبه‌نظامیان را درک کرده و بعضا دستور دستگیری رهبرانی که دولت آمریکا قبلا از آنها حمایت می‌کرده، را هم داده است. با این شرایط هنوز تصویر یک آینده باثبات برای عراق کاملا مبهم است.

این یک نقطه کلیدی است: ایده افزایش نیرو در عراق برای دستیابی یک توافق سیاسی که زمینه ساز ثبات طولانی مدت باشد، در نظر گرفته شده بود. اما این مسئله اتفاق نیفتاد. حالا توجیه سیاست افزایش نیرو، مانند توجیهات اولیه این جنگ، تغییر کرده است.

هزینه‌های اقتصادی و نظامی این جنگ ناگوار هر روز بیشتر هویدا می‌شود. حتی اگر آمریکا در عراق به ثبات دست یابد این به معنای پیروزی در «جنگ علیه تروریسم» نیست. اوضاع در افغانستان اصلا خوب نیست. پاکستان هم بی‌ثبات شده است.

اکثر تحلیلگران عقیده دارند یکی از دلایلی که روسیه توانست در بحران گرجستان، در حالی که احتمال شروع یک جنگ سرد دیگر وجود داشت، در مقابل آمریکا بایستد، این بود که آنها می‌دانستند نیروهای نظامی آمریکا درگیر 2جنگ هستند که در آنها با شکست مواجهند.

محاسبات روس‌ها درست بود و آمریکا نتوانست در مقابل روسیه هیچ واکنشی نشان دهد.
حتی بزرگ‌ترین و ثروتمند‌ترین کشورها هم منابع مالی محدودی دارند. بدهی‌های مالی آمریکا به خاطر جنگ عراق در عرض 8سال تقریبا دو برابر شده است.اما وضع بدتر از این هم می‌شود.

انتظار می‌رود کسری بودجه آمریکا در سال2009 به بیش از نیم تریلیون دلار برسد. جنگ عراق قدرت مانور آمریکا را کم کرده است و به‌طور حتم رکود اقتصادی در این کشور را بیشتر می‌کند.

اینکه فکر کنیم سیاست افزایش نیرو موفقیت‌آمیز بوده بیشتر از همه برای اوضاع افغانستان خطرناک است، چون جنگ افغانستان به سختی پیش می‌رود. متحدان اروپایی آمریکا از جنگ خسته شده‌اند و در انتظار رفع خسارت‌های آن هستند.

اکثر رهبران اروپایی به اندازه بوش فریبکار نیستند و نمی‌توانند آمار و ارقام را از مردم کشورهایشان مثل او پنهان کنند.

به‌عنوان مثال، انگلیس دیگر به خوبی از مشکلاتی که در افغانستان دارد، آگاه است. بدون شک آمریکا فشار بر متحدانش را ادامه می‌دهد اما دمکراسی راه‌هایی برای محدود کردن اثرات این فشارها دارد؛

همان طور که اعتراض‌های مردمی علیه جنگ عراق باعث شده که شیلی و مکزیک در مقابل فشار‌های آمریکا در سازمان ملل از این تجاوز حمایت نکنند.

در آمریکا خیلی‌ها تصور می‌کنند سیاست افزایش نیرو مفید بوده است و به همین خاطر آمریکا باید نیروهای بیشتری به افغانستان بفرستد. البته این درست است که جنگ در عراق باعث کم توجهی آمریکایی‌ها به افغانستان شد، اما شکست در عراق به خاطر راهبرد اشتباه آمریکا بود، نه توانایی نظامی آن.

اکنون زمان آن است که آمریکا و اروپا از جنگ عراق درس‌هایی بگیرند؛درس‌هایی که می‌شد از گذشته و عاقبت کشورهایی که درصدد تصرف یک کشور دیگر بودند هم یاد گرفت.

project-syndicate.org س،14سپتامبر
ترجمه: محمد کرباسی

کد خبر 63473

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز