به گزارش خبرگزاری فرانسه سرسان رقاد، پزشک بیمارستان الرشاد، تنها بیمارستان روانی عراق در این باره میگوید: "آمریکاییها در ابتدا گفتند که به ما کمک میکنند، اما تنها کاری که کردند جستجوی بیمارستان برای پیدا کردن مخالفان و شورشیان بود."
رقاد گفت: "آنها حتی مدیر بیمارستان را دو ماه بازداشت کردند و مدعی شدند یک بمبگذار انتحاری به عنوان معلول روانی در این بیمارستان تحت درمان قرار دارد. این ادعا نادرست بود و او را آزاد کردند."
بیمارستان الرشاد در دشت وسیع غبارآلودی در شمال شرق بغداد در میان دو زاغهنشین حومه شهر قرار دارد که در ابتدای سال ۲۰۰۸ صحنه شدیدترین جنگهای خیابانی میان شبهنظامیان و نظامیان آمریکایی بود.
رقاد میگوید آمریکاییها بارها وعده کمک به بیمارستان را دادهاند، اما به جای عمل به این وعده، صرفا با ظن پنهانشدن شورشیان در بیمارستان به آن حمله کردند.
هنگام تجاوز آمریکاییها به عراق در سال ۲۰۰۳ این بیمارستان چنان مورد چپاول قرار گرفت که تا زمانی که جامعه بینالمللی صلیب سرخ آن را دوباره تجهیز کرد، تعطیل شد.
دکتر رقاد ۴۴ ساله آن زمان را این چنین به یاد میآورد: "همه چیز خراب شده و به هم ریخته بود، اثاثیه، تجهیزات پزشکی، همه بیماران فرار کرده بودند."
این بیمارستان تمیز که اکنون ۱۳۰۰ تختخواب دارد، زمانی بیماران روانی در بحرانیترین وضعیت را درمان میکرد.
سمیرا یکی از این بیماران است که پس از تحمل شکنجه در زمان رژیم صدام به این بیمارستان آورده شد.
او که لباسی به رنگ سیاه و نارنجی به تن دارد، در حالیکه با صداهای نامفهوم ابراز شادی میکند، در مسیر اصلی آسفالت که پس از عبور از آلاچیقهایی کوچک به ساختمانهای اصلی بیمارستان میانجامد، گام بر میدارد.
سمیرا هنگامی که دکتر رقاد را میبیند، او را صدا میکند و میگوید: "دکتر کجا بودید؟ خیلی خوشحالم که میبینیمتان. خیلی متشکرم، بله، متشکرم."
دکتر رقاد لبخندی ملایم زد و توضیح داد که سمیرا که اکنون در دهه ۵۰ زندگیش است، ۱۰ سال پیش در زمان حکومت صدام روزنامهنگار بود.
"یک روز او مقالهای علیه رژیم صدام نوشت. او را دستگیر و شکنجه کردند و از آن هنگام او به بیماری روانی مبتلا شد، گرچه در چهار سال گذشته وضعیت پایداری داشته است."
اکثریت بیمارانی که در بیمارستان الرشاد به اجبار بستری هستند، مبتلایان به اسکیزوفرنی وراثتی یا برخی از بیماریهای روانی دیگر هستند. به گفته دکتر رقاد وخیمترین موارد بیماری روانی در این بیمارستان مورد درمان قرار میگیرند.
مشکلات این بیماران علت واضحی ندارد و برخی به طور کامل بهبودی پیدا میکنند، اما حتی آنهایی که دوباره احساس بهبودی پیدا میکند، لزوما بیمارستان را ترک نمیکنند.
به گفته رقاد، ۴۰ درصد بیماران را نمیتوان مرخص کرد، زیرا حتی خانوادهها دیگر آنها را نمیخواهند.
او گفت: "اینجا مانند یک قبرستان است. شما اینجایید زیرا نمیتوانید به جای دیگری بروید."
بیرون، زیر سایه یک درخت نخل تودهای در کنار تودهای از تجهیزات پزشکی فلزی مستعمل، رقاد میگوید این بیمارستان تنها با قطرهای از اقیانوس ضربات روانی که به عراقیها وارد آمده است، سر و کار دارد.
"آمار در همه کشورها نشان داده است که دست کم یک درصد جمعیت به اسکیزوفرنی مبتلا هستند. عراق ۲۵ میلیون نفر جمعیت دارد و بنابراین دست کم بایستی با ۲۵۰۰۰۰ بیمار از این نوع مواجه باشیم."
"اما در عراق ما هیچ آمار واقعی از تعداد بیماران روانی وجود ندارد، و در هر حال ما آنها را نمیبینیم. زیرا در فرهنگ برخی از عراقیها فرد اگر افسردگی خود را بروز دهد، تنها باعث بیآبرویی خودش میشود."
تنها به دو تا سه درصد بیماران روانی، برچسب "خطرناک" زده میشود و در محلهای محصور نگهداری میشوند.
درون بیمارستان، در یک اتاق بزرگ تمیز و خوب نگهداریشده، جایی که بیماران به نقاشی میپردازند، چندین پرتره رنگی دیده میشود.
یکی از این تصاویر دستان دستبندزدهای را نشان میدهد که نومیدانه به آسمان بلند شده است، و در نقاشی دیگری قلبی شکسته را میتوان دید که درون زنجیری آهنین پیچیده شده است.
هاگوپ آرمین، مرد نحیفی با صورتی تکیده با خرمنی از موهای سفید ژولیده که گرمکنی سیاه رنگ پوشیده است، خالق نقاشی رنگ و روغنی از یک چهارپایه و عود در پسزمینهای به رنگ سرخ - نارنجی است.
این مهندس سابق استعداد واضحی در زبانهای خارجی دارد و پیش از آنکه به بیماری مبتلا شود، در آمریکا تحصیل میکرد.
او در حالیکه آکوردئون قرمزی در بغل دارد، با چشمهای خیره به روبهرو پنج بار به انگلیسی تکرار میکند: "من در سال ۱۹۵۷ متولد شدم." انگشتان نحیف و مرتعشش، جوی از ملانکولی را در فضا میپراکند. بیماریی که او از هفت سالگی به آن مبتلاست.
بعد هاگوپ ناگهان گفتارش را به فرانسه تغییر میدهد، و فریاد میزند:"چطوری؟ من خوبم! عشق من! دوستت دارم."
هنگامی که دکتر به بخشهای زنانه وارد میشود، نیم دوجین بیمار او را احاطه میکنند. آنها لاغر و استخوانیاند و بسیاری از آنها ظاهری عجیب و غریب دارند و به طرز اغواکنندهای صدا میزنند: "برگشت." منظور شان این است که میخواهند به خانه بازگردند.
اما این بازگشت به این سادگیها هم نیست.